یادش به خیر دهه فجر دهه 60 و 70!
والفجر * و لیال عشر
قسم به فجر و شبهای دهگانه اش
کسایی که دهه 60 و 70 دانش آموز بودن، خاطرات خیلی زیادی از ایام دهه فجر دارن. هنوز قشنگترین خاطره هاشون مربوط به همون ایامه!
یادش به خیر! از اول سال منتظر شروع اون ده روز دوست داشتنی بودیم! به معنای واقعی کلمه ، جشن و شادی بود.
بهمن ماه که شروع میشد ، بوی دهه فجر و جشن تو فضای مدرسه و کلاسها می پیچید! یه جنب و جوش و هیجان خاصی بین بچه ها راه می افتاد . روزنامه دیواری های رنگ و وارنگ که یکی یکی رو دیوارها چسبونده میشدند!
تزئین کلاس به عهده ی خودمون بود . از اول بهمن دنبال جمع کردن و تهیه وسایل تزئین بودیم! یادش به خیر پرچمهای سه گوش و چهارگوش به هم چسبیده که روش عکس امام و نوشته " 22بهمن مبارکباد "بود ، شرشره های رنگی و براق ، بادکنکهای رنگی ،کاغذهای کشی و ... . سعی می کردیم کلاسمون قشنگترین و پر زرق و برق ترین کلاس باشه ! مسابقه ای نانوشته و گاهی نوشته! تزئین بقیه جاهای مدرسه هم کار ارشدهای مدرسه بود با نظارت معلم پرورشی!(متأسفانه عکسی از اون تزئیتات پیدا نکردم!)
سرودهایی که از بس تو خونه و مدرسه شنیده بودیم ، حفظ بودیم! (بهاران خجسته باد ! به لاله ی در خون خفته ، شهید دست از جان شسته! -بوی گل سوسن و یاسمن آید! - به به چه حرف خوبی آن شب امام ما گفت، حرفی که خواب دشمن از آن سخن برآشفت(عاشق این سرود بودم و هستم!)- آب زنید راه را هین که نگار می رسد! و ... )
از 12 تا 22 بهمن ، هر روز یک ساعت تو حیاط مدرسه می نشستیم و هر روز یک یا 2 کلاس برنامه اجرا می کردند! پذیرایی هم که بیشتر وقت ها ، فقط یه شکلات بود، گاهی با پول خودمون می خریدیم.
یادش به خیر ، تئاترهای ساده که بیشتر جوک ها و لطیفه های بامزه ای بود که به روی صحنه می بردیم! و سرودهای ناهماهنگ ، دکلمه با اون تکانهای دست که انگار هویت دکلمه به همون تکانهای بدون معنی بود!
یادش به خیر ، خبرهای هواشناسی که می خوندیم و کلی بهشون می خندیدیم، خنده ی واقعی. ( هوای اردبیل 10 درجه زیر دسته بیل ! رشت 4 درجه بالای تشت! و ... )
یادش به خیر شوخی با اسم فیلم ها:( مدرسه : پایگاه جهنمی! کارنامه قبولی: پرنده ی کوچک خوشبختی! رد شدن از جلوی دفتر مدرسه : عبور از میدان مین! و ... )
یادش به خیر ، یه سال از بچه های دبیرستان نزدیک مدرسه ، یه گروه اومدن و برامون برنامه اجرا کردن، هنوز نمایششون یادمه ، چقدر خندیدیم ، از ته دل! )
الان که فکر می کنم قشنگی اون روزها به خاطر سادگی و مشارکت خود دانش آموزان بود. چیزی که امروزه دیگه کمتر شاهدش هستیم! برنامه های بچه های الان رو که می بینم ، کمتر اون خلاقیت و شیرینی رو می بینم! از تزئین کلاسها هم دیگه تقریبا خبری نیست . تزئین مدرسه هم به عهده ی معاون پرورشیه و بچه ها سهم زیادی توش ندارن!
(اونوقتها معلم پرورشی بود! بعد کلا پرورشی تعطیل شد و گفتن معلم هر کلاس کار پرورشی هم انجام بده! بعد دوباره احیای معاونت پرورشی! )
یادش به خیر ما معلم پرورشی داشتیم که هر هفته یک ساعت باهاش کلاس داشتیم ، برنامه های دهه فجرمون رو هم با معلم پرورشی مون هماهنگ می کردیم .
الان متأسفانه از معلم پرورشی ، که ارتباط مستقیم با بچه ها داشته باشند ، خبری نیست . معلم پرورشی جاشو داده به معاون پرورشی که با بچه ها به صورت مستقیم و چهره به چهره ، ارتباط نداره ! پرورشی یه کار تزئینی شده ! درست کردن ظاهر مدرسه با هزینه های زیاد و با سلیقه معاون پرورشی! اجرای برنامه هایی مثل مناسبتها ، نماز و مسابقات و . . . که به نظر من با زیاد بودن کمی کارها ، از کیفیت زیادی برخودار نیست .
به قول اون ضرب المثل " یک ده آباد بهتر از صد شهر خراب است" یه برنامه ی تأثیرگذار بهتر از صد کار فرمالیته و بدون تأثیره .
این روزها پرورشی یعنی نمایش ظاهر شیک ، گرفتن عکس و فیلم و مستندسازی قشنگ ولی بی روح! و بچه ها تقریبا هیچ کاره!
کاش الان هم تو مدرسه "معلم پرورشی" داشتیم که حداقل هفته ای یک ساعت می رفت سر کلاس بچه ها !!!