آینه های ناگهان
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
"چامه و چکامه" نیستند
تا به "رشته ی سخن" درآورم
نعره نیستند
تا ز "نای جان" برآورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
□
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که جنس پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
□
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل من است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای توبه توی آن
جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد ، حرف من نیست
درد ، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
----------------------------------------------------------------
آینه های ناگهان - قیصر امین پور
این کتاب شامل گزیده ی شعرهای سالهای 64 تا 71 قیصر امین پورِ و به نظرم یکی از بهترین مجموعه شعرهای شعر معاصر! پر از شعرهای خوب ! یکی از عزیزترین کتابهایی که دارم و بسیار هم دوستش می دارم! کتابی با ورق هایی نسبتاً کاهی با بویی مست کننده و جلد سُرمه ای بسیار خوشرنگ که عنوان کتاب و اسم قیصر، با خط شکسته ی زیبایی روی اون نقره کوب شده! شعر هایی که خیلی از بندهاش از شدت ظهور و بروز و شهرت قسمتی از حافظه ی ادبی نسل ماست . مثل:
"هر روز بی تو ، روز مبادا است!" - " ... ناگهان ، چقدر زود ، دیر می شود!" - "هرچه هستی باش! اما باش!" - " به چشم ما گل بی داغ کمتر از خار است" -" ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است" و ...
می خواستم عنوان چندتا از بهترین شعر های این مجموعه رو که بیشتر دوست دارم ، بنویسم . ولی دیدم اونوقت باید اسم تک تک شعرها رو بنویسم؛ هر 70 شعر مجموعه رو!
پ ن1: ... کاش قیصر هنوز بود ... شاعری که به شدت بزرگ بود ، به شدت می فهمید ، درک می کرد ، درد داشت ! و به شدت انسان بود!
هر چند تنها همین آینه های ناگهان ، هم کافیه برای همیشگی و جاودانه بودن قیصر ما! خدایش بیامرزد
پ ن2: " خداوندگار شعر و شمشیر" تعبیری که قیصر درباره ی حضرت امیر علیه السلام به کار برد! خیلی باشکوه ! خیلی شیرین !
---------------------------------------------------------------
[داره بارون می باره]...