امشب کسی به سیب دلم ناخنک زده است!
بر زخمهای کهنه قلبم نمک زده است!
این غم نمی رود به خدا از دلم، مخواه!
خون است اینکه بر جگر ِ من شتک زده است
قصدم گلایه نیست، خودت جای من، ببین
ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلک زده است!
امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد
بر سفره ای که نان دعایش کپک زده است!
هرشب من -آن غریبه که باور نمی کند
نامرد روزگار، به او هم کلک زده است
دارد به باد می سپرد این پیام را:
سیب دلم برای تو ای دوست، لک زده است!
مژگان عباسلو
پ ن:
تو هم انگار نه انگار ...