تو مسیر رسیدن به جنگلهای گلستان چیزی که بیشتر از همه به چشم می اومد نوارهای رنگی کنار جاده بود که آدم رو وادار می کرد بایسته ببینه چیه ... بعله لواشک در طعم ها و رنگهای مختلف . به گفته ی یکی از فروشنده ها پلاستیک های رنگی رو کنار لواشک ها آویزون کردن برای جلب توجه رهگذران و انصافا شگرد خوبی بود . منی که خیلی اهل اینجور ترشیجات نیستم برام سؤال شده بود که اون رنگهای سبز و آبی و سفیدو ... لواشک چی اند؟ و برای پیدا کردن جواب مجبور شدم کلی لواشک بخرم! ؛)
تصمیم داشتیم گنبد معروف عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر رو ببینیم . همون که قابوسنامه رو در 44 باب برای نصیحت فرزندش گیلانشاه نوشت ! (این مطلب از کتاب ادبیات دوران دبیرستان تو ذهنم مونده ! اسم نیست که لامصب انگار شعره!)
از قبل هماهنگ کرده بودیم بریم خانه ی معلم گنبد و بعد از استقرار برگردیم برای دیدن گنبد قابوس . اما چشمتون روز بد نبینه در اتاقمون رو که باز کردیم بوی فاضلاب سالن رو پر کرد . کولر رو روشن کردیم و یه شیشه عطر خالی کردیم رو تختها و فرش و پرده بلکم هوا بهتر و قابل تحمل بشه که نشد و برگشتم پیش متصدی که آقا اینجا موندنی نیست یه جای دیگه بده ! ... اتاق دیگه ای داد ! رفتیم و کولرش رو روشن کردیم که ... روشن شدن کولر همانا و بلند شدن صدای موتور جت جنگی همانا! پرسیدیم گفتن تنها هتل گنبد همین خانه معلمه و چون جایی برا اقامت شبانه پیدا نکردیم ناچار بدون دیدن گنبد معروف عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر ، شهر گنبد رو به سمت علی آباد کتول ترک کردیم .
یه چیز در گوشی بگم: قبلا فکر می کردم "علی آباد کتول" اسم جای خاصی نیست و برای شوخی و خنده به جاهای پرت و ناشناس و دورافتاده گفته میشه ! مثلا فکر می کردم برای دست انداختن کسی و خندیدن بهش میگن دانشگاه آزاد واحد علی آباد کتول قبول شده!(شرمنده!) اما اسم یه جای واقعیه با یه آبشار زیبا به اسم "کبودوال"!
به نظرم تو شهرهایی که اهالی محل خونه و سوئیت به مسافرا اجاره میدن ، گرفتن خونه از اونها بهتر از هتله! ما هم تو علی آباد کتول یه خونه ی خیلی تمیز و خوب اجاره کردیم. به کمتر از نصف قیمت خانه ی معلم فاجعه ی گنبد!
گفتم از دیدنی های علی آباد کتول ، آبشار خزه ای خوشگلشه !
آبشاری تو دل یه جنگل سرسبز که با پیاده روی و پله نوردی ده پانزده دقیقه ای میشه به این آبشار رسید و علاوه بر لذت بردن از صوت و تصویر آبشار ، اگه موقعیت فراهم باشه و شلوغ نباشه، میشه اجازه داد شره های آب آبشار کمی آدم رو خیس کنه! (البته اگه چند نفر خوره یه ساعت به آبشار نچسبند و نخوان شونصدتا عکس با فیگورهای مختلف با آبشار بگیرن!از اون بدتر اگه آقای واقعا نامحترمی! اون وسط پیرهنش رو درنیاورده باشه تا به جای پیرهن، تنش آب بخوره! که در این صورت سعی کنید حرص نخورید و از جنگل و صدای آبشار لذت ببرید!)
اون فضای خالیِ زیر صخره ی آبشار فوق العاده است
بعد از دیدن آبشار کبودوال ، به هوای دیدن روستای معروف زیارت به سمت جنگل ناهارخوران حرکت کردیم . خب از اسم این جنگل معلومه که باید توش ناهار بخوری و ترجیحاً جوج بزنی !میگن قدیمها مسافران مشهد تو این جنگل اتراق می کردند برای خوردن ناهاری که به احتمال قریب به یقین ، جوج نبوده!
بالاتر از جنگل ناهارخوران تو فاصله ی چند دقیقه ای روستای زیارت قرار داره ...
حتما شنیدین زیارت ، روستایی شگفت انگیز و با دیدنی های فراوانه ! ولی راستش بهتره بگیم:
روستای زیبای دیروز و شهر زشت امروز !(بلایی که متأسفانه سر تمام روستاها و جاهای زیبا و خوش آب و هوایی که معروف شدن داره میاد !)
