سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

آب! بسوزد دلت 

خاک! شود خاک عزا بر سرت

 باد! پریشان شوی  

چشم ! الهی که بباری فقط 

پیش نگاه شما ، مادر خورشید سوخت ... !

۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۲۴
سپیدار

هر واژه ای 

وقتی به گوش می رسد از جانب شما 

موسیقی و ترانه و آهنگ می شود 

هر نغمه ای 

از پیله چون درآید 

پروانه ای شکفته و خوش رنگ می شود  

*

 با چشم هایتان 

جنگل ها را گستردید

 با دست هایتان 

دریاها را آوردید 

با آن که ما شما را 

کم دیده ایم 

اما برایتان دلمان تنگ می شود . . .

 {عمران صلاحی}

۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۱۸
سپیدار

یکی از همکارا  عاشق حل جدول کلمات متقاطع بود و زنگهای تفریح و بیکاری رو به حل جدول میگذروند . 

یکی از شاگردهاش بهش گفته : خانوم ! شما جدول حل کردن رو خیلی دوست دارین؟ 

طبیعتا جواب این همکار ما مثبت بوده ! دانش آموز میگه : خانوم ! ما یه عالمه جدول تو خونمون داریم؛ می خواهید براتون بیارم؟

پرواضح است که باز هم جواب این همکار ما مثبت بوده!

فرداش دانش آموز قصه ما میاد با یه عالمه جدول کلمات متقاطع ! اما ...

یه عالمه مربع 10×10 و 15×15 و 20×20 و ... بدون سؤال!!! 

بچه ی باهوش دورتادور جدولها رو بدون سؤالها بریده و آورده بود!!!

 

۰ ۱۵ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۰۳
سپیدار

دیدین وقتی یه وسیله ای مثل گوشی یا تلویزیون و ... درست کار نمیکنه ، یا هنگ میکنه ، یا برنامه هاشو خوب اجرا نمیکنه ،  چندتا راه رو همون اول خودمون یا تعمیرکار انجام میدیم؛ مثل: خاموش روشن کردن!

 اما اگه با خاموش روشن کردن هم درست نشه ، راه دیگه اینه که تنظیمات دستگاه رو برگردونن به حالتdefault .

حالت default هم یعنی ،تنظیمات پیش فرض یا اولیه ی کارخونه که معمولا بهترین و مناسبترین حالت ممکن برای اون دستگاهه! بازگشت به حال پیش فرض یعنی پاک کردن چیزهایی که خودمون اضافه کردیم و فکر میکردیم لازم و مفیده ! و حالا گویا باعث دردسر شدن! یعنی شروع دوباره!  بالاخره سازنده اش خودش بهتر میدونه چی ساخته! 

***** 

احساس می کنم چند وقته نمی تونم درست کارکنم! برنامه هامو خوب اجرا نمی کنم! احساس می کنم هنگ کردم!  احتیاج به یه خاموش روشن شدن دارم! به یه بازگشت! 

خداجون! با عرض شرمندگی!

میشه برم گردونی به حالت Default ؟!

۰ ۱۵ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۳۲
سپیدار
 
برای مسلمانان آفریقای مرکزی ، که به جرم مسلمانی کشته می شوند و  به همین جرم ، "بشر" نیستند که "حقوقی" داشته باشند و "مدافعی"!!! ما هم که ... 

شیپور جنگ صلیبی
از "واتیکان" بلند است!
بانگ کن "بانگی"*
به یاد "پولوس"پدر مقدس
به کام موبدان مرموز کابالا!
بانگ کن "بانگی"
و روشن کن کودکانت را
در غربت خیابان های گرم
وبپاش
به صورت خواب زده بشر
مشتی از خون سینه خویش
و ناله کن
میان گوش هایی
که مست موسیقی "پاپ" مهربان است!
۰ ۱۴ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۴۶
سپیدار
ما همیشه مسئول وقایعی که در اطرافمان می افتد نیستیم ؛
هرچند که در برابر عکس العملی که به این وقایع نشان می دهیم مسئول هستیم .
۰ ۱۴ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۲۴
سپیدار

عاشق این ضرب المثل چینی ام که میگه :

" آدم ها را با دشمنانشان بشناس! "و البته به نظر من ، همچنین با دوستانشون !

البته تر! این ضرب المثل شامل حال هر چیزی که مخالف و موافقی داشته باشه ، هم صادقه! 

