سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲۶۲ مطلب با موضوع «روزنوشت» ثبت شده است

باورم نمیشه دنیای بعضی آدمها اینقدر کوچیک باشه !

خودم ، خونه ی خودم ، خونواده ی خودم ، کار خودم !

...

من درد تو را ز دست آسان ندهم           دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم 

از دوست به یادگار دردی دارم               کان درد به صد هزار درمان ندهم

مولانا

...

پ ن: گاهی وقتها فکر می کنم بهشت نادانی هم خیلی چیز بدی نیست ! مخصوصا برا امثال منی که به درد دانایی هم خیلی دچار نیستیم ! فقط از "بهشت نادانی" رانده شده ایم ! بدون اینکه "لذت درد داشتن" رو چشیده باشیم ! از اینجا رونده و از اونجا مونده ! سرگردان ...

خوش به حالت مولانا ! که درد داشتی !

....................◆....................

پ ن: عنوان از قیصر امین پور! تکه ای از "درد واره ها" از کتاب "آینه های ناگهان"! 

"درد واره ها"یی که هر قدر میخونم سیر نمیشم ! خدا رحمتت کنه قیصر!

...

تقریبا بی ربط:

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم

با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی؟!

۱ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۰۰
سپیدار

گروهى از فارغ التحصیلان قدیمى یک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدم هاى موفقى شده بودند، با همدیگر به ملاقات یکى از استادان قدیمى خود رفتند. پس از خوش و بش اولیه،هر کدام از آنها در مورد کار خود توضیح می داد و همگى از استرس زیاد در کار و زندگى شکایت می کردند.

استاد به آشپزخانه رفت و با یک کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان های گوناگون، از پلاستیکى و بلور و کریستال گرفته تا سفالى و چینى و کاغذى(یکبار مصرف) بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و ازآنها خواست که خودشان زحمت چاى ریختن براى خودشان را بکشند

پس از آن که تمام دانشجویان قدیمى استاد براى خودشان چاى ریختند و صحبت ها از سر گرفته شد، استاد گفت: «اگر توجه کرده باشید، تمام فنجان هاى قشنگ و گران قیمت برداشته شده و فنجان هاى دم دستى و ارزان قیمت، داخل سینى برجاى مانده اند شما هر کدام بهترین چیزها را براى خودتان می خواهید و این از نظر شما امرى کاملاً طبیعى است، امّا منشاء مشکلات و استرس هاى شما هم همین است.

مطمئن باشیدکه فنجان به خودى خود تاثیرى بر کیفیت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى موارد یک فنجان گران قیمت و لوکس ممکن است کیفیت چایى که در آن است را از دید ما پنهان کند چیزى که همه شما واقعاً مى خواستید یک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان.

امّا شما ناخودآگاه به سراغ بهترین فنجان ها رفتید و سپس به فنجان هاى یکدیگر نگاه مى کردید. زندگى هم مثل همین چاى است. کار، خانه، ماشین، پول، موقعیت اجتماعى و .... در حکم فنجان ها هستند.

مورد مصرف آنها، نگهداری و دربرگرفتن زندگى است. نوع فنجانی که ما داشته باشیم، نه کیفیت چاى را مشخص می کند و نه آن را تغییر می دهد.

امّا ما گاهى صرفاً با تمرکز بر روى فنجان، از چایى که خداوند براى ما درطبیعت فراهم کرده است لذت نمی بریم خداوند چاى را به ما ارزانى داشته نه فنجان.

از چایتان لذت ببرید

خوشحال بودن البته به معنى نیست که همه چیز عالى و کامل است ، بلکه بدین معنى است که شما تصمیم گرفته اید آن سوى عیب و نقص ها را هم ببینید

*****

زندگی جیره مختصری است

مثل یک فنجان چای

و کنارش عشق است

مثل یک حبه قند

 زندگی را با عشق

نوش جان باید کرد

(سهراب سپهری)

Image result for ‫چای‬‎

بفرمایید چای ...

--------------------------------------------------------------

- متأسفانه نمیدونم این مطلب از کیه؟! -

پ ن: گاهی لازمه از "مگس" بودن به "زنبور" بودن تغییر موضع بدیم ! شاید بشه کمی هم خوبی ها رو دید به جای زشتی ها !... شاید این تغییر خیلی هم بد نباشه!

۲ ۲۱ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۴
سپیدار

حسوم کفگیر آهنی

کفگیر آهنی قدیمی آشپزخانه های ما تبدیل به اختراعی جدید به نام ماهی آهنی نجات بخش در آن سوی آبها شده است!

