سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

هنوز خیلی از ورودم به کلاس نگذشته بود که پانته آ شروع کرد به حرف زدن:

 خانوم من دیشب برای بابام گریه کردم!

با تعجب برگشتم طرفش  : چرا؟!!! 

گفت: دلم برای بابام تنگ شده بود! بابام شب دیر میاد ، دیشب زود خوابید ، من نشستم کنارش ، نگاهش کردم بعد رفتم تو اتاقم گریه کردم! کاش بابام سر کار نره!

 بعد گفت که هر روز منتظر می مونه تا پدرش از سرکار بیاد و کنار پدرش تکالیفشو انجام بده! 

گفتم : تو که باباتو می بینی ، چرا دیگه گریه کردی؟!!!

  با بغض گفت : صداش!!! دلم برای صداش تنگ شده بود! 

پرسیدم: آخرین بار کی با بابا رفتی بیرون یا مسافرت؟

 گفت که یادش نمیاد ! 

گفتم: مگه بابا، جمعه ها خونه نیست که ببینیش و باهاش حرف بزنی؟ 

گفت :  بعضی وقتها جمعه ها هست ، بعضی وقتها هم نیست!

********

 با خودم فکر میکنم: 

آیا اونقدر که به نیازهای فیزیکی(خوراک و پوشاک و مسکن) بچه ها توجه می کنیم، نیازهای روحی اونها رو هم می بینیم ؟

کدوم مهمتره؟ به هر کدوم چقدر و تا کجا میشه میدون داد ؟

در موقع لزوم ، کدوم رو می تونیم فدای دیگری بکنیم؟ ... 

۰ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۲۰
سپیدار

یک نفس با دوست بودن همنفس 

آرزوی عاشقان این است و بس

 واحه های دوردست دل کجاست

 تا بیاساییم در خود یک نفس؟ 

واحه هایی گم که آنجا کس نیافت

 رد پایی از نگاه هیچ کس 

خسته ام از دست دلهایی چنین 

پیش پا افتاده تر از خار و خس

 ارتفاع بالها :سطح هوا 

فرصت پروازها : سطح قفس 

خسته از دل ، خسته از این دست دل ،

 ای خوشا دلهای دور از دسترس! 


  از کتاب "آینه های ناگهان" قیصر امین پور

پ ن : 

همیشه دورترین سیب شاخه سرخ تر است              هبوط کن که نچینم دسترس ها را!

۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۱۱
سپیدار

بالاخره دیروز بلیط اتوبوس پیدا کردیم! گفتن اسکانیاست ولی شبه vip است!!![تعجب] برای ساعت 7 شب. مجبور شدیم بگیریم ، اگه اینم از دست می دادیم باید تا یکشنبه می موندیم! اگه ایام تعطیلی بود ، می موندیم.

اتوبوس ساعت 8 و نیم حرکت کرد! تو سرما یخ زدیم! این تعاونی مسافربری شماره یک مشهد ، خیلی نامردن! برای همین اتوبوس که یه اسکانیای داغون بود، پول وی آی پی رو گرفتن و در ضمن براش دو نوع بلیط فروخته بودن ،هم حرکت ساعت 7 هم حرکت ساعت 8! و البته ساعت 8 و نیم حرکت کرد!

تا صبح نگران آتش سوزی و چپ کردن و مردن بودم![خنده]

طبق برنامه ریزیمون ساعت 7 می رسیدیم  و ساعت 8 می تونستیم سر کلاس باشیم![خوش خیالی]

 ساعت 9 رسیدیم تهران! تا بیاییم راه آهن و دوستمون ماشینشو از پارکینگ دربیاره و از داخل شهر ! و نه اتوبان ! بیاییم مدرسه! شد ساعت 10 و نیم!!![نیشخند]

تو ماشین لباسمو عوض کردم و لباس تمیز و خوشگل مدرسه پوشیدم!

ساعت 10 و نیم رفتیم سر کلاس و سوغاتی بچه ها رو دادم! هر کدوم یه بسته جیلی بیلی! خیلی خوشمزه است و بچه ها و خودم خیلی دوست داریم!

هنوز تنم کوفته ی سفره!

اگه خدا بخواد تصمیم گرفتم دیگه سوار اتوبوس نشم انشاءالله! اتوبوس مزخرفترین وسیله برای سفر طولانی مدته!!!

با همه ی اینها ، خیلی خوش گذشت !

۰ ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۲۶
سپیدار

نتونستیم بلیط قطار یا اتوبوس vip پیدا کنیم!

مجبور شدیم بلیط اتوبوس ، اونم از نوع ، اسکانیا بگیریم ! خدا رحم کنه!!! 

ساعت حرکتمون 7 شبه  و امیدواریم ! شنبه ساعت 8 کلاس باشیم! ( بیخود نیست که یکی از تعاریف انسان، حیوان امیدواره!!!!)