زیارت اصلا ارزش دیدن نداره ! ویلاها و آپارتمان های بی ریخت تو کوچه های بی ریخت تر ! کوچه هاش خاکی و درختها و گیاهانش خاک آلود ! امامزاده اش هم در حال توسعه بود و در حال بنایی !
امامزاده عبدلله روستای زیارت (روستا قشنگ نبود ، ازش عکس نگرفتم!)
اما شهر ناهارخوران:
هر چند شهر ناهارخوران اینقدر معروفه که نیازی به تعریف و توضیح نداره ولی قشنگ ترین مشخصه ی این شهر پاکیزگی و تمیزی فوق العاده شه. کوچکترین زباله ای تو خیابونها و کوچه پس کوچه ها و حتی زمین های خالی داخل شهرش دیده نمیشه . علاوه بر زیبایی ساختمونهای لوکسش ، معلومه بر خلاف شهرهای دیگه ی شمال کشور که انگار شهردار ندارند ، بلوار ها و مبلمان شهری زیبای ناهارخوران و پاکیزگی کم نظیرش، نشان از وجود شهرداری لایق تو این شهر داره! به امید روزی که از روی این جور شهردارها به تعداد کافی پرینت و کپی بگیرن و یکی یه دونه به شهرهای دیگه ی شمال و دیگر شهرهای توریستی بدهند بلکه دیگه حداقل شاهد اینهمه شهرهای زشت و کثیف نباشیم!
...
ناهارخوران رو به هوای جزیره ی آشوراده به سمت بندرترکمن ترک کردیم . مسیر نیم ساعتی تا بندرترکمن خیلی قشنگه با شالیزارهای خوش رنگش . یه چیز خیلی جالب تو این مسیر که همه ی خانومها دوستش دارند ، روسری ها و لباسهای آویزون از طناب کنار جاده است ! دنیایی از رنگ که آدم رو وسوسه میکرد پیاده بشه و چند تا روسری و لباس بخره!(هر چند ما رو فریب دادن با "جلوتر هم از اینها هست!، این مسیر پُره از اینها ، بعدا نگه میداریم و ..." و پیاده نشدیم برای دیدن اون روسری های رنگی!)
تو بندرترکمن کنار اسکله چندتا بازارچه ی مرزی وجود داره که به نظر من خیلی ارزش وقت گذاشتن نداره ! جنس های نزدیک به صد در صد خارجی با قیمتهایی درست مثل تهران .
اما آشوراده ...
تنها جزیره ی ایرانی دریای خزر که قایق های موتوری در عرض چند دقیقه مسافرا رو میرسونن به جزیره . جزیره ای متروک و غیر مسکونی . روزگاری انگار قبل از زیر آب رفتن دو جزیره از سه جزیزه ی چسبیده به هم ، جزیره ساکنانی بومی داشته ولی الان بخشیش دست شیلاته و ورود ممنوع، بقیه اش هم چیز خاصی برای دیدن نداره .
البته ما زمان مناسبی نرفتیم . گویا بعضی وقت ها حول و حوش اسکله و جزیره های زیرآب رفته و کلا بخش میانکاله پرنده های مهاجر زیاد میشن و مسافرها برای دیدن اونها به جزیره و اطرافش میرن ؛ ما که چیزی ندیدیم .
در ضمن با اینکه جزیره مسکونی نیست و مسافرها نیم ساعتی توش چرخ میزنند و برمی گردند ، پر از زباله بود !
گویا به خاطر حیات وحش جزیره و کلا منطقه ی میانکاله اجازه ی مسکونی کردنِ جزیره داده نمیشه و به توجه به اینکه ماها کوچکترین احترامی به محیط زیست نمی گذاریم و آلودگی و نابودی جنگل و دریا و کلا تمام محیط هایی که پای ما بهشون رسیده ، شاهد این مدعاست، چه بهتر که اجازه ی بازسازی و مسکونی کردن آشوراده داده نشه! اینطوری حداقل حیات وحش چند صباحی بیشتر زنده می مونه !
***
عصر و شب هم حرکت مستقیم تا تهران. حتی دیدن استان زیبای مازندران رو هم گذاشتیم برای سفرهای بعد . ولی آخرین چیز عجیبی که دیدیم رو هم بنویسم و تمام :
بعد از قائمشهر جایی نگه داشتیم برای شام . پامون رو که تو رستوران گذاشتیم دیدیم کف زمین و روی میزهای رستوران با پشه فرش شده !!! واقعاً فرشآ! نمازخونه هم با اینکه خیلی تمیز بود ولی روی فرشش رو یه لایه پشه پوشونده بود . یه فضایی رو با کولرگازی خالی از پشه کرده بودن و از مسافرها تو اونجا پذیرایی می شد. تا حالا اینقدر پشه یه جا ندیده بودم! شانس آوردیم گروه خونیمون رو پشه ها خیلی دوست ندارند!
میخواستم عکس جلوی ماشین رو که یه لایه پشه روش رو پوشونده و سیاه کرده بود اینجا بگذارم که بنابه دلایلی نشد!