مولانای من
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران ، مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طرّاری که میآیم* تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
•◆-----------------------------------------◆•
* تو اصل شعر "می آید" نوشته شده ولی بعضی جاها هم "می آیم" نوشته و خونده شده! (شهرام خان ناظری هم "می آیم" خونده! ) و من خودم "می آیم" در خاطرم بود ! خلاصه فرقی نمی کنه ، در هر حال "او" نمی آید ؛ما هم بهتره از جلوی در پاشیم به زندگیمون برسیم!
اصلاحیه: دوستان اهل فن فرمودن همون "می آیم" درسته ! بنابراین به گیرنده هاتون دست نزنید و همچنان از جلوی در پاشین!
◆••◆••◆••◆••◆••◆••◆••◆
پ ن: بعد از شعرهای کتاب های درسی ، این 4بیت حضرت مولانا از دیوان شمس ، قدیمی ترین ابیاتی ست که تو خاطرم خوش نشسته و ماندگار شده! قدیمی ترین و عزیزترین! همین 4 بیت! حتی دقیقا یادمه برای اولین بار این 4 بیت عزیز رو کجا دیدم و کجای دفترم نوشتم!(یه عادت قدیمی که برای حفظ شعری ، اونو می نوشتم! ) از اون وقت تا حالا امکان نداره تو مشاعره ای پای من باز بشه و پای این 4 بیت نازنین رو وسط نکشم!
همون دوران نوجوانی عاشق تک تک این 4 بیت بودم (و هستم ) . از همون وقت از بازی "ترازو" و " ترا زو" تو بیت سوم لذت می بردم و از فهمیدن منظور شاعر از بیت ، کامم شیرین می شد! مدام با خودم تکرار می کردم ، و از تکرار زمزمه ی بیت سوم و چهارم ، سیر نمیشدم (و نمی شم )!...
خیلی از تجربه های شیرین رو فقط باید تجربه کرد .
و البته که غزل زیبایی است و حرف عمیقی دارد.و البته که آن موسیقی و آهنگسازی مرحوم استاد ذوالفنون برایش در آلبوم گل صدبرگ شگفتانگیز از یادنرفتنیست.
فاتحه مع الصلوات!