اوریانا فالاچی معرف حضور خیلی از کتاب دوستان هست . خبرنگار معروف ایتالیایی که با خیلی از سیاستمدارا مصاحبه کرده . یه مسیحی ملحد که آخرای عمرش به جنگ با اسلام برخاسته بود ! نویسنده ی کتابهای معروف "جنس ضعیف" و "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد". منم اسم نویسنده و کتابش رو شنیده بودم ولی فرصت نشده بود بخونمش. تا اینکه مرداد 97 گذرم به مترو قیطریه افتاد و تو بساط کتابفروش جلوی مترو چشمم خورد به " جنس ضعیف" و ... شیطون رفت تو جلدم و وسوسه شدم و کتاب رو خریدم . آوردم خونه و سریع هم خوندمش ! کتاب سال 60 چاپ شده بود به قیمت 250 ریال!!
جنس ضعیف - اوریانا فالاچی - ترجمه ویدا مشفق
نکته: کتاب حدود 60 سال پیش نوشته شده درباره ی زندگی زنان مشرق زمین.
قصه از اونجا شروع میشه که مدیر روزنامه به فالاچی پیشنهاد یه سفر به شرق میده برای تهیه ی گزارشی درباره ی زنان شرق! فالاچی نمی پذیره ولی اتفاق غیر منتظره ای نظرش رو عوض می کنه.
بعد اتفاق غیر منتظره ای روی داد . دختری از آشنایانم شبی مرا به شام دعوت کرد، صرف غذا به نیمه رسیده بود که بغضش ترکید و در میان گریه های شدید اظهار داشت آدم بسیار بدبختی است و حال آنکه دختر بسیار موفقی بشمار میرفت . از زیبایی و استقلال کاملی برخوردار بود، خانه ای داشت که در آن هر کاری میلش می کشید انجام میداد و شغلی که در آن بمراتب بیشتر از مردها به موفقیت دست یافته بود، خلاصه از آن دسته دخترانی بود که مردم به آن ها خوش شانس و خوشبخت می گویند . مردم و من بیش از همه ، هرگز خیال بدبختی چنین زنی را به سر راه نمی دهند .
برای آنکه او را دلداری داده باشم ، موهبتهایی را که از آن برخوردار بود به رخش کشیدم . در میان هق هق گریه جواب داد:
" چقدر احمقی! غم و غصه ی من درست به خاطر همین موهبت های کذایی است . آیا تو فکر می کنی هرگاه بتوانی هر کاری را که مردها می کنند انجام دهی و حتی رئیس جمهور یک مملکت شوی، به خوشبختی دست یافته ای؟ خدایا ، چقدر دلم میخواست در یکی از آن کشورهایی متولد شده بودم که زن پشیزی ارزش ندارد . به هر حال ما زن ها جنس بی فایده و بی بو و خاصیتی هستیم ."
این ملاقات باعث میشه فالاچی پیشنهاد مدیر روزنامه رو بپذیره و با یه آقای عکاس همسفر بشه برا سفر .
فالاچی از ایتالیا حرکت می کنه به پاکستان میره و با زنان پیچیده در چادر که هیچ ارزشی تو زندگی ندارند ملاقات میکنه .
در هند با زنان امروزی و فقیر هند دیدار می کنه .
تو مالزی به دیدار زنان مادرسالار اصیل میره .
به هنگ کنگ میره و زنان قدیم و جدید چین و هنگ کنگ رو می بینه زنان همیشه در قایق رو مشاهده می کنه .
تو ژاپن با دو چهره ی زن ژاپنی روبرو میشه . زشت و زیبا ! با زنان گیشا ملاقات می کنه .
تو مجمع الجزایر هاوایی دنبال خوشبخت ترین زنان عالم میگرده . زنانی که با لباس و پوشش بیگانه بودند و با مفهوم گناه و معصیت .
تو آمریکا و نیویورک که فرمانرواترین و قدرتمندترین زنان عالم رو داره که قبله ی آمال بقیه ی زنان دنیا هستند با زنانی روبرو میشه که تو خودشون شکستن و برمی گرده به ایتالیا با کلی تجربه و مشاهده .و به این نتیجه میرسه که زنها همه جا بدبختن .
اول نظر خودم رو درباره ی کتاب می نویسم بعد خلاصه ی کتاب رو .
اینکه ببینی بعضی زنها تو بعضی نقاط جهان چطور زندگی می کنند یا بهتره بگم 60 سال پیش چطور زندگی می کردن فی نفسه جالبه . ولی باید در نظر داشته باشی که تو فقط داری به پوسته ی زندگی این زنان نگاه می کنی . اونهم از زاویه دید زنی که به هیچ دینی معتقد نیست و خدا رو قبول نداره . بنابراین تحلیل هاش حداقل از زندگی زن مسلمان به هیچ عنوان برای منی که مسلمانم و پیامبرم از زن به عنوان ریحانه یاد می کنه و قوانین و احادیث زیادی در ارزش زن داریم، خیلی قابل قبول نیست . قبول می کنم حرفش رو درباره ی سخت و ناعادلانه بودن زندگی زن مسلمان ولی نمی پذیرم دلیل بدبختی ، مسلمون بودن اوناست .
اول اینکه خانم فالاچی همون اول مشخص کرده خوشبختی زن از نظر اون یعنی چی. همونجا که دختر خوشبختی از آشناهاش اظهار بدبختی کرده . بنابراین با این نگاه و نظر طبعا نمیشه ازش انتظار داشت خوشبختی رو چیز دیگه ای تعریف کنه .
خانم فالاچی سبک زندگی بقیه ی زنهای مشرق زمین و میزان خوشبختی و بدبختیشون رو هم با همین متر و معیار میسنجه و سنجیده . برای همینه که مادرسالاران مالزی رو خوشبخت ترین زنان میدونه . زنانی که هر کاری دلشون میخواد انجام میدن و مردا رو به قول خودش به اندازه ی دونه ی برنج هم قبول ندارن .
ولی آیا واقعا مادرسالاران خوشبخت بودند اگه همچنان اوضاع بر وفق مرادشون بود و سفیدپوستا جنگلهای قلمرو اونا رو از بین نمی بردن؟ من میگم خوشبخت نبودن همونطور که مردای مردسالار خوشبخت نیستن . مگه میشه زنها احساس ارزش و خوشبختی نکنن و مردها واقعا خوشبخت باشن؟ مگه میشه مردها بی ارزش باشن و زنها احساس خوشبختی و ارزشمندی واقعی بکنن؟ مگه میشه یک طرف یک سیب گندیده باشه و طرف دیگه اش همچنان سالم و سرخ و شیرین بمونه؟
اگه زن پاکستانی بدبخته (که جالبه خودشون خیلی قبول نداشتن این بدبختی رو و چیزهایی که فالاچی دوست داشت همه ی زنها داشته باشن، خیلی و گاهی هیچی براشون ارزش نداشت )بدبختی شون به خاطر مسلمونیشون نیست و نبود . اتفاقا به خاطر اینه که فقط اسم مسلمونی رو مرداشون بود . اگه زنهای ممالک دیگه ی اسلامی خوشبخت نیستن به خاطر همین دور بودن از روح زیبای دینشونه نه اینکه بدبخت باشن چون طبق معیارای خانم فالاچی زندگی نمی کنن . زنهای ممالک مسلمان بدبختن چون مرداشون و خودشون مسلمون نیستن .
و جالبه نویسنده چیزهایی رو برای زنهای پاکستان و ایران و عربستان و هند و چین و ژاپن و مادرسالارها و ... ارزش و پیشرفت میدونه که دختر هموطنش با وجود داشتن و رسیدن به همه ی اونا احساس بدبختی می کنه ... یعنی باتلاق و جهنم ته خط رو دیده ولی همچنان همه رو به اون سو راهنمایی می کنه.
فالاچی میگه زنها بدبختند و فرق نمیکنه کجای دنیا باشند. راست میگه تاریخ زندگی زنان تاریکه ولی کم نبوده و نیستن زنهای خوشبخت. باید از پیرزنانی که با خوشبختی زندگی کرده و تو سن پیری همچنان احساس خوشبختی می کنند راز سعادتمندیشون رو پرسید .(اصرار دارم حتما از زنان پیر بپرسند چون تو سن پیری جاذبه های بیست سی ساله ی جوانی و زنانگی از بین رفتن و حالشون واقعی تره).
کاش نویسنده هر جایی که می رفت می تونست از زندگی زنان "واقعا" خوشبختشون هم گزارش بده.
در نهایت فالاچی راهی نشون نمیده برای سعادتمندی زنان عالم . همونطور که برای خودش هم تا آخر عمر راهی پیدا نکرد .
خلاصه اینکه زن شرقی آرزوی داشتن آزادی و امکانات و ظاهر زن غربی و استقلال و مردانه زیستن اون رو داره و زن غربی آرزوی داشتن خانواده و زنانگی و مورد حمایت بودن زن شرقی رو ...
به قول فاضل نظری :
دنیا پلی دارد که در هر سوی آن باشی
در فکر سوی دیگری ... آوخ چه آونگی
خلاصه ی کتاب: