سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی
سلـــــــــــــــــــــــام
ایام به کام ان شاءالله
این هم فصل 17 برای دوستانی که تصمیم دارن تا قبل از عید کتاب رو ببوسن و بگذارن کنار
من که خودم هنوز فصل 12 ریاضی ام و به خاطر تعطیلی های ناخواسته یه فصل از برنامه ام عقبم !
  پاورپوینت فصل 17 ریاضی اول دبستان :
پاورپوینت فصل17ریاضی اول دبستان

هر دانلود پنج صلوات

صلواتها به نیت سلامتی آقا جانمون

پ ن:

یاد تو
پشت پنجره نشست
مثل یک کبوتر سفید
با صدای در
پر زد و پرید

حامد محقق

۲ ۱۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۵
سپیدار

آموزش کلمه هایی مثل: " زیاد" ، " بیا" ، "نیایش" و امثالهم که طرز نوشتن و تلفظ شون با هم فرق داره یکی از مباحث نسبتاً مشکل کلاس اوله! بچه ها یادشون نمی مونه اگه اول مصوت (ایـ) بیاد و بعد صامت (یـ ی) باید یکی رو بنویسن و اگه اول صامت (یـ ی) باشه و بعد مصوت (ایـ) باید هر دو نوشته بشه!

از اونجایی که این مطلب به طور خاص و کامل تو کلاس دوم تدریس و تو کلاس اول به طور کلی بهش اشاره میشه ، بعضی از معلمای کلاس اول ترجیح میدن سربسته از موضوع بگذرن و از بچه ها بخوان این چند کلمه رو به شکل استثنا حفظ کنند.

اما ... از اونجایی که من عادت به اذیت خودم و بچه ها دارم ، باید این مطلب رو با قواعدش به بچه ها یاد بدم! (به نظرم کارِ اشتباهیه! چه کاریه؟ خُب سال بعد یاد می گیرن دیگه!)

البته تو پرانتز بگم که از این کلمات معمولا تو املاها و آزمونا استفاده نمی کنم . پرانتز بسته!(اینقدر هم بدجنس نیستم دیگه!)

...

برای اینکه این مطلب خوب جابیفته به ابزار و وسایلی احتیاج داریم !

مواد لازم:

یک عدد سیب - یک عدد شکوفه ی کوچک گل مصنوعی (مثلا گل یاسِ!) یک صندلی یا هر چیزی که بتونه نقش صندلی رو بازی کنه !- دو تا برچسب (یـ)

یکی از (یـ) ها رو روی سیب می چسبونیم و سیب رو (ایـ) صداش می کنیم و اون یکی (یـ) رو رو گل یاس می چسبونیم و یاس رو (یـ) خطاب می کنیم!

...

قصه ای با این مضمون تعریف می کنیم که آقای (ایـ)[همون سیب] رو صندلی نشسته ؛ وقتی (یـ) کوچولو[همون یاس] میاد می بینه صندلی جا نداره پس باید بره یه جای دیگه بشینه !

روز بعد (یـ) کوچولو رو صندلی نشسته که آقای (ایـ) میاد ؛ چون (یـ) کوچولو هست و جای زیادی نمی گیره، آقای (ایـ) هم میاد و پیشش میشینه !

بعد شروع به کلمه سازی می کنیم .

(زیاد) ← زیـ یاد  :    اول ایـ اومده بعد یـ ← پس یکی نوشته میشه

می آییم   :             اول یـ بعد ایـ ←پس دوتاش نوشته میشه

پ ن: این میز و صندلی کوچیک رو یه سال بابای یکی از بچه ها که نجار بود برامون ساخته بود . وقتی دخترش نوشتن اسمش رو یاد گرفت یه روز دیدیم با یه کیسه ی بزرگ اومد سر کلاس ! وقتی کیسه رو باز کرد دیدیم برای همه ی بچه ها یکی یه صندلی کوچولو ساخته !!!!

۵ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۷:۳۲
سپیدار

برای اینکه مفهوم "قرینه" تو ذهن بچه ها بشینه به جای کلمه ی "قرینه" فعلا از "آینه" استفاده می کنیم .

اول یه خط رو زمین می کشم و میگم این خط آینه است و  دو نفر میان دو طرف خط می ایستن .یکی خودشه و اون یکی میشه تصویر تو آینه . حالا دومی باید هر کاری اولی انجام میده رو بلافاصله انجام بده .

 

بعد بچه ها با فاصله های مختلف ار خط آینه قرار می گیرند و نفر دوم باید با رعایت همون فاصله بشه تصویر دوستش . و با حرکت جلو عقب و چپ و راست نفر اول اون هم عقب و جلو و چپ و راست بره .

