ای به تو زنده همه من
پ ن1: به قول رضاامیرخانی تو کتاب داستان سیستان : انسان حیوان امیدواره! یعنی یکی از وجوه افتراق انسان و حیوان همین رجا و امیدواریه !...
گاهی فکر می کنم این آخرین تلاشمه ... فایده ای نداره ... فکر می کنم بعد از این دیگه دست و پا نخواهم زد ... فکر می کنم دیگه مثل ماهی آزاد خلاف جهت رودخانه شنا نخواهم کرد و تن خسته و شاید بی جانم رو به امواج رود خواهم سپرد تا به هر کجا که میلش میکشه ببره و فکر می کنم دیگه برام فرقی نمی کنه اون مقصد دریاست یا مرداب ، مهم رسیدنه و کجایش چندان فرقی نمی کنه ... فکر میکنم دیگه توان جنگیدن با امواج رو ندارم و بهتره تسلیم بشم ...
اما درست بعد از همون آخرین تلاش و تقلا و دست و پا زدن ، باز شروع می کنم به جنگیدن ...
خدایا یعنی درست انتخاب کردم؟
...
پ ن2: آخه قربونت برم . یه کم هم با دل من راه بیا دیگه! آخه قربون او دستت که فوق همه ی دستهاست، یه ذره هم گردونه رو به سمت دل ما بچرخون ! مگه چی میشه آخه؟
دلم یه هوای تازه میخواد ... یه امید محکم ... یه ایست! به همه ی مشکلاتی که زنجیروار و بدون وقفه پشت سر هم دارن خودشون رو نشون میدن !!!! دلم امام رضا میخواد شدیــــــــــــــــــــــــــــــــــد!
آقا منم دلم امام رضا میخواد شدیییییید. اگر رفتی نائب الزیاره باش!
قم که میتونی بیای. بیا خواهرش رو ببین و زیارت کن. تنبل خانوم!
الان تصمیمت تسلیم شدن بوده؟! برای تسلیم شدن از خدا اجازه میگیرن؟! احیانا شما نسبتی با پرزیدنت نداری؟!! از نظر سمت و سوی فکری عرض میکنم:)