 

۰ ۲۵ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۱۷
سپیدار

ای که مرا خوانده ای ! . . .  راه نشانم بده!

.

چگونه گم نشوم در میان این همه هیچ!

مرا نمانده نشانی، نشانه ای بفرست

۰ ۲۵ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۱۷
سپیدار

هنوز مشهدیم و هنوزتر ، بلیط برگشت پیدا نکردیم! 

تو تهران این رفیق ما می گفت : نگران نباشین ! به من اطمینان کنین! چه کار دارین من جمعه برمی گردونمتون! حالا با خیال راحت خوابیده و میگه فوقش شنبه میریم! 

کمی ! نگرانم برای شنبه! اگه اتوبوس هم پیدا نشه، باید یکی رو باید پیدا کنم شنبه جام بره کلاس!

۰ ۲۴ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۳۷
سپیدار

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی    که هنوز من نبودم که تو بر دلم نشستی

1 - الان تو یه قطعه از بهشت ، درست روبروی گنبد خوشگل امام رضا (علیه آلاف التحیة و الثناء) نشستم و ... جاتون خالى!

 2 - راهپیمایی 22 بهمن رو تو قطار بودیم!

3در هر حال راهپیمایی هیج جا مثل تهران نمیشه! 

از همین جا: 

به جان خریده ها را به نان نمی فروشیم!

ما مشتاق گزینه های روی میزیم!

4- الان نماز مغرب و عشا حرم امام رئوف تموم شد و ...تکبیر بعد از نماز حذف شده است!

۰ ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۰۰
سپیدار

الان تو ایستگاه راه آهن تهران نشستم و حدود یک ساعت دیگه حرکت می کنم سمت مشهد( ان شاء الله)

دیروز حول و حوش ساعت 10 صبح یه دفعه بلیطش جور شد و من هنوز باورم نمیشه ، امام رضا (علیه آلاف التحیة و الثنا) اجازه ی پابوسی بهم داده!

پ ن 1: باید برای چهارشنبه یه معلم پیدا می کردم جای من بره کلاس! مدیر پیش دبستانی شیفت بعدظهر مدرسه مون قبول کرد جام بمونه و چقدر التماس دعا داشت برای دخترش.( این خانوم مدیر خیلی خیلی شبیه همسر شهید مسعود علی محمدی هست، وقتی قضیه شباهت رو به خودش گفتم ، خیلی ذوق کرد)

پ ن2:  یادم باشه چند نفر سلام  "مخصوص "رسوندن ! 

البته  من که دارم میرم "پابوس" !، اگه اجازه  ی" دست بوسی" دادن سفارشات " مخصوص " انجام می گیره!  ؛  )

پ ن3: ایران بدون امام رضا ، واقعا ناقص بود!

۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۰۲
سپیدار

دیروز از صبح سردرد شدیدی داشتم. دیگه  10 دقیقه آخر زنگ آخر رو نتونستم تحمل کنم و سرم رو گذاشتم رومیز و به بچه ها آزاد باش دادم. همینطور که سرم رو دستم بود و چشمام بسته . شنیدم پانته آ ، بلند بلند در حد داد زدن، داره میگه:

"بیتا ، زهرا ، ستایش، رعنا ، پرستو ، سارینا ساکت! خانوم سرش درد می کنه !"

با اینکه صدای خودش از همه بیشتر و بلندتر بود و طبعا در اون حالم آزاردهنده تر! ولی دلم نیومد بهش تذکر بدم! از بس که دلسوزیش خالص بود!

۰ ۲۰ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۵۰
سپیدار

سه شنبه ها حول و حوش ساعت 6 عصر شبکه 2 ، یه برنامه گفتگو محور داره با حضور حجت الاسلام شهاب مرادی ، با مجری گری رسالت بوذری و با موضوع سبک زندگی. 

موضوع روز و شیرینی کلام آقای مرادی ، باعث میشه دیدن این برنامه  جزء علاقمندی هام باشه.(البته با این حافظه قوی ای که من دارم! تقریبا هیچوقت از اولش ندیدم!)

پ ن 1: اولین خصوصیت و مشخصه ای که تو هر شی ء یا چیزی به چشم من میاد ، قبل از مدل و شکل و ... رنگ اونه! تو برنامه ی آیینه خانه امروز  هم ، اولین چیزی که خیلی دوستش دارم، دکور خوشرنگ و قشنگشه! دکوری با مبل های آبی فیروزه ای! رومیزی ترمه ی فیروزه ای! گلدونای بنفش با گلهای بنفش و قرمز +برگهای سبزشون!

پ ن 2: موضوع امروز "تفاخر"بود .

پ ن 3 : من چرا نمی تونم عکس و تصویر بگذارم!!!

۰ ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۱۰
سپیدار