بعد گروهی جلوی آینه می ایستن یا میشینند و یه گروه تصویر اونا رو درست می کنند .

 

آخر شب اومدم دیدم این عکس جا مونده !خوبیت نداشت آپلود شده باشه و بی مصرف بمونه!

۶ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۶:۵۴
سپیدار

وقتی مُردَم
اسکلتم را رنگ بزنید و
به آزمایشگاه مدرسه ای هدیه کنید
خودم برای همه توضیح می دهم:


بچّه ها
این جای خالی قلب است
که با کوچک ترین بی احتیاطی
آتش می گیرد


این کمر خم شده ای ست
که سال ها سایه اش را کول کرد


و این
پاهای قلم شده ای ست
که وقتی شعر می نویسم
در را کوبید و
برای همیشه رفت

حالا یک اسکلت روی ویلچر
شب ها
هلال های پازل ماه را می چیند
روزها
با فرمان از جلو نظام
لبخند ها را
پشت شیشه
به صف می کند

مجید سعدآبادی

پ ن1: نمیدونم اگه بندهای این شعر ، پشت سر هم نوشته میشد ،با نثر چه فرقی می کرد؟ !!!!!! مثلا نمیشد پشت سر هم نوشته بشه و اسمش بشه "متن ادبی" ؟!!!

پ ن2: این وصیت من نیستا!!!! گفته باشم ! من ترجیح میدم هرچی برداشتنیه بردارن ولی این چهار تیکه استخون رو خاک کنن!!!!

هم از ویلچر می ترسم هم سرمایی ام و میترسم سرما بخورم

۵ ۱۴ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۰
سپیدار

سلااااااااام

نمیدونم اصلا کسی منتظر پیک 11 بود یا نه؟! اصلا با این تعطیلی های پی در پی که بابت آلودگی هوا به ما تحمیل میشه و تقریبا همه جا از ما جلوتر میشن ، دیگه این پیکهای تاریخ مصرف گذشته به درد کسی می خوره یا نه؟!

به هر حال این 4 روز تعطیلی متوالی سبب شد پیک 11 هم آماده بشه .

پیک 11 از اون کارایی شده که خودم خیلی ازش خوشم اومده![آیکون برا خود نوشابه باز کردن] طوری که دوست دارم بشینم و حلّش کنم ! مخصوصا تمرین ریاضی شو!

یک آدینه ی 11 شامل تمرین های نشانه ی یـ ی ، یِ میانجی و اُ ـُـ  به همراه ریاضی تا عدد 9.

فکر کنم یه کم حجمش زیاد شده و یحتمل هدف تیر دعای خیر اولیای دانش آموزا قرار بگیرم!


پیک آدینه 11

تصحیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــح شد!

پیک هفتگی کلاس اول

هر دانلود 5 صلوات

صلواتها به نیت سلامتی آقا جانمون

بعداً نوشت:

ای داد ! ای بیداد! چرا یه نفر از این 70 -80 نفری که فایل رو دانلود کردن به ما نگفتن تو این پیک یه اشتباه وحشتناک اتفاق افتاده ؟!!!

با این اشتباه، یاد این شازده های لوس افتادیم که یکی دو نفری مسئول شستن دست حضرات بودن !!! احساس می کردم یکی از این شازده های بی مصرف قجری ام و ملت باید بیان دستام رو بشورن!

پ ن:

 به آن رود
که در بی‌سرانجامیِ خویش جاری‌ست،


به این باد
که از هرچه جز خود فراری‌ست،


در این زندگی
سهمِ ما بی‌قراری‌ست...

مژگان عباسلو

۶ ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۸:۰۱
سپیدار

گفتی به غمم بنشین ، یا از سر جان برخیز         فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم

مینی شعر (199)

من از تو دوری نتوانم ، نتوانم ...

پ ن: تصویب شد ! ... من سعدی رو از همه ی شاعرا بیشتر دوست می دارم ! (البته همراه حافظ! )

۴ ۱۰ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۳
سپیدار

خیلی وقت بود موضوع "کتابهای من" این وبلاگ مهجور مونده بود . پس سری زدم به کتابخونه :

***

دشت بان نوشته ی احمد دهقان از سری کتابهای متون فاخر/رمان نوجوان هست که انتشارات کتاب نیستان منتشرش کرده

کتاب کودک و نوجوان: دشتبان

درسته که کتاب در اصل یه رمان نوجوانان محسوب میشه  ولی فکر می کنم برا بزرگسالان هم جذاب باشه.

داستان از زبان نوجوانی9-10 ساله به اسم ناصر روایت میشه که پدربزرگش دشت بانِ تو دشتی کنار رود الوند  . داستان شروع جنگ و آوارگی ! آدمهایی که با هر چی که میتونن از خونه و زندگیشون فرار می کنند .فراری که راهش رو سربازای دشمن بستن . داستان بزرگ شدن تو موقعیتی خاص!