فقط یادمون باشه اکثریت دوستان و دشمنان طرف رو ببینیم . بالاخره تو هر دو گروه ، آدمهای اشتباهی هم ممکن الوجودن دیگه!  

پ ن1: من که هر چی فکر می کنم ، دشمنی ندارم!!!

پ ن 2: پس باید حواسم به چیزها یا کسانی که دوستشون دارم یا چیزها یا کسانی که دوستشون ندارم باشه!

۰ ۱۲ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۱۱
سپیدار

چند ساعت پیش برادرم و همسرش پرواز کردند به سرزمین حجاز! به سرزمین وحی! 

ترجیح دادند به جای جشن عروسی و هزینه ها و مراسمات! جورواجور و اکثرا نامعقول اون ، زندگی مشترکشون رو با زیارت حرم پیامبر و طواف خونه ی خدا شروع کنند .

♥♡♥ یک شروع خوب برای یک زندگی تازه ♥♡♥

ان شاء الله که زندگی پر برکتی داشته باشند .

۰ ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۳۷
سپیدار

با خوندن مطلب " تصمیم زیرکانه " تو وبلاگ تبسم ، یاد  این خاطره از کلاسم  افتادم:

هر دو هفته یک بار جای همه ی بچه های کلاس رو عوض می کنم ، اینکه کی ، کجا و پیش کی بشینه ، خیلی وقتها دست خودشون که هیچ ، دست من هم نیست .( خدا رحمت کنه کاشف روش قرعه کشی رو !)  اینطوری بچه ها همه جای کلاس رو امتحان می کنن و پیش همه ی بچه های کلاس میشینن . 

هنوز دو سه روزی از عوض شدن جاها نگذشته بود که دیدم یکی از بچه های کلاس - که شدیدا دچار خود سیندرلا پنداری! هست و خودش رو یه سر و گردن از اینشتین و سیندرلا بالاتر میدونه! - شروع به شکایت کرد که من پیش فلانی -که دانش آموز متوسطی هست- نمی شینم ! 

توضیح دادم که تو کلاس همه باید باهم دوست باشیم و جات خیلی خوبه و  ... . اما گویا تو کتش نرفت که نرفت!

لازم به ذکره که این دو تا تو گروه اول ، جلوی کلاس ، یعنی بهترین و محبوبترین جای کلاس (از نظر بچه ها و اولیا شون ) نشسته بودند.

فرداش مادرش تشریف آورد مدرسه که خانم ! میشه جای دخترم رو عوض کنید ؟ دوست نداره پیش فلانی بشینه و درسش داره ضعیف میشه و تو خونه ناراحتی می کنه و از این ایرادهای بنی اسرائیلی!!!

گفتم : چشم ! با اینکه بغل دستیش دختر خوب و مؤدبیه ، مسئله ای نیست و فردا جاشو عوض می کنم .

فرداش همون زنگ اول به بانو سیندرلا گفتم :

جاتو دوست نداری؟ می خوای جاتو عوض کنی ؟ تأیید کرد . 

گفتم : خب پس وسایلتو جمع کن و جاتو با فلانی که ته کلاس نشسته عوض کن ! 

ماتش برد ! 

: نه اونجا نمیرم !

- خب، جاتو با فلانی عوض کن ! ( گروه یکی به آخر کلاس)

شروع کرد به اشک ریختن که : من نمیرم! و بغل دستیم بره !!!

گفتم : ببین عزیزم ! بغل دستیت که نمی خواد جاشو عوض کنه ! اون جاش رو دوست داره ! حالا اگه تو دوست نداری اینجا بشینی ، یکی از این دو جایی که بهت گفتم رو انتخاب کن تا جات رو عوض کنم! فقط زود تصمیمتو بگیر که کار داریم. 

با چشم گریون به جای خودش و مکانهای پیشنهادی نگاه کرد و گفت :

همین جا میشینم!

الان که به این خاطره فکر می کنم ، میگم کاش جای دو تاشون ته کلاس بود ، و من بغل دستیشو می آوردم جلوی کلاس تا  سیندرلا بیشتر از برج عاجش پایین می اومد[نیشخند] حیف شد !

۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۵۹
سپیدار

 

سنگفرش 

    زیر پای هیچ کس

        ذره ای فرو نمیرود

سنگفرش 

     راه رسمی زمان ماست

عصر 

   عصر مردم بدون رد پاست 


شعر از محمد مهدی سیار

۰ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۰۸
سپیدار