مختصر فاصله ای ناپیمودنی ...
در حقیقت ، این راه به ما تحمیل شد و ما غمگنانه پذیرفتیم .
ما عاشق چشمه های خلوت بودیم ؛ اما از نتوانستن بود که کنار هیچ چشمه ننشستیم .
ما عاشق صدای پرندگان و باز شدن گلهای جنگلی بودیم ؛ اما از خواستن نبود که گوش بر آواز هر پرنده بستیم و از کنار گلشاران ، چشم بسته گذشتیم .
ما به راستی ، قصه ی روزگار خویش نبودیم که ناگزیر قصه پرداز روزگار خویش شدیم .
ما زائر دلشکسته ی این خاکیم . اگر امید را دمی رها نکردیم ، نه بدان دلیل بود که آن را در خود داشتیم ، بل بدان سبب بود که امید را چون ودیعه ای به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم .
ما خواسته ایم که بی هیچ منتی پل باشیم میان کویر و باغ - به این امید که عابران خوب ، از دشت سوخته ، به سبزباغ درآیند . و دست های ما همیشه به پایه های درِ باغ بسته است - مختصر فاصله ای ناپیمودنی ...
نادر ابراهیمی از کتاب : "ابن مشغله"
بی ربط : خیال کن که غزالم ...