رؤیای زندگی
چند روزی رو از خونه زدیم بیرون به هوای طبیعت گردی !
منی که بیشترین پیاده روی روزانه ام نیم ساعت بود و تازه دو ماهی هم بود که به خاطر تعطیلی مدارس ، دیگه اون نیم ساعت رو هم تعطیل کرده بودم! یکباره پاهامو تو عمل انجام شده قرار دادم و مجبورشون کردم 5 ساعت پله نوردی و کوه نوردی بکنن، داخل و خارج قلعه رودخان ! هزار تا پله رفت و هزار تا پله برگشت و کمی کمتر از این هم داخل قلعه ! فکر کنم شش کیلومتری شد! موقع برگشت تا ساحل رضوانشهر توی ماشین اینقدر پاهامو مالش دادم و بهشون ضربه زدم که فکر درد گرفتن رو نکنن! آب دریا هم ولرم بود کمک کرد به درد نگرفتنشون! و خلاصه "ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!"
شب هم که تو یکی از کلبه های ییلاقی جاده ی زیبای اسالم -خلخال به صبح رسوندیم! به خاطر بارندگی کم از سبزی و طراوت همیشگی این جاده ی بینظیر چیز زیادی نمونده بود! و مه هم که از جاذبه های این منطقه است به جز زمان اندکی تو غروب و شب خودی نشون نداد! ولی هوا به خصوص تو صبح و سحر بسیار پاک و خنک بود. شب اینقدر سرد بود که تا صبح یه عالمه هیزم سوزوندیم ! خیلی حس قشنگی بود هیزم شکستن و یخ زدن از سرما وسط تابستون!
بهترین قسمت این سفر خاموش شدن گوشیها بود! تو ییلاق که اصلا برق نبود ،تو قلعه رودخان هم که توی چادر بودیم و نمازخونه و آلاچیق و رستورانش هم پریز نداشت! در نتیجه با خاموش شدن گوشی و تبلت ، هر چند میشد با کمی زحمت اقدام به شارژ باتریها کرد ولی ترجیح دادیم بدون اینها چند روزی رو سر کنیم و به نظرم تجربه ی خوبی بود! لازمه هر از گاهی آدم خودشو از گوشی و پیامک و اینترنت و تلویزیون دور کنه تا بفهمه بدون اینها نه تنها میشه زندگی کرد که میشه از زندگی لذت برد!
پ ن: و باز آرزوی زندگی تو روستا ، دور از هیاهوی شهر ، توی من زنده شد! رؤیای زندگی تو روستایی دور از شهر با چندتا مرغ و خروس و گوسفند ، با یه مزرعه یا باغچه ی نه چندان بزرگ ! نمیدونم ، شاید چون هیچوقت این نوع زندگی رو تجربه نکردم و از سختیهاش بیخبرم ، تحمل سختیها و کمبودهاشو تو واقعیت نداشته باشم ، ولی
فکر می کنم زندگی تو روستا ، با همه ی سختی و کمبود امکانات ، به مفهوم اصلی زندگی نزدیکتره!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بعدا نوشت: "هر چه شهری بزرگ تر باشد ، روح انسان های ساکن در آن شهر ، کوچک تر می شود و مصرفی تر ." ( نادر ابراهیمی)