سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب قدر» ثبت شده است

زیر این سقف های بی باران

با نگاهت

که طعم باران است

مزه ی عشق را ...http://photos01.wisgoon.com/media/pin/photos01/images/o/2015/12/3/23/500x509_1449174317899951.png

مهربان خداے من
مےشود این روزها
در بازار داغ خرید بنده نوازیت

مشترے من نیز بشوے
دلم از آن خریدارهاے
پر پا قرص مےخواهد

***

پ ن: چشانده ای "بیشتر" بچشان ...

۱ ۲۸ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۱۰
سپیدار

سلام بر شب زیبای قدر تا سحرش

قطار باغ بهشت است و باز مانده درش

به سمت و سوی دلم آمده ست و سوزنبان

فرشته ای ست که قرآن گرفته روی سرش

صدا از آینه و سنگ در نمی آید

کسی که غرق تو باشد نمی رسد خبرش

شبی ست روز تر از صد هزار سال و دریغ

از این دلی که در این شب شکسته بال و پرش

سیاه نامه تر از خود... تو آبرو دادی

خودت مریز، خودت جمع کن، خودت بخرش

بگیر دست زمین را، زمانه ی تلخی ست

ببر زمین و زمان را به سمت خوب ترش

کجاست آن که به تقدیر خلق آگاه است

سلام و عرض ارادت،به ساحت نظرش

مسافران قطار بهشت در شب قدر

دعا کنید که او باز گردد از سفرش

نغمه مستشارنظامی

خودت مریز ، خودت جمع کن ، خودت بخرش ...

مرا هزار امید است و ... هر هزار تویی

۱ ۲۷ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۵۰
سپیدار

کوفیان گر چه که از غصه ی او دلشادند

"دوش وقت سحر از غصه نجاتش دادند"

  ...

آن شب از فرق علی کعبه پلی زد به بهشت

چه مراعات نظیری ست علی ،کعبه، بهشت

 حسین غیاثی


بنر شهادت امام علی و شب قدر psd

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند            واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند           باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی    آن شب قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این روی من و آینه وصف جمال            که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

حافظ

۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۲۸
سپیدار

دیشب هم مثل شب نوزدهم میخواستم تو خونه و با تلویزیون احیا بگیرم. تا 12 و نیم هم همینطور با خانواده نشسته بودیم جلوی تلویزیون. چندبار مامان پیشنهاد کرد بلند شیم و با ماشین بریم مسجد و نگران نباشیم بعد مراسم میان دنبالمون، ولی ... حسش نبود! حس شب زنده داری نبود ، نه تو مسجد نه  تو خونه جلوی تلویزیون!

یه دفعه برگشتم گفتم : ... ! ما رو میبری امامزاده ابراهیم؟

پیشنهاد پذیرفته شد و 5 نفری رفتیم.

امامزاده ابراهیم تقریبا تو حومه ی شهره و بدون ماشین شخصی نمیشه رفت . از یه جاده ی روستایی و درختی که گذشتی به یه امامزاده ی آجری کوچیک میرسی که تو صحنش قبرستانی قدیمی با چند شهید و درخت کاج صف کشیدن. امامزاده ای بدون تزئینات و خاکی خاکی!

ضریح چند ضلعی این امامزاده که از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام هستن ، به علت تعدد اضلاع، شبیه دایره است ، در اتاقکی دایره ای که شعاعش حداکثر یک متر از شعاع ضریح بیشتره قرار داره و این اتاقک فقط یک در ورودی داره برای خانومها و آقایون به صورت مشترک . دور تا دور ضریح به علت تنگی جا ، فکر نمی کنم ده نفر با هم بتونن نماز بخونن!

خوبی این امامزاده علاوه بر مراسم خوب و سخنران و مداح با تسلط و خوش صداش، فضای فوق العاده کوچیک خود امامزاده ست . تصور کنید یه دایره که ضریح توشه، به یه مربع که رواق امامزاده محسوب میشه وصله ! زنها و مردها تو اون اتاق کوچیک مربع شکل که با یه دیوار چوبی دو قسمت شده ، نشسته بودند و چون فضا خیلی کمه بیشتر مردم تو محوطه ی خاکی دور امامزاده زیر انداز انداخته و با سخنران و مداح همراهی می کردند.

حالا چرا کوچیکی فضا به نظرم جزء خوبی ها محسوب میشه ، برمی گرده به اینکه تو همون فضای کوچیک، 4 نفر بیشتر ننشسته بودن و خلوت کردن با خدا ، خوندن جوشن کبیر و قرآن به سر گرفتن جلوی ضریح خیلی شیرین بود !

حس خوبی بود ، حس خوب دعا کردن ! دلم میخواست برای همه ی کسانی که میشناسم تک تک و با اسم دعا کنم ! تا جایی که حافظه ام یاری میکرد  ، این کارو کردم! خدا کنه همشون به خواسته هاشون برسن!

احیای امسال پر از مظلومیت مسلمونا و بخصوص بچه های غزه است و پر از لعن و نفرین به همه ی دشمنا علی الخصوص وهابیها! که به قول امام عزیز ، ما اگه از آمریکا هم بگذریم از آل سعود نمیگذریم ! که بیستر بدبختی عالم نه فقط مسلمونا ، از این قوم پلیده!

نمیدونم دعاهام مستجاب میشه یا نه ، ولی همینکه نذاشت شب قدری بگیرم بخوابم یعنی خیلی هوامو داره! الحمدلله

پ ن : زن داداشم که از فضای امامزاده خیلی خوشش اومده بود ، بابت پیشنهاد این مکان معرکه کلی قدردان ما بود!

۰ ۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۶:۴۹
سپیدار