🌻 سالها دل طلب جام جم از ما می کرد                       

  آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد 🌻

👈 دکتر کریستوفر چالز می گوید: “کافی است ماهی آهنی را به مدت ۱۰ دقیقه در آب جوش یا سوپ در حال جوش بیندازید تا ۷۵% از نیاز روزانه تان به آهن تأمین شود.

mahi ahani 2

📢 به خوبی یادمان هست چند سال قبل که حکیم دکتر روازاده از احیای یک روش درمانی سنتی سالم و آسان کم خونی فقر آهن که در شمال کشور رایج بوده سخن گفت، متأسفانه بسیاری از پزشکان و دست اندرکاران امر تغذیه کشور داد سخن سر دادند که این حرف کاملا غیرعلمی و خرافات است و اشاعه این حرف ها عوام فریبی است و ….

← و حالا این روش قدیمی که حتی روستائیان بدون کمترین سواد نیز آن را به عنوان یک رفتار کاملاً درست تغذیه ای بلد بوده و سالها به کار گرفته بودند به عنوان یک اختراع جدید و مفید یک دانشمند کانادایی ( دکتر چالز) عنوان شده است. گذاشتن یک کفگیر آهنی که در زبان محلی به آن← حسوم →می گفتند یا یک قطعه آهن کوره رفته مثل یک قطعه میخ بزرگ تمیز یا یک قطعه نعل اسب آهنی تمیز در آب در حال جوشیدن یا آش یا خورشت در حال جوشیدن خصوصا در خورشتهای ترش شده با آبلیمو یا رب انار و یا در پخت رب آلوچه و امثالهم که ترشی به همراه داشته باشد، عادتی است که بسیاری از زنان کدبانوی ایرانی از دیرباز داشته اند و از این طریق آهن مورد نیاز خود و کودکانشان را بدون تحمل عوارض مکملهای ارزان و گران، تأمین می نمودند.

post

 تمسخر احیا کردن این روشِ بسیار مفید و آسان، چندین ماه به یک ژست مثلا علمی و مدرن در بین پزشکان و اصحاب رسانه و حتی در شبکه های ماهواره ای تبدیل شده بود و حالا این حرف از دهان یک دانشمند غربی خارج شده است و همه آن را تأیید و به به و چه چه می کنند.

 ولی در این میان بسیارند مخاطبان هوشمند و انسانهای با وجدان که موضع گیری های چند سال قبل برخی را با موضع گیری های فعلی مقایسه می نمایند و با دلسوزی فقط این شعر حافظ شیرازی به ذهنشان خطور می کند که:

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد.

......................................................................

پ ن 1: یه عطار آشنایی داریم که خودش شاگرد دکتر روازاده است و این مطلب رو به نقل از ایشون این جا نوشتم!

پ ن2: متأسفانه خیلی وقته که "مرغ همسایه غازه" و هر چی مربوط به خودمونه ، بی ارزش ! خیلی وقته حرف و عمل چشم آبی های موبور ، از وحی مُنزل هم درست تر و غیر قابل خدشه تر شده !

کاش یکی آینه بگیره جلومون ! بلکم یه کم خودمون رو هم ببینیم!

کاش "هر کسی کو دور ماند از اصل خویش /باز جوید روزگار وصل خویش"

۱ ۲۰ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۵
سپیدار

ما یوسف خود نمی‌فروشیم   تو سیم سیاه خود نگه دار

http://bsrazavi.ir/wp-content/uploads/2015/12/photo229010237954304037.jpg

آمد گهِ آن که بوی گلزار         منسوخ کند گلاب عطار

  خواب از سر خفتگان به در برد         بیداری بلبلان اسحار                 

      ما کلبه زهد برگرفتیم         سجاده که می‌برد به خمار

  یک رنگ شویم تا نباشد         این خرقه ی سترپوش زنار

برخیز که چشم‌های مستت         خفتست و هزار فتنه بیدار      

وقتی صنمی دلی ربودی         تو خلق ربوده‌ای به یک بار

یا خاطر خویشتن به ما ده         یا خاطر ما ز دست بگذار   

نه راهِ شدن نه رویِ بودن          معشوقه ملول و ما گرفتار

هم زخم تو به چو می‌خورم زخم           هم بار تو به چو می‌کشم بار*     

من پیش نهاده‌ام که در خون          برگردم و برنگردم از یار          

             گر دنیی و آخرت بیاری          کاین هر دو بگیر و دوست بگذار

ما یوسف خود نمی‌فروشیم       تو سیم سیاه خود نگه دار

(سعدی)

*****

* از این بیت هیچ سر در نیاوردم !!! اول فکر کردم اشتباه تایپیِ . ولی با کتاب خودم هم تطبیق دادم ، غلط املایی نداره!(بعله ... با توضیح دوستی ، روشن شدیم !)

