سیاه شهر شمایم، سیاه دلگیرم،
که قار قار خودم را، بهانه می گیرم
همیشه همدم تکرار سیم ها بودم،
شریک قافله ی گنگ بیم ها بودم.
سیاه شهر شمایم ، سپید ، ها ... هرگز،
ابوسعید که نه! بایزید ، ها...هرگز،
شبیه کودکی از نسل کارتن خوابم،
که در ولایت شب مثل... آه! می تابم.
اسیر غربت تاریخ سرنوشتم باز،
دوباره قصه ی دیرین سنگ و خشتم باز.
سیاه شهر شمایم که باز می خوانم،
«ولو قبول نباشد نماز می خوانم»
همیشه منتظرم یک زمان طلب بشوم،
بدون دغدغه تا آسمان طلب بشوم
چقدر عاشقیم را به بادها گفتم،
جنون مشرقیم را به بادها گفتم،
سیاه شهر شمایم که سخت دلتنگم
و از سیاهی موهوم بخت دلتنگم
مرا به سمت همین پایتخت روحانی
بخوان که درد دلم را تو خوب می دانی
بخوان که تشنه ی فریاد بی صدا هستم
به هر چه از تو بیاید رضا! رضا هستم
بخوان که بشنوم این بار لایقت شده است
همان کلاغ سیاهی که عاشقت شده است
همان کلاغ سیاهی که لال می خواند
شبیه آینه کاری زلال می خواند
و کاش! در افق آسمان دودآلود،
کلاغ شهر شما هم کبوتری می بود.
موسی عصمتی
پ ن: دلم امام رضا میخواد ...