وطن نامه!
گزیده هایی از کتاب "بر جاده های آبی سرخ" نادر ابراهیمی:
◊◊◊◊◊
گوش کن عبدلله گوش کن و فراموش مکن! خدام خائنان، کثیفتر از خود خائنان هستند . بازویی که از مغز اطاعت میکند ، اگر نباشد ، مغز ، فقط فرمان عربده جویی خواهد داد. دهان هم اگر نباشد چه بهتر.
عبدالله! این حکام نیستند که به ملت ها خیانت می کنند ، این آمران حکام هستند که از ملت اند و پشت کرده به ملت . یک ستاره ی دریایی بدون آن همه بازو یک لاشخور بدون آن بالها و منقار ، یک تیرانداز بدون تیر ... اینها هیچ نیستند و هرگز چیزی نخواهند شد. .... اگر میخواهی ظالم را ذلیل کنی ، ایادی ظلم را ذلیل کن!
◊
آنچه ما می کشیم ، نه مستقیماً از جانبِ اجانب ، که از جانب سرسپردگان ایشان است . ارباب اگر نوکر خوش خدمتِ حلقه به گوش نداشته باشد ، چگونه می تواند اربابی کند؟ چگونه می تواند خانه به خانه ، سیه بختی و درماندگی را صاحبخانه کند و صاحبخانه های راستین را آواره و درمانده کند و به تکدّی و خفّت بکشاند؟
این بیگانه پرستانند که می کوشند سلطه ی ننگین بیگانه را بر این بهشتِ خدایی ، این آب و خاک منحصر ، تثبیت کنند و دوام ببخشند و خود سر در آخور اجانب ، به علوفه ی چند روزه رضا بدهند .
این مزدبگیران و خود فروختگانِ نامردند که در هر نهضتی نفوذ می کنند و آن را به اضمحلال می کشانند و آنگاه بر مُرده ی لگدمال شده ی آن نهضت بشکن می زنند و می رقصند و شادی می کنند.
((امان از نفوذ و نفوذی! ... به قول دکتر یونس ، پشگل های تخمه نما!))
◊
میرمهنا یکباره برگشت و فریاد کشید: آهای دیلماج بدنهاد! به اربابانت بگو که بعد از این اگر میخواهند با ما حرف بزنند بروند فارسی یاد بگیرند . چشمشان کور ! ما بعد از این با جمیع بیگانگان به زبانی که می دانیم حرف می زنیم _بدون واسطه_ و هیچ زبانی هم جز فارسی نمی دانیم . بگو.
((روحت شاد میرمهنا ! کجایی که ببینی نمایندگان ملت ما افتخارشون اینه که با بیگانگان به زبان انگلیسی صحبت می کنند و نه فارسی!!! ))
◊
بند هفت از مقاوله نامه ی هیات مشترک سران شرکت هند شرقی انگلیس و حکام هلندی جزایر ایرانی خارگ و خارگو و خرده جزایر دیگر :
ایرانی ها غالبا آدمهای بسیار متعصبی هستند و همین هم ما را دائما در معرض مخاطره نگه می دارد . ما باید سوای پیک و پیک فرستادن ، از طُرُق مختلف استفاده کنیم و به ایرانی ها بفهمانیم که تعصب چیز بسیار احمقانه ای هست .
ایرانی ها تا زمانی که نسبت به مملکتشان ، ناموسشان و مذهبشان دارای تعصب هستند، ایجاد رابطه ی صحیح با آن ها دشوار است . ما باید به آنها بفهمانیم که مثل اروپایی ها شدن و متمدن و صاحب ثروت و قدرت شدن یعنی نداشتن تعصب ، و پیشرفت فقط در سایه ی تمدن ممکن می شود ◊
فان هاوزن فرمانده ی هلندی خارک :
اگر می خواهید این واژه در زبان فارسی بشکند و از اعتبار بیفتد باید واژه هایی مانند "خر" را به اول کلمه ی "تعصب" اضافه کنید ، مثلا بگویید :" ایرانی ها "خر متعصب" هستند ...
((خب! به آقای فان هاوزن تبریک میگم! موفق شده اند!! ))
◊
ما باید فرهنگ ایرانی را عوض کنیم ؛ یعنی همان کاری را بکنیم که با هندی ها کردیم . ما باید حتی اگر هزار سال هم طول بکشد ، یک قشر با سواد اهل کتاب ، در ایران و همه ی سرزمین های مورد علاقه ی خود در آسیا به وجود بیاوریم ؛ قشری که نسبت به واژه های تعصب آمیز مثل میهن ، ملت، مردم ، ناموس ، شرف و این حرف ها ، هیچ حساسیتی نداشته باشد و حتی به صراحت می گویم ، ایرانی بودن ، آسیایی بودن و شرقی بودن را شرم آور تلقی کند و در عین حال بفهمد و اعتقاد پیدا کند که ما اروپایی ها نمونه ی انسان واقعی هستیم ....
این قشر باید زبان خودش را
لهجه و گویش خودش را
فرهنگ خودش را
موسیقی و صنایع دستی خودش را
هنرها و آداب و رسوم خودش را ، به راستی شرم آور و احمقانه تلقی کند و همه جا با توسل به سواد و دلائل کافی ، از درستی اعتقاداتش دفاع کند .
