احیا جلوی ضریح امامزاده ابراهیم
دیشب هم مثل شب نوزدهم میخواستم تو خونه و با تلویزیون احیا بگیرم. تا 12 و نیم هم همینطور با خانواده نشسته بودیم جلوی تلویزیون. چندبار مامان پیشنهاد کرد بلند شیم و با ماشین بریم مسجد و نگران نباشیم بعد مراسم میان دنبالمون، ولی ... حسش نبود! حس شب زنده داری نبود ، نه تو مسجد نه تو خونه جلوی تلویزیون!
یه دفعه برگشتم گفتم : ... ! ما رو میبری امامزاده ابراهیم؟
پیشنهاد پذیرفته شد و 5 نفری رفتیم.
امامزاده ابراهیم تقریبا تو حومه ی شهره و بدون ماشین شخصی نمیشه رفت . از یه جاده ی روستایی و درختی که گذشتی به یه امامزاده ی آجری کوچیک میرسی که تو صحنش قبرستانی قدیمی با چند شهید و درخت کاج صف کشیدن. امامزاده ای بدون تزئینات و خاکی خاکی!
ضریح چند ضلعی این امامزاده که از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام هستن ، به علت تعدد اضلاع، شبیه دایره است ، در اتاقکی دایره ای که شعاعش حداکثر یک متر از شعاع ضریح بیشتره قرار داره و این اتاقک فقط یک در ورودی داره برای خانومها و آقایون به صورت مشترک . دور تا دور ضریح به علت تنگی جا ، فکر نمی کنم ده نفر با هم بتونن نماز بخونن!
خوبی این امامزاده علاوه بر مراسم خوب و سخنران و مداح با تسلط و خوش صداش، فضای فوق العاده کوچیک خود امامزاده ست . تصور کنید یه دایره که ضریح توشه، به یه مربع که رواق امامزاده محسوب میشه وصله ! زنها و مردها تو اون اتاق کوچیک مربع شکل که با یه دیوار چوبی دو قسمت شده ، نشسته بودند و چون فضا خیلی کمه بیشتر مردم تو محوطه ی خاکی دور امامزاده زیر انداز انداخته و با سخنران و مداح همراهی می کردند.
حالا چرا کوچیکی فضا به نظرم جزء خوبی ها محسوب میشه ، برمی گرده به اینکه تو همون فضای کوچیک، 4 نفر بیشتر ننشسته بودن و خلوت کردن با خدا ، خوندن جوشن کبیر و قرآن به سر گرفتن جلوی ضریح خیلی شیرین بود !
حس خوبی بود ، حس خوب دعا کردن ! دلم میخواست برای همه ی کسانی که میشناسم تک تک و با اسم دعا کنم ! تا جایی که حافظه ام یاری میکرد ، این کارو کردم! خدا کنه همشون به خواسته هاشون برسن!
احیای امسال پر از مظلومیت مسلمونا و بخصوص بچه های غزه است و پر از لعن و نفرین به همه ی دشمنا علی الخصوص وهابیها! که به قول امام عزیز ، ما اگه از آمریکا هم بگذریم از آل سعود نمیگذریم ! که بیستر بدبختی عالم نه فقط مسلمونا ، از این قوم پلیده!
نمیدونم دعاهام مستجاب میشه یا نه ، ولی همینکه نذاشت شب قدری بگیرم بخوابم یعنی خیلی هوامو داره! الحمدلله
پ ن : زن داداشم که از فضای امامزاده خیلی خوشش اومده بود ، بابت پیشنهاد این مکان معرکه کلی قدردان ما بود!