سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

چند روز پیش بود . هزارتا کار داشتم . گفتم یه دور تو کانالای تلویزیون بچرخم ، بعد تلویزیون رو خاموش کنم برم به زندگیم برسم ! همینطور بالا و پایین می رفتم که دیدم تو شبکه 3 یه تصویر آشنا نشسته و تو برنامه ای مشابه "گفتگوی تنهایی" با همون سبک و سیاق ، اما این بار با اسم "چکامه" با سید علی میرمیرانی گپ می زنه ! اون تصویر آشنا و دوست داشتنی کسی نبود جز : علیرضا شجاع نوری (+)

کسی که تو فیلم 

روز واقعه (+) کولاک کرده بود و بازیش تو نقش

عبدالمطلب (+) فیلم "محمد رسول الله" مجید مجیدی رو دوست داشتم ! زمان حک شده زیر تصویر نشون میداد 35-40 دقیقه ای از گفتگو مونده ! هیچی دیگه نشستم .

از طرز جواب دادنش به سؤالای مجری خوشم اومد .اینکه برا هر سؤالی چندثانیه مکث می کرد و بعد یه جواب قشنگ و هوشمندانه می داد . برا بعضی سؤالها(که به نظرم سؤال کلیشه ای و بی مزه ای بودند! ) می موندم که چه جوابی میشه داد؟ چه جوابی میخواد بده که از کلاس کاریش کم نکنه !!! بعد ، از جوابهای شجاع نوری لذت می بردم!

نگاهش به عشق ، عاشورا ، عباس قشنگ بود ! اینکه همه ی واقعه رو سینمایی می دید و برا هر عضو و عنصری مأموریت و نقشی تو این سناریوی جهانی که کائنات تماشاچیش بودن ، می دید !  اینکه هر کس مأمور بوده طبق خواست کارگردان که امام حسین علیه السلام باشه ، بهترین اتودی رو که میتونه بزنه برای بهتر نشون دادن اون عشق ! اینکه هر کس نقشی متفاوت از بقیه زده تا همه ی انواع دلها ، بهونه ای برا تکون خوردن داشته باشند !

برنامه ی قشنگی بود ! 

۱ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۸:۲۵
سپیدار

بند ششم از ترکیب بند محتشم کاشانی:

 

   ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند              یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه ، شفیعان روز حشر              دارند شرم کز گنه خلق دم زنند   

      دست عتاب حق به در آید ز آستین              چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

   آه از دمی که با کفن خون چکان ز خاک              آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند       

    فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت              گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند

     جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا              در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند

         از صاحب حرم چه توقع کنند باز                آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

  پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

dfff2d5d36076f5a6b7fa7e4d28d6dba.jpg

۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۰
سپیدار

 

آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست

مست مدام شیشه می در بغل شکست

یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست

فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست

پروانه ی رها شده از پیرهن شده است

او بی قرار لحظه ی فردا شدن شده است

بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس

بی تاب و بی قرار، سراسیمه چون جرس

سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟

بگذار تا رها شوم از بند این قفس

جز دست خط یار به دستم بهانه نیست

خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست

گویی سپرده اند به یعقوب، جامه را

پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را

می خواند از نگاه ترش آن چکامه را

هفت آسمان قریب به مضمون نامه را

این چند سطر را ننوشتم، گریستم

باشد برای آن لحظاتی که نیستم

آورده است نامه برایت، کبوترم

اینک کبوترم به فدایت، برادرم

دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم

جز پاره های دل چه دلیلی بیاورم

آهنگ واژه ها دل از او برد ناگهان

برگشت چند صفحه به ماقبل داستان

یادش به خیر، دست کریمانه ای که داشت

سر می گذاشتیم به آن شانه ای که داشت

یک شهر بود در صف پیمانه ای که داشت

همواره باز بود درِ خانه ای که داشت

هرچند خانه بود برایش صف مصاف

جز او کدام امام زره بسته در طواف؟

اینک دلم به یاد برادر گرفته است

شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است

آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است

شعری که چشم حضرت مادر گرفته است

"از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد

وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد"

اینک برو که در دل تنگت قرار نیست

خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست

راهی برای لشکر شب جز فرار نیست

پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟

مبهوت گام هاش، مقدس ترین ذوات

می رفت و رفتنش متشابه به محکمات

بغض عمو درون گلو بی صدا شکست

باران سنگ بود و سبو بی صدا شکست

او سنگ خورد سنگ، عمو بی صدا شکست

در ازدحام هلهله او... بی صدا شکست

این شعر ادامه داشت اگر گریه می گذاشت...

سید حمیدرضا برقعی

 

۲ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۳:۰۲
سپیدار

بند پنجم از ترکیب بند محتشم :

 

چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید        جوش از زمین به ذروه ی عرش برین رسید

    نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب        از بس شکستها که به ارکان دین رسید   

     نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند         طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید        

     باد آن غبار چون به مزار نبی رساند         گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید         

        یکباره جامه در خُم گردون به نیل زد        چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

        پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش        از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید                 

 کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار        تا دامن جلال جهان آفرین رسید            

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال

او در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال

 

----------------------------------------------------------------

معنی ذِروِه در فرهنگ معین : 1 - نوک کوه ، قله 2 - تارک سر 3 - بالای هر چیز.

۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۲
سپیدار

بند چهارم از ترکیب بند محتشم:

 

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند              اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند     

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید                 زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش                 اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها                  افروختند و در حسن مجتبی زدند

وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود                 کندند از مدینه و در کربلا زدند               

وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان                 بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند          

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید                 بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند       

اهل حرم دریده گریبان ، گشوده مو                فریاد بر در حرم کبریا زدند

 روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب

تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۴
سپیدار

بند سوم از ترکیب بند بی نظیر محتشم:

 

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی             وین خرگه بلند ستون ، بی‌ستون شدی 

کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه              سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت              یک شعله برق خرمن گردون دون شدی  

   کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان              سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی      

  کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک             جان جهانیان همه از تن برون شدی          

 کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست             عالم تمام غرقه دریای خون شدی               

        گر انتقام آن نفتادی بروز حشر             با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی   

 

آل نبی چو دست تظلم برآورند

ارکان عرش را به تلاطم درآورند

 ----------------------------------------------------------

سُرادِق : سراپرده - خیمه

۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۹
سپیدار

همونطور که می دونین شنبه ی هفته ی آینده عاشوراست و تعطیل . بنابراین تصمیم دارم اگه خدا بخواد نشانه ی "آا" رو چهارشنبه تدریس کنم .

حیفه عاشورا برسه و درس آب رو نداده باشم! اصلاً آب رو مگه میشه بدون اشاره به کربلا و عاشورا درس داد.

از آب هم مضایقه کردند کوفیان          خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

شاید شما هم بخواهین زودتر این نشانه رو درس بدین . پس شعر و آهنگ آب رو که سال پیش تو وبلاگ قبلی گذاشته بودم ، دوباره اینجا برا دانلود میگذارم برا استفاده ی دوستان. شاگردای من که این شعر رو خیلی دوست دارن ؛ امیدوارم بچه های شما هم از شنیدنش لذت ببرن.

 شعر آب آب زندگی

هر دانلود 5 صلوات

صلواتها هدیه به باب الحوائج شش ماهه ی کربلا


آب؛ یک اشاره است
جانب تو را
یا امام

عاشقان به یک اشاره اکتفا کنند
رو به کربلا کنند:
السّلام...

علی داوودی

 

۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۷:۳۰
سپیدار

سلام

تا چشم به هم زدیم هفته ی آخر مهر هم رسید . مِهرتون پُر مِهر ان شاءالله

با اینکه تصمیم دارم چهارشنبه ان شاءالله و به شرط حیات ، نشانه ی " آ " رو درس بدم ؛ ولی طبق قرار قبلی ، دومین پیک مهر ، باز هم بیشتر مربوط به نگاره هاست. اسم مدرسه مون رو هم پاک کردم که راحت باشین.

*راستی! پیک ها و کاربرگ های همکار خوبمون آقای مهدی خانی (دبستان نمونه ) عالیند.*

پیک آدینه 2

 

پیک هفتگی کلاس اول 1

هر دانلود 5 صلوات

صلواتها هدیه به بانوی شهیده ی 3ساله!

پ ن1:        
راوی نخست:
چشمه ای و تشنه ای و دشنه ای
این خلاصه ی هر آن چه بود!

راوی درست:
می وزد هنوز از گلوی او سرود
رود رود...  

علی داوودی

پ ن2:

داره بارون می باره ...

۱ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۵
سپیدار

به نظرم ترکیب بند 12 بندیِ محتشم ، هنوز اگه نگم بهترین ، لااقل یکی از بهترین شعرهایی است که در مقام عاشورا سروده شده . داستانی هم درباره ی چرایی و چگونگی سروده شدنش هست که میگه:

"موقعی که محتشم در سوگ برادر نوحه گری می کرد، شبی در عالم رؤیا ، امیر المؤمنین (ع) را دید که به او می فرماید:

چرا برای فرزندم حسین (ع) مرثیه نمی گویی؟

گفت:یا علی از کدام مصیبت او شروع کنم؟

امیرالمؤمنین (ع) فرمود:بگو،" باز این چه شورش است که در خلق عالم است."

محتشم از خواب بیدار شده و بقیه را می گوید تا می رسد به مصراع اول بیت چهلم."هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال"و در مصرع بعد باز متحّیر بود که چه بگوید که شایسته مقام ربوبی باشد ولی باز مدد به او رسید ودر خواب حضرت ولی عصر (عج) را می بیند که به او می فرماید ، بگو:"او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال" وبدین ترتیب بیت چهلم تکمیل می شود وادامه می یابد.

********

تصمیم گرفتم از امشب ، هر شب یکی دو بندش رو بخونم و اینجا بنویسم . فکر می کنم این شعر رو باید جرعه جرعه نوشید نه لاجرعه!

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

باز این چه شورش است که در خلق عالم است          باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

          باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین          بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است  

                    این صبح تیره باز دمید از کجا کزو         کار جهان و خلق جهان جمله در هم است 

            گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب         کاشوب در تمامی ذرات عالم است  

            گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست         این رستخیز عام که نامش محرم است

             در بارگاه قدس که جای ملال نیست          سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

    جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند          گویا عزای اشرف اولاد آدم است 

 

خورشید آسمان و زمین نور مشرقین

پروردهٔ کنار رسول خدا حسین

 

کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا          در خاک و خون طپیده میدان کربلا

    گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست          خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا   

     نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک          زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

       از آب هم مضایقه کردند کوفیان            خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

  بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید          خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا          

زان تشنگان هنوز به عیّوق می‌رسد           فریاد العطش ز بیابان کربلا          

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم         کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا   

 

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

 

..........................................................................................................

* معنی عیّوق تو فرهنگ معین: 1 - نام ستاره ای نورانی در صورت فلکی ارابه ران در امتداد کهکشان راه شیری . 2 - نماد فاصله و دوری .

۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۲
سپیدار

عقل گوید شش جهت حدّست و بیرون راه نیست

عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

مولانا

۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۲:۲۸
سپیدار