...
ما باید این انسان های باسواد و متفکر را بسیار عزت بگذاریم و هر جا ممکن باشد افراد شایسته ی این گروه شبه غربی اما سطحی و ظاهرگرا را وارد حکومت کنیم ...
((خب! تو این مورد هم تلاششون قابل تقدیره ! لشگر سلبریتی ها و سیاستمداران باسواد!!!! و متفکر!!!! ِ بی وطن و بی ...! ))
◊
لرد ویلینگتن حاکم هلندی جزایر خلیج فارس(26 سال در جنوب ایران بود و به 32 لهجه ی جنوبی آشنا بود ) :
ترکهای عثمانی و عرب ها به شاخه های خشک درختان می مانند ؛ اما ایرانی ها عین ترکه ی تر هستند . نرم و انعطاف پذیر _ تا بخواهی . البته به ظاهر . ترک ها و عرب ها را به راحتی میتوان شکست و خرد کرد_ گر چه نمای پرقدرتی دارند ؛ اما ایرانی ها هرقدر بیشتر زیر فشار بگذارید ، امکان کشتن شان کمتر می شود . با ظرافت تمام حلقه می زنند ، در درون خود می پیچند ، خم و راست می شوند . نرم و مطیع اند - تا زمانی که رهایشان کنید . آن وقت باز می گردند به حالت اولشان .
◊
تُرکان عثمانی را چنان بکوب _در سراسر جنوب _ که دیگر هرگز جرأت نکنند وارد سرزمین آذرآبادگانِ ایران شوند و خود را صرفاً به بهانه ی شباهت های زبانی ، به آذربایجانی های شجاع وطن پرست ما نزدیک کنند .
((امان از پان ترکیست ها و پان عربیست ها و آریایی شعارانِ احمقِ نفوذی!!))
◊
شما که مسلمانید و مؤمن بدانید که ایمانِ شما در گرو ایرانِ شماست و تا ابد نیز چنین خواهد بود. اینکه دوریم از دریای قزوین یا از آذرآبادگان یا خراسان هیچ مستمسکی نیست که کوتاهی ما را توجیه کند .
◊
به ایمان قسم ، به عشق ، به آزادی ، به حقیقت ، به شرف و به خدایی خدا قسم که در قلب آنکس که خانه اش را می خواهد ، زادگاهش را دوست دارد و حُبّ وطن فراوان دارد، همیشه نوری هست ، همیشه چراغی، همیشه شعله ای ، آفتابی ، روشنایی بی پایانی ...
در قلبش، همیشه در تاریکترین لحظه های ناامیدی ، امیدی هست ...
در متن سنگین ترین دردها ، برایش راهِ درمانی هست ...
در اندوه و عذاب بی پایان ، سبکبالی و نشاطی هست ...
در فقر ثروتی هست ؛ در اسارت ، عطر نجاتی هست ، در دم مرگ ، روشنایی توکلی هست ...
به فرزندان خود اگر به راستی خواهان خوشبختی عمیق آنها هستید و اگر می خواهید که در قلب های شان همیشه مهری باشد ، عطوفتی ، صفایی ، شوقی و سلامت آرامش بخشی ، حُبّ الوطن را بیاموزید ...
شما اگر می دانید "ایمان" چیست ، بدانید که مهر به میهن ، از اوج ایمان سرچشمه می گیرد و اگر نمی دانید چیست بدانید که ایمان همان چشمه ی آب حیات است ، همان علت زیستن، کوشیدن، رفتن، جنگیدن ، فریاد کشیدن ، آواز خواندن ، خوردن ، نوشیدن و تنها علت راستین حضور.
میرمهنای شما به جمیع مقدساتش قسم می خورد که در قلب آن کس که این مهر عظیم و لطافت بی کران و عِطر نامیرا را نمی شناسد هیچ چیز نیست الّا کینه و نفرت و شهوت ، بخل و حسد و دنائت ، تنگ چشمی و فساد و حقارت . دل هایشان از سرب است . بدکردارند، بدرفتارند و بدگفتار . لدتشان در آزار رساندن به دیگران است . از آزادی بیطارند و از رهایی از امید از طهارت از نشاط . چیزی جز عذاب و خشم و درد و شکست برای دیگران نمی خواهند و جز سلطه ی شیطان بر روان خویش .
شما ای کسان که مرا پذیرفتید و راه مرا! بدانید که بر پیشانی بلند این راه ، با نور آفتاب نوشته شده:
هر کس که عشق به وطن ندارد ، قلبش از ایمان خالی خالی ست ؛ و آنکس که قلبش از ایمان خالی ست ، روحش زنجیری دائم دنائت است .
◊
مغول ها در برابر اروپایی ها، واقعا آقا بودند و نجیب . مغولها هیچ چیز را نَبُردند ؛ سهل است که بسیاری چیزها هم ساختند و افزودند . مغول ها در سرزمین ما ، حل شدند ، آب شدند ، فرو رفتند و برنیامدند ؛ اما هلندی ها چطور ؟ انگلیسی ها فرانسوی ها پرتقالی ها؟ ... اینها غارت کردند ... غارت ...