شیرینی
سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۲ ب.ظ
امروز هم یکی از بچه ها که از سادات هستند برای بچه های کلاس اسکناس امضا شده و یه جعبه شیرینی آورده بود .
شیرینی رو که پخش کرد ، مقدار زیادی شیرینی اضافه اومد، به بچه ها گفتم بقیه رو زنگ آخر میخورید . ولی بعد که تعداد شیرینی ها رو شمردم دیدم به اندازه ی نصف کلاسه!!! تصمیم گرفتم فردا شیرینی ها رو نصف کنم تا به همه برسه . بنابراین فرصت نشد زنگ آخر شیرینی ها رو بخورند.
مائده موقع رفتن به خونه اومد و گفت: خانوم ! قرار بود شیرینی بدی ، میخوام ببرم برا داداشم!
گفتم : انشاءالله فردا!
رفت و چند لحظه بعد با چشم گریون برگشت و گفت:
خانوم ! مامانم گفته بدون شیرینی نیا خونه !!!!
۹۳/۰۷/۲۲