مخالف خوانی های من
موقع گشتن تو کتابا و تو یاداشتام مطلبی درباره کلاسهای استاد شجاعی پیدا کردم .
تابستون گذشته بعد از مدتها توفیقی شده بود تا تو کلاس استاد محمد شجاعی شرکت کنم. (حالش باشه ، پاش باشه ، پاش بیفته ، سالی دو سه بار تو کلاسهاشون حضور بهم میرسونم(اونم اگه دوستان نقش کاتالیزور رو در این فرایند بازی کنند!) کلاس خیلی خوبیه . پر از انرژی و موج مثبت . اگه خیلی تخس و حرف گوش نکن هم باشی(مثل من!) باز هم صحبت های استاد ،تو ناخودآگاهت اثر مطلوبش رو میگذاره! خودآگاهم که زیر بار نمیره ! میرم ، شاید تو ناخودآگاهم معجزه ای رخ بده!
آرامش بعد از این جلسات رو دوست میدارم
در خلال صحبتهای اون روز که درباره ی بخشش و مهربانی بود ، استاد اشاره ای کردند به داستان ظلمهای برادران یوسف و بخشش یوسف علیه السّلام ، که رگ مخالفتم جنبید که نه!!!!! قبول نیست! من تو کَتَم نمیره! و :
حضرت یوسف رو به عنوان الگوی حیا و پاکدامنی و امثالهم ، چاکرشون هم هستم ! ( هر چند خود خدا گفتن ، اگه برهانمون رو نشونش نداده بودیم ، بعید نبود ایشون هم ، بله!) ولی به نظرم حضرت یوسف هنر نکرده برادرهاشو بخشیده!!!! اصلا اگه نمیبخشید ، ضایع بود ! آخه وقتی امیر شده و برادرهاشو ذلیل می بینه ، اگه نبخشه که دیگه خیلی نامردیه ! نیست؟!!!(تازه باید ازشون تشکر هم می کرد)
بخششش(!) وقتی اهمیت داشت که نه درحالت امیری، که مثلا در حالت سختی و بردگی ، با برادرهاش ( که اونها هم نه در حالت فقر و ذلت ، که مثلا در رفاه و نعمت و بزرگی بودند!) روبه رو میشد .
اونوقت اگه خوشرویی میکرد و می بخشید ، ارزش داشت و می تونست الان ، به من ِ نوعی پُز بده! که بله ! یاد بگیر!( هر چند می پذیرم که جنابشون در اون حالت هم برادرهاشونو می بخشید ولی فی الحال با شرایط موجود ، بخشش از طرف حضرتشون رو کار شاق و دشواری نمیدونم! ! امیر اگه بزرگی نکنه عجبه!و به صورت واضحتر : اگه "من" هم بودم همین کار رو می کردم!)
در عوض تا کمر جلوی پیامبر عزیزمون خم میشم و جلوی پاهاشون سرم رو روی خاک میگذارم، اصلا پاشون که هیچ ، خاک زیر نعلین مبارکشون رو هم میبوسم، وقتی که توی مکه ، اونوقت که تنها بود و مجروح و زخمی(روحی و جسمی) ، دشمنانِ گستاخ و هتاک و [بووووووووووووق]شون رو می بخشیدند و براشون دعای خیر هم می کردند . یا رفتار حضرت امیر با کسانی که حقشونو غصب کرده بودند!(من بودم جواب سلامشون رو هم نمیدادم ! نامردا! چه برسه تو بزنگاه ها به دادشون هم برسم ! عُمــــــــــــرا!). یا بخشیدن جناب حُر از طرف حضرت اباعبدالله علیه السّلام که هنوز موندم تو بزرگی آقا که چطوری همچین کسی رو بخشیدند! ( کسانی که یک میلیونیوم اون جفاها رو در حق ما نکردند ! الان در نظر ما حقشونه با شمربن ذی الجوشن هم کاسه باشن تو خوردن فالوده ی " شجرٍ من زقّوم " و نوشیدن شربت"حمیم" و " غسّاق"! ) یا حتی بخشش مالک اشتر نسبت به اون بی ادب ِ معروف کتابای درسی؛واقعا کار بزرگیه که اگه ما بودیم ، حتما جد و آبا(د!) طرف رو سر سفره ی چند برابر اونچه شنیده بودیم می نشوندیم و ضرب شستی بهش نشون میدادیم که تا آخر عمر نتونه حرف بزنه!!! و خیلی نمونه های دیگه !
در کل بخشش وقتی بزرگه و ارزش الگو شدن داره که طرفت هنوز بزرگ و گردنکش باشه ، یا احساس بزرگی بکنه ! نه ذلیل و بدبخت باشه و گدای بخشش!
تمام.
پ ن: البته خودم میدونم اینا همش بهونه ست! این ایرادای بنی اسرائیلی که می گیرم، بهونه ست برای اینکه هر کاری دلم خواست انجام بدم!!!