دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ق.ظ
وقتی مُردَم
اسکلتم را رنگ بزنید و
به آزمایشگاه مدرسه ای هدیه کنید
خودم برای همه توضیح می دهم:
بچّه ها
این جای خالی قلب است
که با کوچک ترین بی احتیاطی
آتش می گیرد
این کمر خم شده ای ست
که سال ها سایه اش را کول کرد
و این
پاهای قلم شده ای ست
که وقتی شعر می نویسم
در را کوبید و
برای همیشه رفت
حالا یک اسکلت روی ویلچر
شب ها
هلال های پازل ماه را می چیند
روزها
با فرمان از جلو نظام
لبخند ها را
پشت شیشه
به صف می کند
مجید سعدآبادی

پ ن1: نمیدونم اگه بندهای این شعر ، پشت سر هم نوشته میشد ،با نثر چه فرقی می کرد؟ !!!!!! مثلا نمیشد پشت سر هم نوشته بشه و اسمش بشه "متن ادبی" ؟!!!
پ ن2: این وصیت من نیستا!!!! گفته باشم ! من ترجیح میدم هرچی برداشتنیه بردارن ولی این چهار تیکه استخون رو خاک کنن!!!!
هم از ویلچر می ترسم هم سرمایی ام و میترسم سرما بخورم
پاسخ:
راستش دنبال معنی "فرهاد" نرفتم !
(چه بیت سختی تو ذهنتون بوده !)
...
خط رو هم قیاس از خود گرفتم ! وقتی متن یا جمله ای رو تند می نویسم اینقدر بد خط میشه که بعدها شاید خودم هم نتونم بخونمش اما وقتی حوصله کنم خطم بد نمیشه ! گفتم شاید شما هم مثل ما باشین !
...
متأسفانه یا خوشبختانه بلاگ بیان اجازه ی دست بردن تو کامنتها و تصحیحشون رو به ما نمیده !
پاسخ:
سلام
اولین و شاید تنها مشکل (من) با این نوع شعرها همین اسم"شعر" هست که روشونه ! خب برای من نوعی که شاعر نیستم ، شعر تعریف خاصی داره . -سخن موزون و آهنگین - این نوع شعرها اومدن و هر دو خصیصه ی مورد نظر من رو نادیده گرفتن ! حالا اگه این شعرهای به قول شما ، جوششی ، آهنگین باشن و فقط وزن نداشته باشن ، تو دسته بندی ما افراد عامی میتونه اسم شعر هم بگیره ولی اگه قرار باشه هیچ وزن و آهنگی نداشته باشه ترجیح میدم بهشون بگم "متن ادبی " و از خوندنشون لذت ببرم!
راستی ! اگه یکی از نثرهای ادبی مثلا همین سعدی رو زیر هم بنویسیم میشه اسمش رو شعر بگذاریم؟ ؛ )
...
توضیح تون درباره ی دلیل زیر هم نوشتن این نوع شعرها خیلی خوب و قابل قبوله ، واقعا قانع شدم .
زیر هم نوشتن شعرهای کلاسیک هم چون هنوز وزن و آهنگ شعر وجود داره ، از نظر من ایرادی نداره ! - اجازه میدم این کار رو انجام بدن - ؛ )) :D