 

۱ ۰۹ دی ۹۴ ، ۱۷:۳۳
سپیدار

بارش این برف دردی در دلم انداخت

این که آدم برفی امسال را

فردا

با که باید ساخت...

مصطفی رحماندوست

http://hw8.asset.lenzor.com/lp/12824314-4365-l.jpg

متأسفانه عکس تزئینی ست !

از دم دمه های صبح برف آروم آروم شروع کرد به باریدن . صبح که بلند شدم 5-6 سانت بیشتر نمیشد ولی همین یه کفِ دست برف ، مدرسه ها رو تعطیل کرد !(البته خدا رو شکر که به خاطر برف تعطیلیم نه آلودگی هوا! )

هر چند به نظر من روزی که برف می باره به خاطر لطافت هوا و زیبایی بارش برف ، بچه ها باید برن مدرسه و از با هم بودن و برف بازی لذت ببرن و فردای روز بارش برف که هوا خیلی سرد و یخبندون میشه ، اگه لازم بود مدارس رو تعطیل کنن ! ولی چه کنم که دست من نیست !

پ ن1: خلاصه اونقدر برف نباریده که حتی بشه یه عکس خوب ازش گرفت . تقریبا همینقدر که تو این عکس دیده میشه باریده ! (یادش به خیر ! ما که مدرسه میرفتیم 10 برابر این هم برف می بارید کسی نبود تعطیلمون کنه ! ... چه خاطره هایی من از زمستونای برفی و بارونی کلاس اولم دارم!... )

پ ن2: امروز 16 آذر به اسم روز دانشجو تو تقویمها ثبت شده . (شاید بشه گفت یکی از شیرین ترین مناسبت های عمومی برای مشمولینش باشه ! البته بیشترشون بعدها می فهمن که چقدر شیرین بوده ! همونطور که ما تازه الان می فهمیم !)

ولی 16 آذر من رو بیشتر یاد خیابون 16 آذر (خیابون غربی دانشگاه تهران) می اندازه ! همونجا که خیلی وقت پیش فروشگاه انتشارات سوره مهر بود و من خیلی دوسِش داشتم و بعدها جمع شد ...

...

امروز شنیدم 4میلیون 600هزار نفر دانشجو داریم ! تجربه ی سالهای دانشجویی بهم میگه که اسم "دانش جو" برازنده ی حداقل نصف این جماعت نیست ! آخه کسی که معدلش 10-12 و حتی کمتر میشه چه دانش جوئیه؟!!!! اینا در جال جستن و جوئیدن [!] چی هستن دقیقا؟ هر چی باشه قطع به یقین آن جُستنی " دانش" نیست !

خلاصه این روز رو به "دانشجو" جماعت تبریک میگم و ... خوش به حالشون !

********

یاد عزیزت از همه ی یادها جداست
ای من فدای چشم تو، یادت جدا به خیر!


رسول یونان

۸ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۴:۲۸
سپیدار

من اون خستگی تو راهو می خوام ...

  بابا با دوستای هیئتیش رفت برا پیاده روی اربعین .امروز رفتیم و راهیش کردیم . وقتی گروهشون جلوی حسینیه شون جمع شده بودن و مداح خوش صداشون " تشنه ی آب فراتم ..." رو می خوند دلم می خواست بشینم و یه دل سیر گریه کنم !

خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی دلم میخواد یه روز شرایطش جور بشه و من هم این پیاده روی رو برم . یه جور آرزو و رؤیا شده برام ...

اصلا بعد از این هر فایلی برا دانلود بگذارم صلواتهاش به نیت به واقعیت پیوستن این رؤیاست .

این چند روز هم بیشترین چیزی که گوش و زمزمه می کنم همین مداحی میثم مطیعی برا پیاده روی اربعینِ که چند سال پیش خونده و من بیــــــــــــــــــــ نهایت دوسِش دارم .

کنار قدم های جابر سوی نینوا رهسپاریم/ ستون های این جاده را ما به شوق حرم می شماریم

پ ن : بعد از دو روز تازه خونه از مهمون تقریباً خالی شده و من به هیچ کارَم نرسیدم! سعی می کنم زودتر فایلهای این هفته رو تکمیل و آپلود کنم!

۳ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۸:۳۳
سپیدار

از اون متن هایی که تو شبکه های مجازی خیلی دست به دست میشه :

 

دقت کردین چقدر درسته ؟! 

آدم وقتی حالِ دلِش خوب باشه ، همه ی دنیا رو خوب می بینه ! عاشق دنیا و مافیهاش میشه ! عاشق همه ی هواها ، همه ی فصل ها ، همه ی آدمها ، همه ی مکان ها ، همه ی همه ی همه چی!

