زن است دیگر چشمش که به شمعدانی ها بیفتد شاعر می شود.
آبچکان را برمی دارد و شعری می سازد از صدای قطره های آب ...
می رود جلوی آینه،نگاهی به گودی زیر چشمش میکند و بی خیال میشود ... خط چشمش را بر می دارد و نقاشی ای بر روی چشمانش می کشد دوباره می شود همان دختر زیبای قبل...
اما چه فایده که غم هایش را در گلدان شمعدانی جا گذاشته و هرروز به آن آب میدهد و هرروز غمش بزرگ تر می شود...*
پ ن: یکی از خوبیهای بیشمار شمعدونی اینه که موقع هدیه دادن برخلاف گل های شاخه ای ، باید با گلدونش هدیه کرد . شاید زیبایی خیره کننده ی گلهای شاخه ای رو نداشته باشه (که به نظر من داره!) ولی موندگارتره و برعکس گلهای شاخه ای که برای مدت کوتاهی میشه ازشون لذت برد با شمعدونی باید زندگی کرد!
*****
* نمیدونم این متن از کیه! ... دمِش گرم!