"شهید" و "امت وسط "
دکتر شریعتی تو کتاب " حسین وارث آدم " تو بخش " بحثی راجع به شهید " در مورد کلمه و مفهوم شهید حرفهایی زده فوق العاده جالب و شنیدنی (و خوندنی!)
تو پرانتز یه چیز بگم : اصولا کتاب خوندن برا من فعالیتی هست که با یه سری آیین و عادات گره خورده ؛ مثلا تو کتابخونی، من یه عادت مزخرفی دارم که وقتی کتاب یا هر مطلبی می خونم اگه از جاییش خوشم بیاد یا برام جالب و جدید باشه ، غیر از اینکه زیر اون مطلب رو باید خط بکشم و حاشیه نویسی کنم ! اگه کسی تو اون حوالی و تو شعاع 5-6 متریم باشه باید و لابد با من تو این هیجان شریک بشه! پرانتز بسته!
وقتی این بخش کتاب "حسین وارث آدم " رو می خوندم اینقدر هیجان زده بودم و اینقدر موضوع برام جالب بود که مدام می گفتم: واااااای چقدر جالب ! اینجا رو گوش کن! ... تا حالا اینطوری به موضوع نگاه کرده بودی؟ ... نظرت درباره ی فلان کلمه چیه؟... ببین چه نگاه قشنگی داره! ... خلاصه اگه طرف از این مطلب خوشش هم نیاد باید باهام همراهی کنه!
اما اون بخش های هیجان انگیز :(تقطیع شده از 7-8 صفحه ی کتاب )
- شخصیت انسان عبارت است از مجموعه ی رابطه هایش با اشخاص و کسان دیگر .
- هر کس به اندازه ی معروفها و مطلوب ها و معلوم هایش و متناسب با آنها وجود دارد... اکنون به همان میزان که ما تکه ای از وجود خود را به امری می بخشیم ، آن تکه جزء آن امر می شود ... در این حال اگر هزار تومان از پول هایی که به من تعلق دارد ، در راه تحقق عدالت ، انفاق کنم آن هزار تومان تقدس عدالت را به خود می گیرد در صورتی که تا وقتی در جیب من است، فقط هزار تومان پول است ، اما وقتی آن را در راه عدالت ، نفی می کنم به شکل دیگری اثبات می شود و تبدیل به ذات عدالت می گردد .
- هر چیز ، به میزانی که در راه یک چیز دیگر ، فدا می شود ارزش آن چیز را کسب می کند و در همان حالی که نفی می شود ، اثبات می شود .
- شهید کسی است که همه ی وجود خویش را یکجا در راه آن ایده آل نفی می کند که سرچشمه ی تقدسی است که همه بدان معتقدیم . بنابراین طبیعی است که همه ی تقدس آن ایده آل و هدف ، یکجا به وجود نفی شده اش منتقل گردد.
- حسین عبارت از فردی بود که خود را در باشکوه ترین امکانی که یک انسان می تواند تصور کند با خلوص مطلق در راه یک تقدس مطلق ، نفی کرده و بنابراین یک تقدس مطلق شده است .
- در اینجا معنی شهید روشن تر می شود یعنی موقعی که فکر و ایده آل و مکتبی که مقدس است در حال از بین رفتن و محکوم شدن است ، با یک توطئه کم کم از ذهن ها کنار می رود و در وجدان نسل جدید دیگر مطرح نمی شود ، اندک اندک همه قضیه را فراموش می کنند ، یک مرتبه مردی با نفی خویش آن فکر را تثبیت می کند ... بنابراین شهید در عین حال که خود تبدیل به فکر می شود و همیشه شاهد و مرئی است و همیشه در جلوی ما است ، فکر نیز در او حضور و ثبوت دائمی پیدا می کند دوباره احیا می شود و جان می گیرد .
در ادامه هم با توجه به آیه
"وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً:
اینقدر خوشگل شهید و أُمَّةً وَسَطاً رو معنی کرد کرده که کِیف کردم!
- در اینجا می بینیم شهادت دیگر به معنی کشته شدن نیست ؛ به معنی آن است که چیزی غیب شده و در حال کنار رفتن و از صحنه خارج شدن است و مردم دارند کم کم آن را فراموش می کنند ، شهید برای این محکومِ بی گواه و بی سروصدا و مظلوم ، شهادت می دهد و آن را دوباره طرح می کند .
- پیغمبر بدون مقتول شدن شهید است و جامعه ی اسلامی ای که قرآن می سازد بدون مقتول بودن ، شغل و مسؤلیتش شهادت است و می گوید شما باید برای خلق جهان شهید باشید همچنانکه پیغمبر برای شما شهید است .
- می بینیم که شهید به معنای میدان دار ، وسط قضیه ، نمونه ، سرمشق ، الگویی است که همه خود را براساس او بازسازی می کنند .
- یعنی پیغمبر را در وسط صحنه ی فرهنگ ، ایمان ، علم ، غکر و جامعه تان بگذارید و جامعه ، فکر ، فرهنگ ، شخصیت و تیپتان را از او بسازید و وقتی خود را آن طور ساختید و وسط صحنه ی زمان و زمین قرار گرفتید ، همه ی ملت ها و امت ها و خلق های دیگر ، خود را باید از روی شما بازسازی نمایند .
- بنابراین شهید آنها می شوید . یعنی نقشی که پیغمبر برای شما بازی می کرده است ، شما باید برای دیگران بازی کنید و برای آن ها نقش پیغمبری را - به معنای نمونه ی یک انسان و جامعه بودن - ایفا نمایید .
- از اینجاست که صفت " أُمَّةً وَسَطاً" متناسب با شهید معنی می شود . در اینجا معمولا ما آن را به معنی جامعه ی معتدل می گیریم ، جامعه ای که افراط و تفریط ندارد ... در صورتی که اصلاً این وسط با توجه به رسالتی که برای این امت (که باید شهید باشد ) قائلند ، معنای خیلی بالاتری دارد
- یعنی ما (امت) باید میدان دارِ زمان و در وسط قضیه باشیم . یک گروهی نباشیم در آن گوشه در خاورمیانه که برای خود بپلکیم و دور خود بچرخیم و از صحنه ی زمان و درگیری های اندیشه ها و مسائل سرنوشت سازی که امروزِ بشریت و تاریخِ فردا را می سازند و همه چیز را شکل می دهند غافل بمانیم و به تکرار مکررات بپردازیم و خوش باشیم ...
واععا زیبا بود