سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تدریس خوا استثنا» ثبت شده است

سلام

تا دوباره غیب نشدیم پاورپوینت آخرین نشانه ی بخش یک رو تقدیم کنیم!نیشخند

برام خیــــــــــــلی دعا کنید .

پاورپوینت نشانه ی خوا

هر دانلود پنج صلوات

صلواتها هدیه به روح پدرم !

که این روزها شدیدا جای خالیش رو حس می کنم!

نذر نگاهش

پ ن:

أَللّهُمَّ لا تَکِلْنِى إِلى نَفْسِى طَرْفَةَ عَیْن أَبَداً

«خدایا مرا حتى به اندازه یک چشم بر هم زدن به خویشتن وامگذار»



۷ ۲۶ بهمن ۹۸ ، ۲۲:۰۳
سپیدار

یکی از سخت ترین درس ها  برای من تدریس "خوا" استثناست ! واقعا نمی دونم چه کار کنم بچه ها این کلمه های استثنا رو خوب یاد بگیرن !!!

کلمه هایی استثنا همیشه به دیوار و جلو چشماشون نصب میشه . هر سال هم با یه قصه و روش جدید این درس رو میدم ولی خودم خیلی از نتیجه اش راضی نیستم !

***

امسال از اول سال تا حالا چند تا از مادرا شکایت بچه هاشون رو بهم کردن که با خواهر و برادرشون راه نمیان و همه اش دعوا دارن ؛ خواهر و برادرشون کوچیکتر باشه که دیگه واویلاست ! حسادت و اذیتشون زیادتره !

 از یه هفته قبل به اطلاع اولیا رسوندم که برا درس "خوا" بچه ها باید عکس خواهر یا برادرشون رو بیارن !

***

تو راه مدرسه به قصه ای فکر می کردم که امسال برا تدریس این درس باید سرهم کنم ! داستان "خ "،"ا" و دوست جدیدشون "و" که ناشنواست و نمی تونه حرف بزنه !

- چند بار حین تعریف قصه با اشاره به نشانه های "خ و ا" از بچه ها می خوام که صدای هر کدوم رو بگن . نکته اینجاست که موقع اشاره به "و" بچه ها باید دهانشون رو محکم ببندن و حرفی نزنن !)

طی این قصه با بچه ها درباره ی آدمهایی که دچار معلولیتی هستن و توانایی هاشون حرف زدیم . از طرز رفتار با اونا ، اینکه اونا هم مثل ما نقاشی های خدا هستند و نباید نقاشی های خدا رو مسخره کنیم ، اینکه همون طور که ما قد و رنگ چشم و پوست و رنگ و حالت موها و پدر و مادر و ... رو خودمون انتخاب نکردیم پس نباید باهاشون پز بدیم. نباید چیزهایی که خدا داده رو دوست نداشته باشیم و بقیه رو به خاطر چیزی که دست خودشون نبوده اذیت کنیم !و کلی از این بحث ها...

بعد درباره ی خوبی های داشتن خواهر و برادر تو بچگی و بزرگسالی حرف زدیم ! همبازی بودن ، دعوا کردن ، کمک هم بودن ؛ تو بزرگسالی کمک ها و درد و دل های خواهرانه ، پشت گرمی های برادرانه و ... 

سر هر کدوم هم کلی نقش بازی کردم که: خواهر ! دلم گرفته میایی با هم کمی حرف بزنیم؟ خواهر قرمه سبزی رو چطوری بپزم؟خواهر ... (داغ دلم تازه شد!)

یا اگه کسی بخواد اذیتت کنه داداشت میاد و مواظبته ! : کی بود خواهر من رو ناراحت کرد؟ و ... (برای اینکه بار دراماتیک قصه رو بالا ببرم مجبور شدم برادره رو بزن بهادر و قیصرطور! نمایش بدم ! از اینایی که مشت حواله ی طرف می کنند و با سر میرن تو صورت یارو! تا بچه ها بخندن!)

(البته فکر کنم این مدل خواهر و برادرها دیگه به افسانه ها پیوسته باشن ! )

بعد بچه ها عکس خواهر و برادرشون رو تو دفترشون چسبوندن و دورش رو تزیین کردن و کنارش نوشتن :

من و .... با هم خواهر /خواهر و برادر هستیم .

من خواهرم/برادرم را دوست دارم !

***

7 نفر از بچه ها خواهر و برادری نداشتن طفلکی ها ! (کلی دلشون رو سوزوندیم ! ) بعد برای اینکه خیلی غصه نخورن ازشون خواستم 2 تا 2 تا و 3 تا 3 تا دستشون رو بدن به هم و خواهر هم بشند ! پس از این کار اونها هم عکس خواهر جدیدشون رو تو دفترشون چسبوندن !

۲ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۰
سپیدار