 اقامت در غاری قدیمی و یادآوری زندگی خاطره انگیز پدربزرگ . داستان عشقی که پدربزرگ یواش یواش و بنابر موقعیت های خاص، لابه لای تعریف قصه ی قصر خسرو و قصر شیرین ،گاه گاهی غبار زمان رو از روی اون هم کنار میزنه .

اما برای خود من شخصیت مادر قصه فوق العاده جذاب و شیرین و دوست داشتنی بود ! از اون زنهای محکم و کاربلد !

***

اولین چیزی که از این داستان به یادم مونده روابط انسانی بین آدمها بود . توی اون جنگ و آوارگی دیدنِ این روابط و احساس های لطیف آدمی خیلی حسّ خوبی داشت . حُجب و زیبایی شرقی و ایرانی حاکم بر روابط خانوادگی "دشت بان" خیلی شیرین و دلچسب بود .

و زن اصیل ایرانی ؛ خیلی فهیم و سختکوش و از همه مهمتر یه تکیه گاه امن برای همه !

***

پ ن: هنوز به نظرم " سفر به گرای 270 درجه" بهترین کتاب احمد دهقان و یکی از بهترین ها تو نوع خودشه !

"سفر به گرای 270 درجه" الان چند وقتی هست که دست عزیزی امانتِ . یادم باشه برگشت ، ببینمش و درباره اش بنویسم !

- این کتاب هم جزء چند تا کتابیِ که با وجود اینکه خیلی دوسِشون دارم هنوز درباره شون ننوشتم!-

۲ ۱۰ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۵
سپیدار

امروز هم به خاطر آلودگی هوا تعطیل بودیم ...

نمی دونم کِی قراره نفس بکشیم ...دلمون برا باد و بارون و برف و ... آسمون آبی لک زده!

ولی برا عقب نیفتادن درس بچه ها دوباره دست به دامن تلگرام شدیم !

این طوری:

جالب اینجاست که تا تلویزیون اعلام کرد خبر تعطیلی رو چند نفر از مادرا برام پیغام گذاشتن و خواستن تکلیف رو زودتر بگذارم...(یعنی این بنده های خدا هم فهمیدن دوران اون تعطیلی های ناگهانی و طلایی گذشته !)

و یکی از اولیای پارسال طی پیامی تعطیلی رو بهم تبریک گفت! ...

... ما کجایم در این بحر تفکر تو کجایی؟

۱ ۰۹ دی ۹۴ ، ۱۷:۵۹
سپیدار

ما یوسف خود نمی‌فروشیم   تو سیم سیاه خود نگه دار

http://bsrazavi.ir/wp-content/uploads/2015/12/photo229010237954304037.jpg

آمد گهِ آن که بوی گلزار         منسوخ کند گلاب عطار

  خواب از سر خفتگان به در برد         بیداری بلبلان اسحار                 

      ما کلبه زهد برگرفتیم         سجاده که می‌برد به خمار

  یک رنگ شویم تا نباشد         این خرقه ی سترپوش زنار

برخیز که چشم‌های مستت         خفتست و هزار فتنه بیدار      

وقتی صنمی دلی ربودی         تو خلق ربوده‌ای به یک بار

یا خاطر خویشتن به ما ده         یا خاطر ما ز دست بگذار   

نه راهِ شدن نه رویِ بودن          معشوقه ملول و ما گرفتار

هم زخم تو به چو می‌خورم زخم           هم بار تو به چو می‌کشم بار*     

من پیش نهاده‌ام که در خون          برگردم و برنگردم از یار          

             گر دنیی و آخرت بیاری          کاین هر دو بگیر و دوست بگذار

ما یوسف خود نمی‌فروشیم       تو سیم سیاه خود نگه دار

(سعدی)

*****

* از این بیت هیچ سر در نیاوردم !!! اول فکر کردم اشتباه تایپیِ . ولی با کتاب خودم هم تطبیق دادم ، غلط املایی نداره!(بعله ... با توضیح دوستی ، روشن شدیم !)

 

۱ ۰۹ دی ۹۴ ، ۱۷:۳۳
سپیدار

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

جامه سیه کرد کفر نور محمد رسید     طبل بقا کوفتند ملک مخلّد رسید

روی زمین سبز شد جیب درید آسمان    بار دگر مه شکافت روح مجرد رسید

گشت جهان پرشکر بست سعادت کمر    خیز که بار دگر آن قمرین خَد رسید

***

دوش در استارگان غلغله افتاده بود    کز سوی نیک اختران اختر اسعد رسید

مولانا

۳ ۰۸ دی ۹۴ ، ۱۶:۴۵
سپیدار