آچمز
من دلم غمگینه ، من دلم می سوزه ...
...
از فرمایشات تارا کوچولوی سه ساله ی ماست. یهو برگشته طرف من و بهم میگه :" من دلم غمگینه ، ..." ! گویا دلش برای پدر و مادرش تنگ شده !
... اینا بزرگ شن چی میشن؟!!
پ ن: دیروز که داشت آهنگ " منم منم آب آب" رو که پارسال حفظ کرده بود ، گوش می کرد و زمزمه ، وقتی رسید به "چشمه میشم می جوشم از دل دشت و صحرا" با تعجب پرسید : می جوشه ؟ چرا می جوشه ؟ من دوست ندارم بجوشه!
در جواب چرای متعجب من میگه: آخه می سوزه ! من می ترسم!
میپرسم که از چی می ترسی؟
-ترسناکه ! از می جوشه می ترسم ! یهویی پر از آتیش میشه !
: نه عمه جون ! می جوشه یعنی آب قل قل می کنه از زمین میاد بیرون!(بدتر شد! )
- خاموشش کن ! من می ترسم !
می مونم چطور فرق "جوشیدن" چشمه از زمین و "جوشیدن " آب مثلا کتری یا سماور رو بهش توضیح بدم !
پ ن: ما با شعرهای بی ربطی چون "اتل متل ..." ، " یه توپ دارم قلقلیه" ،"عمو زنجیرباف" و ... که معدن ابهام و تناقض و بی ربطی بودن، اینقدر مشکل نداشتیم که اینها با شعرهای به این خوبی دارن !
با این تفاسیر نمیدونم آیا صلاحه درسها و شعرهایی امثال اون روباه پنیرخور و زاغک پنیر دزد ، تو کتابهای درسی اینا باشه؟!!!