شاید که می شد مرهم این زخم ها باشد
حالا ولی فرقی ندارد هر کجا باشد
تبعید شد رود فرات از ما و قسمت بود
از دور تنها شاهد این ماجرا باشد!
◊
آب حیاتیم و نمی فهمد ضرر کرده
هرکس که از ما باشد و از ما جدا باشد
◊
از ما بگو تا می تواند دور باشد
قسمت نبوده، آب با ما پا به پا باشد
هر کس چشیده طعم درد عشق را ، دیگر
یک لحظه ممکن نیست در فکر دوا باشد
◊
این دردها را هیچ کس زیبا نخواهد دید
جز قلب من که خواستی یک مبتلا باشد
جز من که دانستم چه خواهد شد ولی ماندم
تا وعده ی دیدارمان در کربلا باشد
◊
داغ برادر دیدم اما روی پا ماندم
تا عشق ، هر طوری که می شد روی پا باشد
از دست دادم جان خود را بارها امروز
هر جا که روحی رفت از جسمی رها باشد
...
هر کس که از دنیا فقط دست خدا را خواست،
باید که با "از دست دادن" آشنا باشد
رؤیا باقری
کتاب :ماه در کفش های کتانی
پ ن1: این کتاب اشانتیون یا هدیه ی کتابهایی بود که از نمایشگاه گرفتم . امروز برداشتمش تا ببینم چی هست . آخرین شعرش همین شعره!
هنوز شعر حا و سین و یا و نون رو بیشتر دوست دارم.
پ ن2: هر کس که ما را یاد کرد ایزد مر او را یار باد