انگار همه ی دنیا به روش می خندن ! به راحتی از کمبودها چشم پوشی می کنه ! به راحتی خطای بقیه رو می بخشه !

آدم دلش آروم که باشه همه ی دنیا براش آروم میشه!

ولی وقتی اوضاع دلش خوب نباشه ، وقتی سرگردون و ناآروم باشه ، وقتی درد داشته باشه ، هیچ چیز خوبی وجود نداره ! هیچ هوا و هیچ فصلی دوست داشتنی نیست . هیچ جا و هیچ زمانی مناسب آسودن نیست ! اوضاع همه ی دنیا خرابه!

...

گویا هر آدمی خودش به تنهایی مرکز عالَمه و تو وجود هر آدمی هم دلِش نقطه ی پرگار عالَمه!

برای همینه که وقتی حالمون بَده دنیای ساکن و ثابت، دور سر مون می چرخه و وقتی آرومیم ، دنیایی که لاینقطع در حال چرخش و گردش هست رو آروم و ساکت حس می کنیم !

انگار دنیای پیرامونمون تابعی از دنیای درونمونه ! رنگ درونمون رو به دنیای اطرافمون می پاشیم و با چشمهایی که  مسلح به عینکی به رنگ حال درونی خودمونه ، به دنیا و آدمهاش نگاه می کنیم ! 

آدمی موجود عجیبیه!...

◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆◆

پی نوشت کمی بی ربط و کمی با ربط:

اول اینکه بدونین من هم مثل خیلی از معلمها برا کارهای مختلف به بچه ها ستاره میدم یا تو دفترشون یا جلوی اسمشون رو دیوار -این مطلب رو گفتم چون به " پی نوشت" مربوطه !-

عسل اومده جلوم و میگه: خانوم پدربزرگ ما مُرده .

با تعجب میگم: آخی ! خدا بیامرزه ! کی؟

با خنده میگه : فردا!

با تعجب می پرسم: پس چرا می خندی؟

با خنده میگه: آخه ستاره گرفتم !...

پ ن1: آدم کوچولوها از آدم بزرگا هم عجیب ترن !

پ ن2: امروز فهمیدم -یعنی دوباره و چندباره فهمیدم - بچه ها از تمام حرکات و سکنات و حرفهای ما تصویربرداری و کپی برداری می کنن ... باید بیشتر از قبل مواظب گفتار و کردارم باشم ! 

۱ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۸:۵۳
سپیدار

لابد شما هم شنیدین یا دیدین که زیارت امام رضا علیه السلام رو صفی کردن!

نمیدونم . احتمالا خیلی ها خوشحال شدن! اصلا تصور اینکه دیگه اون فشار و جیغ و داد! شرم آور رو نبینیم و نشنویم خوبه! اما...

من ناراحتم ! خـــــــــــــــــــــــــــــــیلی ناراحت!

وقتی چند وقت پیش مامان اینا از مشهد برگشتن و گفتن زیرزمین رو میله گذاشتن و زیارت صفی شده، یهو دلم ریخت ! نکنه بالا رو هم ...

...

من که خیلی اهل جلو رفتن و دست زدن به ضریح نبودم . تنها دلخوشیم ایستادن یه گوشه ، کنار شیشه ی حائل، زیر قبّه و روضه منوره و زیارت نامه خوندن بود که اونم ...

اصلا فکرشم حالم رو بد می کنه که ساعتها (مثل تصویر زیر) صف وایستم و بدون ایستادن مقابل آقاجانم و زیارت جامعه کبیره خوندن، برم دست بکشم به ضریح و بیام بیرون !

پ ن: احساس کسی رو دارم که خونه اش رو ازش گرفتن ! یه جور حسّ بی پناهی ...

من جای خودم رو میخوام ...

۱ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۹:۵۶
سپیدار
بند دوازدهم (پایانی) ترکیب بند محتشم:

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای         وز کین چها درین ستم آباد کرده‌ای

 بر طعنت این بس است که با عترت رسول         بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای          

       ای زاده ی زیاد نکرده‌ست هیچ گاه         نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای      

            کام یزید داده‌ای از کشتن حسین         بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای  

        بهر خسی که بار درخت شقاوتست          در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای    

با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو            با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای     

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن          آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای             

 

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند 

از آتش تو دود به محشر درآورند

 

    
پ ن:

تنها ترین! به ذکر مصیبت چه حاجت است؟
ما را نسیم نام تو دیوانه می کند ...

۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۷:۳۳
سپیدار

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

 

هر کس به این آسانی اهل کربلا نیست

کار حسین است و دل مشکل پسندش

۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۶:۰۵
سپیدار