هنر مدیریت
در یکی از دانشگاههای تورنتو (کانادا) مد شده بود دخترها وقتی میرفتند توی دستشویی، بعد از آرایش کردن آینه را میبوسیدن تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بمونه.
مستخدم بی چاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. برای همین، موضوع را با رئیس دانشگاه در میان گذاشت.
فردای آن روز رئیس دانشگاه تمام دخترها را جمع کرد جلوی دستشویی و گفت: کسانی که این کار را میکنند خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت میکنند. حالا برای این که شما ببینید پاک کردن جای رژ لب چه قدر سخته، مستخدم یک بار جلوی شما آینه را پاک میکنه.
مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال رو فرو کرد توی آب توالت فرنگی، وقتی دستمال خیس شد، شروع کرد به پاک کردن آینه و ...
از اون به بعد دیگه هیچ کس آینه رو نبوسید.
پ ن1: مدیریت به نظرم بیشتر از اینکه یه علم باشه ، هنره ! و هنر هم بیشتر از اینکه اکتسابی باشه ، ذاتیه ! این وسط "علم مدیریت " میشه " تنها " وسیله ی مدیر بی هنر و وسیله ی "کمکی" مدیر هنرمند!
پ ن2: سال اول تدریسم ، مدیری داشتیم که نه علم مدیریت داشت نه هنرش رو ! و من که بدون علاقه وارد آ.پ شده بودم (+)، معلمی رو با بدترین شرایط شروع کردم ! اگه سال بعدش مدرسه ام رو عوض نمی کردم نمیدونم چه بلایی سر خودم می آوردم ! مثالی که اونوقتها برا اون مدرسه میزدم این بود:
مسافرخونه ای که یه اتاق داشت و یک تخت . هر مسافری وارد این مسافرخونه میشد ، اگه کوتاه تر از تخت بود ، اینقدر می کشیدنش که اندازه ی تخت بشه ! و اگه بلندتر بود، پاهاشو ارّه می کردن !!!!
البته تو اون مدرسه ، کشیدن و بلند کردنی در کار نبود! چون تخت ، درست اندازه ی مدیر بود!