سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش ...
که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی
◇
شده ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی
تو که کیمیافروشی نظری به قلب من کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی
***
عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامهای پیامی نه به خامهای سلامی
اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی
ز رهم میفکن ای شیخ به دانههای تسبیح
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی
***
سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
◇
بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشندهای را نکند کس انتقامی
◇◇◇
پ ن: دیشب وقت سحر ، امیری اسفندقه می گفت تو خراسان به این غزل حافظ میگفتن حُرّیه! منسوب به جناب حُر علیه السلام