هم از تو در گریزم و هم از تو ناگزیر
دامن به دست دارم و دستم به دامن است
علیرضا بدیع
هم از تو در گریزم و هم از تو ناگزیر
دامن به دست دارم و دستم به دامن است
علیرضا بدیع
نفس من ول کُنِ من نیست! خدایا چه کنم؟
خسته ام زین همه آزار الهی العفو
با گناهی که ز من سر زده، بین من و تو ...
... چیده شد این همه دیوار الهی العفو
محمد فردوسی
پ ن:
ای که مرا خوانده ای! راه نشانم بده ...
کوفیان گر چه که از غصه ی او دلشادند
"دوش وقت سحر از غصه نجاتش دادند"
...
آن شب از فرق علی کعبه پلی زد به بهشت
چه مراعات نظیری ست علی ،کعبه، بهشت
حسین غیاثی
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
حافظ
ای که گفتی فَمَنْ یَمُت یَرَنی
جان فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار مرتبه من
مُردمی تا بدیدمی رویت
دعا نخواست به گوش فرشتگان برسد
دعا نخواست که دستش به آسمان برسد
*
دعا پیاده به سمت خدا به راه افتاد،
و خواست تا به اجابت قدم زنان برسد!
*
سپس به گوش خدا گفت آنچه من گفتم
بدون اینکه صدایی به این و آن برسد
*
خدا به گوش دعا گفت:«صبر کن، بنشین،
کنار پنجره تا موقع اذان برسد»
*
نشست و جلوه ی خورشید را تماشا کرد
گذاشت سرخ شود، فصل زعفران برسد!
::
هنوز منتظرم تا دعا قبول شود
و دور جام اجابت به تشنگان برسد
*
چه غنچه ها که شکفتند و دست باد نخواست
که عطرشان به حکایات بوستان برسد
::
من آن حریر قلمکار آرزومندم
که دوست داشت به بازار اصفهان برسد!
حسین جنتی
ما را نخرد شاید، اما به همه گفتیم
حیف ازتو اگر با این دم ، این دم دمِ لبریز از حال
دلشوره فروش امروز ، دلواپس فردا باشی
امیری اسفندقه
**************
پ ن: این آیه ی قرآن رو خیلی دوست دارم! هر چند اونطور که باید و شاید تو قلبم هنوز جاش محکم نشده!
وَ عَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَ عَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَ اللَّـهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (بقره216)
چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید ،حال آن که خیر شما در آن است ؛ و یا چیزی را دوست داشته باشید ،حال آن که شرّ شما در آن است .
به قول حافظ:
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد...
دربند آن مباش که نشنید یا شنید
◆•◆•◆•◆•◆
پ ن: سایه روشن های خط ، فوق العاده ست :)
♥♠♥♠♥♠♥♠♥♠♥♠♥♠♥♠♥♠♥♠♥♠
پر کن دوباره کِیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!
رو از من شکسته مگردان که سال هاست
رو کرده ام به سمت شما، ایّها العزیز!
جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدم
از کوره راه های بلا، ایّها العزیز!
وادی به وادی آمده ام، از درت مران
وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز!
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز!
ما، جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز!
خالی تر از دو دست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز!
مریم سقلاطونی
«ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته ، و متاع کمی با خود آورده ایم پیمانه را برای ما کامل کن...»