سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردی در تبعید ابدی» ثبت شده است

یه نکته تربیتی از پدر ملا صدرای شیرازی :

پدر ، مدت ها در برابر پسر می ایستد و زهر خشم ، ذره ذره فرو می دهد. مدت ها. سخنی اما تندتر از آنچه بر زبان رانده در چنته ی ذهن زخم خورده ندارد ، یا دارد و هنوز ، بریدن رشته ی باریک ارتباط را صلاح نمی داند . پس ، برمی گردد و می رود و در را آرام آرام - همچون مردی نه حتی مختصری به جان آمده - در قفای خود می بندد . آرام آرام.

محمد ، زیر لب به مادر می گوید : " این زیباترین کاری بود که می توانست بکند : حرفی برای زدن داشت ، که نزد . رشته ای را که به تار مویی بسته است پاره نکرد ؛ چرا که می داند این رشته از آن ها که تن به گره بسپرد تا فاصله را کوتاه تر کند ، نیست و نه خواهد بود ."*

* بخشی از کتاب "مردی در تبعید ابدی" نوشته ی نادر ابراهیمی


 

پ ن: اشاره به بیت:

من رشته ی محبت خود پاره می کنم                    شاید گره خورد ، به تو نزدیکتر شوم 

من خیلی با این بیت موافق نیستم ! درسته با گره خوردن ، طول رشته کوتاهتر میشه ، ولی گره ، گره است و ناخوشایند! مخصوصا وقتی که زیادی مشتاق کم کردن فاصله باشیم و تصمیم بگیریم تعداد گره ها رو زیاد کنیم! اصولا طی کردن مسیر بلند ولی صاف ، از طی کردن مسیر کوتاه و حاوی سراشیبی و سربالایی راحتتره! دوکیلومتر پیاده روی یا رانندگی تو جاده ی صاف ، آسونتر از یک کیلومتر راه کوهستانی نیست؟! پس:

بهتره مواظب رشته رابطه ها باشیم !

۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۹
سپیدار

این بخش از گفته های ملاصدرا ، از کتاب "مردی در تبعید ابدی " به نظرم خیلی جالب و تفکر برانگیزه:

آنچه به اراده ی آگاه انسان نیست ، از سه سرچشمه می جوشد :

اول ، طبیعت آدمی            

که خلاف نمی کند ، و خلاف نمی خواهد و برای خلاف کردن هم ساخته نشده است ؛ چرا که در ساخت خمیره ، سرشت ، و طبیعت آدمی ، شیطان ، هیچ دخالتی نداشته است و نه خواهد داشت ...           

دوم ، اراده ی الهی   

 یعنی هر آنچه که خداوند ، به هر علت ، خواسته است که تو به آن مبتلا و اسیر شوی ، و در این جز خیر ، هیچ نیست ، و خوشا به حال آن کس که اسیر چنین بندی ست و مبتلای به چنین دردی - که "دردمندان ، به چنین درد ، نخواهند دوا را ".        

 سوم ، خواست شیطان      

شیطان ، زورمند است نه قدرتمند .        

قدرت ، از آن خداست ، زور از آن شیطان .         

شیطان ، با اتکای به زور ، انسان را به خلاف وا می دارد ، و از آن جا که این زور ، می کوشد به هر شکل که مقدور باشد ، حتی برای دمی ، در خانه ی قدرت بنشیند ، به نظر می رسد که ابلیس ، از هر در که درآید ، خداوند ، از آن جا غایب است ؛ و این است کفر . ابلیس مکان خدا را که قدرت است و خیر ، اشغال نمی کند ، بلکه مکان ابلیسی خویش را که زور است و ظلم ایجاد می کند .            

پس ، دو نیروی اول و دوم باید بگویند : حالی که تو به آن دچاری ، شیطانی ست یا غیر شیطانی . نیروی اول عقل سلیم را در درون خود دارد ؛ نیروی دوم ، وجدان را!           

◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇

پ ن: کتاب مردی در تبعید ابدی ، نوشته نادر ابراهیمی ، انتشارات روزبهان . کتاب جالبیه ؛ از زندگی ملاصدرا ، قسمت تبعیدش و رفتن ملا به به کهک قم و نقش شاه عباس در این تبعید جالب! بود . شاه عباسی که به نظر ، جزء معدود شاهان به درد بخور این مملکت بوده ، چه خونها به جگر این حکیم بزرگ نکرده !

۰ ۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۶
سپیدار

خداوند بی‌نهایت است و لامکان و بی زمان؛

 اما؛ 

به قدر فهم تو کوچک می‌شود 

و به قدر نیاز تو فرود می‌آید،

و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود، 

و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود، 

و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می‌شود، 

و به قدر دل امیدواران گرم می‌شود...

پــدر می‌شود یتیمان را و مادر.

برادر می‌شود محتاجان برادری را.

همسر می‌شود بی همسر ماندگان را.

طفل می‌شود عقیمان را.

امید می‌شود ناامیدان را.

راه می‌شود گم‌گشتگان را.

نور می‌شود در تاریکی ماندگان را.

شمشیر می‌شود رزمندگان را.

عصا می‌شود پیران را.

عشق می‌شود محتاجانِ به عشق را...

خداوند همه چیز می‌شود همه کس را.

به شرط اعتقاد؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛

به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.

بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا!

و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف

و زبان‌هایتان را از هر گفتارِ ناپاک

و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...

و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها، ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند، 

چگونه بر سفره‌ی شما، با کاسه‌یی خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند 

و بر بند تاب، با کودکانتان تاب می‌خورد، 

و در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند 

و در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند...

مگر از زندگی چه می‌خواهید، 

که در خدایی خدا یافت نمی‌شود،که به شیطان پناه می‌برید؟

که در عشق یافت نمی‌شود، که به نفرت پناه می‌برید؟

که در سلامت یافت نمی‌شود که به خلاف پناه می‌برید؟

قلب‌هایتان را از حقارت کینه تهی کنید و با عظمت عشق پر کنید.

زیرا که عشق چون عقاب است. بالا می‌پرد و دور... بی اعتنا به حقیرانِ در روح.

کینه چون لاشخور و کرکس است. کوتاه می‌پرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمی‌اندیشد. 

بـرای عاشق، ناب‌ترین، شور است و زندگی و نشاط. 

برای لاشخور،خوبترین،جسدی ست متلاشی


(برگرفته از کتاب"مردی در تبعید ابدی"نوشته نادر ابراهیمی)

۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۲۲:۴۳
سپیدار