سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

حال همه خوب است ، من اما نگرانم ...

جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ

1

معمولا هر ماه یه بار میریم فروشگاه و مایحتاج یک ماهه رو خرید می کنیم . تا حالا خیلی لذت می بردم از این خرید ! اینکه سبد چرخدار رو پر کنیم و بعد 7-8 تا کیسه ی پر رو دست بگیریم و صندوق عقب ماشین رو باهاشون پر کنیم خیلی برام لذت بخش بود! ... اینکه هر چی دوست داری و میخواهی یه جا باشه و بتونی برداری بندازی تو سبد رو دوست داشتم تا اینکه ...

تا اینکه چند روز پیش یه فروشگاه زنجیره ای رو که جدیدا افتتاح شده ، برا خرید کردن انتخاب کردیم !

مثل همیشه خرید کردیم و کیسه به دست از فروشگاه اومدیم بیرون!... یه باره چشمم خورد به دو تا مغازه ی کوچک سوپرمارکت که درست روبرو و سمت راست این فروشگاه تازه تأسیس بودن ! مغازه هایی سوت و کور! صاحب یکی از این مغازه ها تنها نشسته بود جلوی مغازه اش و عبور مرور افراد رو تماشا می کرد... و ناگهان احساس خجالت کردم! خجالت کشیدم از جلوی چشم اونها با کیسه های پر رد بشم ! 

فروشگاه هایی که تا حالا می رفتیم اطرافشون سوپرمارکت و بقالی ای نبود . ولی این یکی درست اومده تو محله ای جاخوش کرده که یکی درمیون سر کوچه هاش یه مغازه ی کوچک بود! 

از اون روز تصویر اون دو تا مغازه ، مثل یه سوزن هر از چند وقتی تو قلب و مغزم فرو میره ! تصویر مغازه های کوچیکی که زیر چرخ این فروشگاه های بزرگ له میشن و زنجیره ای از اتفاقات که پیامد این له شدنه!

نمیدونم ! واقعا نمیدونم ! شاید همه ی اینها طبیعی باشه ! شاید همه ی این اتفاقات مقتضیات زمانه است! شاید من زیادی حساس شدم و دارم سخت می گیرم ! شاید باید کمی بی خیال بشم ! ... ولی هر چیه دیگه دوست ندارم از اون فروشگاه خرید کنم !

***

2

قبلا تقویم رو برمی داشت و تعطیلاتش رو چک می کرد ! می گشت ببینه کجا تعطیلات پشت سر هم افتاده تا با خوشحالی نشونشون بده و بگه : آخ جون ! استراحت ! جووووون میده برا سفر !

حالا هم تقویم رو برمی داره . حالا هم تعطیلات رو چک می کنه . حالا هم می گرده ببینه کجا تعطیلات پشت سر هم افتادن ... ولی اینبار با پیدا کردنشون خوشحال نمیشه ! آخه تعطیلات یعنی خوابیدن کار و کاسبی ش ! یعنی ضرر!

***

مثل اینکه هیچ چیز و اتفاق خوبی مطلق نیست ! هر خوبی ای دو رو داره ! یه روش شیر ، یه روش خط! سکه هر طرفی بیفته ، کسی هست که ناراحت بشه ! 

 

۹۵/۰۵/۱۵

نظرات (۱)

سلام - من همیشه از نوشته های شما لذت می برم . من هم برا خرید وضع مالی صاحب مغازه رو در نظر می گیرم . همیشه از اونایی که جوون هستن و تازه اول زندگیشونن خرید می کنم . مثلا سه تا برادر از آشناهمون مغازه دارن . اول میرم مغازه برادری که یک کم بیشتر قرض داره و زندگیش به سختی می گذره  و مستاجره . اگه اون نداشت میرم مغازه برادر دومی که تازه می خواد تشکیل زندگی بده البته وضع این از برادر از برادر قبلی یک کم بهتره . و بعد میرم مغازه برادر بزرگتر که حداقل خونه و ماشین داره و از اونا وضعش بهتره . به نظر من بهتره از مغازه دارای جوون خرید کنیم . 
پاسخ:
سلام 
چه فکر خوبی و چقدر حساب شده ! اتفاقا فکر می کنم یه روایت هم داریم که توصیه می کنه اگه دو نفر جنسی رو با قیمت یکسان می فروشن از فروشنده ای که بهمون نزدیکتره بخریم!
در هر حال با زیاد شدن فروشگاه های زنجیره ای با انواع و اقسام اسامی قدیم و جدید ، مغازه های کوچک مجبور به جمع کردن یا تغییر شغل میشن ! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی