الحمدلله که باز امام رئوف منت سرمون گذاشت و روز عید غدیر، ما رو مهمون صحن و سرای باصفاش کرد .
هر سفر مشهد ما یه چیز خاص داره . این بار رفیق جان من رکورد دیر رسیدن به راه آهن رو شکست !
الحمدلله که باز امام رئوف منت سرمون گذاشت و روز عید غدیر، ما رو مهمون صحن و سرای باصفاش کرد .
هر سفر مشهد ما یه چیز خاص داره . این بار رفیق جان من رکورد دیر رسیدن به راه آهن رو شکست !
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را
به عـــــــــالمی نفروشیم مویـــــــی از سرِ دوست
و اما مشهد ! ...
شهر کوچه های تو در تو و بی قانون! کوچه های آشتی کنان این بار برای ماشین ها ! مثل یه هزارتوی پیچ در پیچ که پیدا کردن مسیر خروج ازش بسیار دشواره.
تا حالا با هواپیما و قطار می رفتم مشهد و هیچ وقت درگیر پیدا کردن راه هتل و گیر کردن لابه لای ماشین ها نبودم ! این سفر فهمیدم رانندگی تو کوچه های عجیب و غریب مشهد چه مشکله ! و چقدر از وقت آدم ها تو همین کوچه و خیابونها تلف میشه! خونه های کوچیک بزرگ شدن و چندین طبقه، بدون اینکه کوچه های تنگشون متناسب با بلند شدن ساختمونها کمی وسیع تر شده باشه ! کوچه ها و معابر منحصر به فرد !
به نظر میاد حالا که دیگه هیچ راهی برای نظم دادن به کوچه های شهر نیست و خیلی از مراکز اقامتی داخل این کوچه های تنگ و باریک هم پارکینگ ندارند شاید تنها راه نجات از این شلوغی وحشتناک، بودن پارکینگهای عمومی طبقاتی به تعداد زیاد تو این محله ها باشه ! تا حداقل مسافرها ماشینهاشون رو تو پارکینگ بگذارن تا راه برای عبور و مرور تاکسی ها باز بشه !(این هم از نشانه های ایرانی بودن ما که برای همه ی مشکلات عالم راه حل داریم ولی کسی نیست به این ایده های جذاب ما جامه ی عمل بپوشونه و همینطور ایده هامون لخت و بدون جامه می مونند و می گندند! )
گوگل مپس اینجا هم خیلی کمکمون کرد. دمش گرم. (هر چند خیلی هم نمیشه بهش اعتماد کرد! )
وقتی میرم مشهد معمولا طبق عادت تو اقامتگاه های خیابون امام رضا می مونم ولی تصمیم دارم بعد از این حول و حوش باب الجواد رو هم امتحان کنم .
اطراف باب الجواد زنده تر و صمیمی تره و حس و حال قشنگ تری داره انگار !
از کارهای فوق العاده ی مجید خسروانجم !
طبق یه عادت دیگه اگه از هر دری وارد حریم حرم بشم اینقدر می چرخم تا به صحن انقلاب برسم و اول گنبد خوشگل آقاجانم رو ببینم و سلامش کنم و بعد از درِ ایوان طلا وارد حرم بشم و کمی برم جلو و یه دفعه اون ضریح خوشگل رو ببینم و آروم خودم رو برسونم زیر گنبد و روضه ی منوره و زیارت مخصوص یا جامعه کبیره رو بخونم! اما تو این سفر کمی این عادت رو تغییر دادم و دیدم زیارت همه جا یه جوره و همه هم شیرین . فقط نماز جماعت حرم می مونه که ... هنوز نماز صحن انقلاب و روبروی گنبد و پنجره فولاد یه چیز دیگه است !
وقتی رسیدیم حرم فکر می کردیم اوج شلوغی تموم شده و میتونیم راحت تر بریم زیارت ، ولی زهی خیال باطل . ساعت 2 صبح روز یکشنبه دور ضریح اینقدر شلوغ بود که طبق معمول حتی تلاش هم نکردم برای رسیدن به جلو ! و تو روضه ی منوره سلامی دادم و از دور به تماشا ایستادم !
همه فکر می کنند نصفه شب که بیشتر مردم خوابند وقت خوبیه برای زیارت و با همین فکر همه ساعت 2-3 صبح میرن حرم ! پس باید برعکس عمل کرد . احتمالا ساعت 8-9 صبح و 12-1 نیمه شب باید خلوت ترین وقت باشه .
به نظرم اومد گذاشتن نرده و مسیر خروجی تاثیر چندانی تو بهبود شکل وحشتناک زیارت کردن خانومها نداشته ! همچنان طوری به سمت ضریح خیز برمی دارند و طوری گارد میگیرن که انگار دارن میرن جنگ ! نمیدونم چطور میشه این صورت زشت زیارت رو اصلاح کرد ولی این جور اذیت کردن بقیه و جیغ و دادها هم نشانی نداره از زیارتی که باید باشه .
اما زیر زمین خیلی خوبه . با نظم و بدون اذیت شدن و اذیت کردن . البته خدا خیر بده به خادمینی که نمی گذارن بعضی خانم ها بچسبند به ضریح ! طوری خانومها می چسبند به ضریح که انگار منتظرند امام رضا حاجتشون رو بسته بندی شده و کادوپیچ از میان همون شبکه ها به دستشون بده.
با همه ی این تفاسیر در هر حال و حالتی زیارت امام رضا همیشششششه خوبه !
...
یکشنبه سری هم به طوس و حکیم فردوسی بزرگ زدیم . یه نکته ی تکراری ولی جالب :
وقتی پیکر فردوسی رو می برن تا در گورستان مسلمونها دفن کنند واعظ شهر به جرم رافضی(شیعه) بودنِ فردوسی اجازه ی دفن اون رو نمیده و مجبور میشن حکیم طوس رو برگردونن و تو باغ خودش دفن کنند ! بعدها حاکم ضد شیعه ی طوس آرامگاه فردوسی رو تخریب میکنه تا اینکه در روزگار صفویان آرامگاه خرابه دوباره ساخته میشه .
...
دوشنبه مشهد رو به سمت استان گلستان ترک کردیم !
آخرین بخش سفر تو پست بعد ...
دهکده ی چوبین یک ربع ساعت با نیشابور فاصله داره مجموعه ای از چندین بناست مثل مسجد و کتابخونه و موزه و آلاچیق و رستوران و خونه های چوبی ضد زلزله که گفته میشه علاوه بر اینکه میتونن قرنها سالم بمونن تو جایی که موریانه زیاده ، زلزله ی 8 ریشتری رو هم میتونن تاب بیارن.
مسجد چوبی
ایوان جلوی مسجد چوبی
داخل مسجد و نمای محرابش
اگه یه جستجوی اینترنتی ساده بکنین با تصاویر رؤیایی از این دهکده روبرو میشین . تصاویری که دلتون رو میبره و هوایی تون می کنه برای اقامتی حداقل یک شبانه روزی تو اونجا ! آلاچیق ها و سوئیت های چوبی و کاهگلی ، رستوران چوبی فوق العاده زیبا ، مسجد چوبی معرکه اش با اون آبنمای قشنگ مقابلش ، نانوایی جالبش با اون مجسمه ی بامزه ی بالای سقفش ، خونه های چوبی یا کاهگلی ای که نمای بیرونشون پر از گل و سبزه ست و داخلشون با وسایل چوبی تزیین شده ، پنجره های چوبی قشنگی که رو به باغچه و فضای باطراوت اطراف باز میشه! محیط و فضای داخلی و پیرامونی دهکده که میگن توش دامپروری و کشاورزی انجام میشه با باغهای میوه اش ، شکی برات نمیگذاره که دلت می خواد حتی شده یه شب تو این دهکده ی خیال انگیز اقامت داشته باشی و شبی رو تو سکوت دلنشین دهکده سحر کنی و تو هوای معطر به بوی چوب و کاهگل و علفش نفس تازه کنی!
موزه و کتابخونه ی دهکده
داخل موزه- طبقه اول
اما ...
اما اینطور نیست و فقط سایه و خیالی از اون همه زیبایی مونده ! انگار تو تمام دهکده خاک مرده پاشیده شده ! همه جا خاکی و خبری از آب و آبنما نیست ! درختها و سبزه هاش هم اونقدر که تو تصاویر به نظر میرسه شاداب نیستن . درِ رستورانِ زیباش تخته شده و خیلی وقته بوی دود و نون از نانواییش بلند نشده ! سوئیتها و آلاچیقها متروکه و مخروبه شدن و خیلی وقته مسافری باهاشون همنشین و همنفس نشده . دیگه خبر چندانی از اون همه سرسبزی و سرزندگی توش نیست!
نانوایی دهکده با مجسمه ای گِلین روی بامش
یه روزی این مکان زیبا رستوران دهکده بود !
رستورانی که الان پشت تخته ها زندانی شده!
به نظرم اومد این دهکده شباهتهای زیادی به موزه ی میراث روستایی گیلان داره ولی اون کجا و این کجا ؟!شاید به خاطر اینکه اون موزه تو شماله و لب جاده و این یکی دور از پایتخت و دور از جاده !
احتمالا به خاطر تردد کم مسافر تو این مسیر احیای این مجموعه خیلی مقرون به صرفه نباشه ... نمیدونم شاید هم اگه واقعا محیطی دنج و زیبا طبق نقشه ی اولیه و با همون اهداف ساخته بشه خیلی ها حاضر باشند روزهایی از سال رو از هیاهوی شهر ببُرند و اونجا خلوت گزیده بشن ! ... یکیش خودِ من !
یکی از سوئیت هایی که روزی مسافرانی توش زندگی کرده اند.
در هر حال ، دیدن دهکده ی ویران و متروکه و مقایسه اش با آنچه که بوده و باید باشه دل آدم رو میسوزونه !
سورپرایز این بخش از سفر برای من دیدن نانوایی سنتی خیام تو مسیر این دهکده به مشهد بود ، جایی نزدیک آرامگاه خیام ... نون های سنتی و خوش مزه ! ...
خیلی شبیه همون نونهایی که مادربزرگ می پخت ! اگه تو نیشابور زندگی می کردیم هر چند روز می رفتم از این نونوایی نون می خریدم ! مطمئنا نون بیات این نونوایی از نون داغ و تازه ی شهری خیلی خوشمزه تره !
این نونوایی یکی از بهترین و فراموش نشدنی ترین بخش های سفر بود و حسرت اینکه چرا یه عالَمه نون ازش نخریدم !
پنجره - دهکده چوبین - نیشابور
بعد از دیدن قدمگاه مقصد بعدی و اصلی سفر ما مشهد بود .
و اما مشهد...
بماند برای پست بعد ...