لایُمکِنُ الفرار ...
سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ب.ظ
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
حافظ
...
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش ، خاکِ نعلِ مرکب است
پ ن :
تو را نا دیدن ما غم نباشد ، که در خِیلت به از ما کم نباشد ...
تو را چه غم که مرا در غمت نگیرد خواب ...
۹۴/۰۹/۰۳