یک سال برای درس "بـ ب" بچه ها عکس پدرشون رو آوردن و باهاش نقاشی کردن . یک سال عکس مادرشون و امسال برای نشانه ی " ر" عکس پدر و مادرشون رو با هم آوردن و کارهای قشنگی درست کردن :
♠ ♠ ♠ ♠ ♠
موقع انجام این فعالیت یکی از بچه ها گفت: خانوم ! هرکی از من می پرسه بابات رو بیشتر دوست داری یا مامانت رو میگم هر دو تاشون برام زحمت کشیدن . هر دوتاشون رو دوست دارم . تشویقش کردم که آفرین به این جواب خوبت و گفتم که این سؤالِ خوبی نیست و هیچ کس نباید از کس دیگه ای این سؤال رو بپرسه .
همینطور که سر میز بچه ها می رفتم تا کارشون رو ببینم یکیشون گفت:
خانوم ! من بابام رو بیشتر از مامانم دوست دارم !
گفتم : نه! هر دوتاشون خوبند و برات زحمت کشیدن . تو هر دوتاشون رو دوست داری!
گفت: نه! من بابام رو بیشتر دوست دارم !
پرسیدم: دست راستت رو بیشتر دوست داری یا دست چپت رو؟
: دست راستم .
: دوست داری دست چپت رو ازت بگیرن؟
: آره
(گفتم شاید اهمیت دست رو نمی دونه و خواستم مثال ملموس تری بزنم): چشم چپت رو بیشتر دوست داری یا چشم راستت رو؟
: چشم راست !
: دوست داری چشم چپت رو ازت بگیرن و یه چشمی بشی؟
: آره !
اتفاقا مادرش ظاهرا خیلی خوبه! و خیلی هم به بچه اش میرسه . به نظرم امر و نهی اش تو خونه زیاده که اینطوری بروز کرده !... باید باهاش حرف بزنم !و با بچه اش که بفهمم چرا اینطوری فکر می کنه!
یه جفت دوقلو هم تو کلاسم دارم که به جای اینکه هرکدوم هر جفت عکس پدر و مادرشون رو آورده باشن ، فقط یک جفت آورده بودن و قرار شد هر کدوم عکس یکی رو بچسبونن تو دفترشون . عکسها دست یکی از قُل ها بود و دیدم اون بدون توجه و شانسی عکس مادر رو داد به خواهرش و ... قل دوم سریع عکس رو برگردوند که عکس بابا رو بده من!
♠شاید هم بابا فقط نوش داره و مامان نیش و نوش باهم . برای همین بچه ها بابای بدون نیش و آسانگیر رو بیشتر دوست دارن ... شاید !