خواهرانه!
پشت گوشی های من هر کدوم یه ماجرا خوابیده . ماجرا هم از اونجایی شروع میشه که من تصمیم می گیرم بنابه دلایلی گوشی جدید بخرم .
مثلا سه سال پیش یه گوشی گرفتم 600 تومن و گوشی قبلیم که خیلی هم خوب بود و فقط سیستم عاملش اندروید نبود بخشیدم به برادرم .
دو سال پیش به صرافت خریدن تبلت افتادم و یه دو تومنی پیاده شدم براش ! (کاری که بعدها به شدت ازش پشیمون شدم ! آخه از تبلت همون استفاده ای رو می بردم که از گوشی !) خلاصه دیدم داشتن دو تا دستگاه اندروید فایده ای نداره و فداکاری کردم و گوشی رو بخشیدم به همون داداشه و ایشون لطف کردن گوشی قبلی من رو دادن بابا و من هم برای اینکه شماره ی ثابتم بدون گوشی نمونه گوشی داغون بابا رو برداشتم !(لازم به ذکره که این گوشی هم چند سال پیش مالِ خودم بود!)
تو همین مقطع یکباره من صاحب چند تا برادر قدّ و نیم قد شدم ! چرا که علاوه بر برادران تنی ، دوستان و آشنایانی که این ماجرا رو شنیدن اعلام آمادگی کردن که هر وقت خواستم گوشی جدید بخرم و تبلت رو ببخشم ، اونا رو هم برادر خودم بدونم !
خلاصه سرِ سال نشده گوشیِ دستِ من کلاً خراب شد و مجبور شدم یه گوشی جدید بخرم ! اما از اونجایی که دلم نمی خواست برا گوشی هزینه ی زیادی صرف کنم و داداشه هم شدیداً دلش یه گوشی نو می خواست ! گوشی خودم رو که بهش بخشیده بودم به خودم فروخت 250 تومن !!!!(دلرحمی خواهرانه و بدجنسی برادرانه !) و خودش یه گوشی نو خرید.
حالا بعد از یه سال این گوشی هم خراب شده و روشن نمیشه ! و از همه بدتر داداش ما به طمع افتاده گوشی خودش رو به ما بفروشه و خودش یه دونه جدیدش رو بخره ! (هر چند بهش میگم زهی خیال باطل ! ولی ته دلم راضی به این معامله ست! فقط منتظرم یه مقدار مبلغ رو پایین بیاره!)(ایندفعه سادگی خواهرانه!)
اما یه چیز جالب دیگه :
بعد از یه هفته ده روزی که گوشی معلوم الحالِ ما خاموش بود و به هیچ لطایف الحیلی هم روشن نمی شد و بعد از اینکه تنها شارژری رو که به تبلت ما می خورد ، جایی جا گذاشتیم و در نتیجه ی این حواسِ جمعِ ما، تبلت هم تا اطلاع ثانوی از حیّز انتفاع خارج شد ، دوباره دست به دامنِ گوشی شدم و در کمال ناباوری دیدم روشن شد!!!
و قسمت جالب ماجرا اینکه دیدم نمیدونم کی ما رو تو یه گروه تلگرامی با عنوان "روانشناسی" - add فرموده اند و 600-700 تا هم پیام نخونده دارم ! از روی کنجکاوی وارد گروه شدم و دیدم هیــــــــــــــــــــــــــــچکدوم از حاضران و غایبان ، علی الخصوص دعوت کننده مون به گروه رو نمی شناسم !!! و از اونجایی که چند نفر دیگه هم از هویت مدیر گروه و مانیفست و مرامنامه ی گروه پرسیده و جواب نگرفته بودن ، ما دیگه خودمون رو به زحمت پرسش نینداختیم و از اونجایی که ما خیلی به مطالب روانشناسی علاقه ای نداریم و همچنین در کمال ناباوری دیدیم گروه هرکی هرکیه و همینطور اعضا، دوستان و آشنایان سببی و نسبی خودشون رو تو گروه وارد کردن و گروه ، زیادی مختلط شده ! و در انتها دیگه رسماً آقایون کنترل گروه رو به دست گرفتن و از مطالب روانشناسی هم چندان خبری نیست و همینطور خانومها و آقایون اولیه گروه رو ترک کردن ، دیگه در گروه موندن رو جایز ندونستیم و ... ما هم نیومده رفتیم !
پ ن: این هم از معایب تلگرام و کلاً گروه های مجازی و از همه مهمتر اندر اهمیت یه مدیر گروه با تدبیر و کاردان (که این گروه نداشت!)!
مطالب زیبای شما با اون طنز جالب و نوع خاصش همیشه برام جالب بوده. مخصوصا با این خاصیت بلاگ سریعا به سروقتت میام