کتاب
انسان ها چگونه کتاب میخوانند؟ نگاه هر فرد به کتاب چگونه است؟ مثلا ممکن است برخی کتاب را دارای شخصیت بدانند. برخی برای خود و کتاب حریمی شاید خصوصی قائل باشند. برخی دوست دارند با دیگران از کتابی که خواندهاند سخن بگویند یا بشنوند. برخی ...
آیا نگاه انسانها به کتاب یکسان است؟ آیا این بستگی به خود کتاب دارد؟ آیا این به دست خود نویسنده است؟ چگونه میتوان مواجهه انسانها با کتاب را شناخت و دسته بندی نمود؟ مثلا خود شما کتاب ها را چگونه میبینید؟ همه را یکسان میبینید یا برای هر یک تجسمی متفاوت از سایرین دارید؟
دوستی یا رفاقت با کتاب چگونه تفسیر میشود؟
اینها سؤالهای دوست بزرگواری بود که باعث شدند به موضوع کتاب و کتابخوانی از زوایه ی دیگه ای نگاه کنم! از اونجایی که جامعه شناس ، روانشناس و یا هر کارشناس متخصص دیگه ای مرتبط با این موضوع (یا کلاً هر موضوع دیگه ای) نیستم! پس فقط از نظر و زاویه ی عامی و عادی خودم بهش نگاه می کنم ! زاویه ی دید کسی که کتاب و کتاب خواندن رو دوست داره!
بنابراین نظرم درباره ی این سؤالهای خوب و عمیق رو از منظر " مثلا خود شما ..." می نویسم. از نظر خودم!همین !
کتابها شخصیت دارند؟
به نظر من بله! کتابها حتما شخصیت دارند! شخصیتشون هم میتونه تابعی از شخصیت نویسنده و محتواشون باشه .
همین خودِ من کتابهایی خوندم که شخصیت عصا قورت داده داشتن ! (یعنی خود کتاب عصا قورت داده بود ها ! نه افراد موجود در محتواش!)یا کتابهایی خیلی خودمونی و به قول معروف خونگرم و زودجوش ! کتابهایی با شخصیتی سنگین و متین یا کتابهای جلف و بی مزه! کتابهای عاقل و قابل اعتماد یا کتابهای گیج و پرت و پلا گو! کتابهای شلوغ و پرسر و صدا تا کتابهای آروم و عمیق! کتابهایی با شخصیت رؤیاپرداز و همیشه در هپروت یا کتابهایی منطقی و آینده نگر و اهل دو دو تا چهارتا ! کتابهایی امیدوار و شیرین یا کتابهایی ناامید و تلخ(از اینایی که همه اش میگن : من میــــــــــــدونستم گالیور موفق نمیشه!) کتابهایی ساده و همه فهم تا کتابهایی چند لایه و پیچیده! ... خلاصه به تعداد انواع شخصیت های ممکن برای افراد تو دنیا ، شخصیتِ کتاب هم داریم!
و همونطور که ما بر اساس سلیقه و خصوصیات اخلاقی و شخصیتی خودمون بعضی آدمها رو دوست داریم ، بعضی رو نه و نسبت به برخی هم بی تفاوتیم ، نسبتمون با کتابها هم همینطوره! ما بر اساس شخصیت خودمون کتابی رو به کتاب دیگه ترجیح میدیم. کتابهایی رو دوست داریم و حوصله ی خوندن بعضی کتابها رو نداریم! کتابهایی رو قبول داریم و کتابهایی رو نه! و نسبت به خیل عظیمی از کتابها بی تفاوتیم! (مگر نه اینکه دوست داشتن و نداشتن هر چیز و هر کس ربط مستقیم به شخصیت و روحیات خودمون داره . این تفاوتها و شباهت های بین ما و اون چیز یا اون کس هست که باعث جذب یا دفع میشه!)
از طرف دیگه همونطور که افراد رو بر اساس دوستان و دشمنانشون میشه شناخت و درباره شون قضاوت کرد ، میشه سلیقه ی کتابخوانی و کتابهای مورد علاقه و نحوه ی ارتباط و برخورد افراد با کتاب هم ،سنگِ محکِ شناخت شخصیت ، علائق و سلایق شون باشه . همونطور که دوستان خوب باعث تغییر و اتفاقات خوب در زندگی ما میشن ، کتابهای خوب هم همین خاصیت رو دارند و البته کتاب بد هم مثل دوست بده !و صد البته کلمه"کتاب خوب" در جمله ی " دوستی و انس با "کتاب" مستتره ! (خوب ، از نظر گوینده ی جمله ! )
کتابها همونطور که قسمتهایی از شخصیت و ذهنیات نویسنده شون رو پیدا و پنهان در خودشون دارند میتونند نشان دهنده ی بخش های نهان و آشکار شخصیت خواننده هم باشند . کتابها آینه و نمایانگر بخشی از شخصیت نویسنده و خوانندگانشون در زمان نگارش یا علاقه مندی نسبت به اون کتاب هستن !!(زمان مسئله ی مهمیه! چون ممکنه بعدها با تغییر فکر و عقیده ی نویسنده یا خواننده این نسبت ها هم به هم بخوره! فکر می کنم میشه سلیقه ی کتابخوانی افراد رو و در نتیجه، شخصیتشون رو تربیت ، تصحیح و یا حتی نابود کرد !) انتقاد ، مخالفت و جبهه گیری ما دربرابر بعضی کتابها و مطالب هم میتونه به خاطر زاویه داشتن اونها با شخصیت ما باشه!(نه لزوما تفاوت درجه سواد و دانشمون با کتاب و نویسنده اش! )
شاید به خاطر همین که کتابهای مورد علاقه ی ما با بخشی از درونیات و علائق ما ارتباط دارند ، گاهی برای خود و بعضی کتابها حریم خصوصی قائل میشیم .( در این مواقع احتمالا اصل خوندن اون کتاب یا حداقل نظرمون راجع به محتوای اون رو برای خودمون نگه میداریم!)شاید آگاهانه و ناآگاهانه نمیخواهیم اون بخش از شخصیت ما برای دیگران مکشوف بشه!
شخصا رابطه ی افراد با کتاب رو به اَشکال مختلفی ترسیم می کنم . خطی ، مثلثی ، مربعی ، چند ضلعی و ...!
رابطه ی بعضی ها با کتاب یه رابطه ی خطیه! یک سرِ خط ، کتاب و یک سرش هم خواننده است! خوانندگانی که دوست دارند کتابها رو در خلوت خودشون و به تنهایی بخونند . غم ها و لذت های اون رو به تنهایی بچشند و درباره ی کتاب با کسی صحبت نکنند .
رابطه ی مثلثی و مربعی و ... هم یعنی غیر از کتاب و خواننده ، یک یا چند نفر دیگه هم به این جمع اضافه بشوند . یک جور مطالعه ی تعاملی مثلا!
به شخصه حرف زدن و شنیدن درباره ی کتابهایی که می خونم رو دوست دارم . همینطور برام بسیار لذت بخشه کتابی که دوست دارم رو با کسی یا برای کسی بخونم و یا شنونده ی کتابخونی کسی باشم. تبادل نظر درباره ی قصه و شخصیت های کتابها رو دوست دارم . تحلیل داستان و شخصیت ها با دیگران ، کمکم می کنه تا به درک و فهم عمیق تری از اون کتاب دست پیدا کنم! علاوه بر این ، باهم خوانی و شکافتن داستان ، منجر به ماندگاری اون قصه و محتوا در حافظه ی بلند مدتم هم میشه!
شاید به خاطر همین علاقه به اشتراک تجربیات کتابخوانی با اشخاص دیگه و معمولا در دسترس نبودن چنین شخص یا اشخاصی، باعث علاقه ی من به حاشیه نویسی در حواشی کتابها شده ! شاید به خاطر همین علاقه به خواندن تعاملی هست که حاشیه ی کتاب رو انتخاب می کنم برای انتقاد ، تحسین و ابراز نظرات و احساسات (هیجان ، شادی، غم ، موافقت ، مخالفت ، خشم و ...). و برای همینه که درباره ی کتابهایی که میخونم تو وبلاگ می نویسم . به نظرم دربرابر رابطه ی خطی بعضی ها با کتاب ، رابطه ی مورد علاقه ی من باید مثلثی یا مربعی نام بگیره!
◆•◆•◆•◆•◆•◆
1- به نظرم پاسخ صادقانه و حقیقی هر کس به ذکر نام مثلا 5 یا 10 کتاب مورد علاقه و چرایی این تمایل ، میتونه نقش تعیین کننده ای در شناخت روحیات و علایق اون شخص داشته باشه!(هرچند با این وضعیت اسفناک کتابخونیِ ما، اگه کسی بتونه 5 تا کتاب رو نام ببره باید بهش جایزه داد!)
2- یک بار در مجله ای می خوندم که از افراد مشهور در حوزه های مختلف پرسیده بودن اگه برای مدتی طولانی قرار باشه در جزیره ای پرت و دورافتاده سکنی گزینند[!] ترجیح میدن چه کتابهایی همراهشون باشه؟... به نظرم جواب این سؤال سخت تر و مهمتر از قبلیه! کتابهای مورد علاقه مون ،به رئال و واقعیت ما اشاره دارند و کتابهایی که برای خلوتمون تو جزیره انتخاب می کنیم ، به ایده آل و آرمان هامون!
3- تو هر خونه ای که وارد میشم بودن یا نبودن کتابخونه و بعد ، شِمای کلی محتوای کتابهای اون کتابخونه برام خیلی مهمه . به میزان زیادی کمکم می کنه که بدونم با صاحب این خونه و کتابخونه چقدر اشتراک سلیقه و عقیده دارم ! خونه ی بدون کتاب و کتابخونه چه شکلیه؟!!!!
4 - به شخصه حوصله ی خوندن کتابهای روانشناسی رو ندارم ! قورت دادن قورباغه و اینکه چه کسی پنیر من رو جابه جا کرده ، راز و قوانین مختلف جذب ، چگونه پولدار و ... بشیم ، موفقیت و ... در سه سوت و امثالهم هیچ جایی در دایره ی علاقه مندی های من ندارن!(مگر اینکه اینها رو در قالب داستان و رمان به خوردم بدن! بعله ! خدا هم می دونست مخلوقاتش قصه دوست دارند که تو قرآنش بیشتر با زبون قصه باهامون حرف زده!)
بی ربط :
مرا ، غمت!
تو را که
دوره کرده است؟ ...
(مژگان عباسلو)
...
ایهامی که کلمه ی "دوره" ایجاد می کنه رو دوست دارم !
.....
متشکرم از جناب راستی کردار بابت سوالهای خوبشون🌷
...
پ ن:وااااای! من چرا اینقدر حرف می زنم ؟!!!!!!!
در ضمن من هم از کل کتاب های روانشاسی متنفرم و اعتقاد راسخ دارم ک روانشناسا روانی اند ( یک بار سالهای قبل کی پنیر منو جابجا کرد رو خریدم ، یعنی حیف پول )
ممن اگه سوال ازم میشد ک تو جزیره ای تنها هستی چ کتابی رو میبری قطعا بین نهج البلاغه و قرآن دچار یک شک کشنده میشدمم !
http://jorda.ir