مرتاض
بهار هم قاطی کرده و با این قاطی کردنش من رو هم به دردسر انداخته !
دلم نمیاد بگم هوا بده ! نه ! هوا خیلی هم خوبه ولی من بلد نیستم باهاش تعامل کنم !
از هوای زکام و آنفولانزا پرور زمستون که گذشتیم به خودم گفتم آخیش ! خلاص شدی! ولی حالا ناغافل گرفتار هوای دمدمی مزاج بهار شدم!
صبح که برا نماز بیدار شدم دیدم نمیتونم آب دهنم رو قورت بدم ، سرم هم به شدت درد می کرد!
تو مدرسه 3 ساعت تموم سرپا بودم بدون لحظه ای نشستن ! بچه ها داشتن برا باباهاشون کارت پستال درست می کردن و من نمی تونستم بشینم ! ... موقع برگشت به خونه رسما یه جنازه ی متحرک بودم ! جنازه ای که تموم استخوناش درد می کرد!
از تنبلی تصمیم گرفتم آستانه ی تحمل خودم رو بسنجم ! نه دکتر میرم ... نه خود درمانی ... و نه ناله !
یه دوره ی فشرده ی مرتاض بازی! :))
...
دفترچه بیمه ام تموم شده ... تو خونه هم دارو نداریم ... پس چاره ای جز تحمل نداره این تنبل! :))
*****
کاملا بی ربط:
کلمه ی "مرتاض" من رو یاد این دو بیتی باباطاهر انداخت:
دل عاشق به پیغامی بسازه/ خمار آلوده با جامی بسازه
مرا کیفیت چشم تو کافیست / ریاضت کش به بادامی بسازه!
:-( حالا بهتری؟