مادر یکی از بچه ها اومده میگه(در حضور خود بچه ) : خانوم...! دخترم خیلی خوب و حرف گوش کنه ، فقط چند وقته اذیت میکنه و بهونه میگیره که من هم خواهر و برادر میخوام!!! جرأت نمی کنیم بریم خونه ی کسی که بچه ی کوچولو داره ! میره یه گوشه میشینه و گریه می کنه!
میگم خب راست میگه ، براش یه خواهر یا برادر بیارین دیگه!
مادر میگه: خودش میدونه تو اینترنت ثبت نام کردیم برای بچه ! گفتن نوبتمون 3 سال دیگه است! البته اگه بدن!!!
چشمام از تعجب میشه چشمهای"سرندی پیتی"!
: 3 سااااال! خیلی دیر نیست؟
با خنده میگه : البته بهش گفتم که یه پارتی پیدا کردیم ببینیم میشه زودتر نوبتمون بشه!!!
چشمهای بچه می خنده شاید از تصور خواهر یا برادری که زودتر از نوبت بهشون تعلق میگیره!!!
تو دلم میگم قدیمها مردم بچه رو از مغازه و بازار و بیمارستان میخریدن! یا مورد داشتیم گوشت رو میذاشتن تو فریزر بعد از مدتی بچه میشده!!*یا نمیدونم هزار تا راه و بیراه دیگه که من ازشون خبر ندارم. ولی این یکی دیگه نوبره ! دقیقا مال همین عصر و زمانه ! عصر اینترنت و ثبت نام و نوبت و ... !!!
* مامان همین مورد تعریف میکرد که بچه اش رو میدیده که چند روز تند و تند میرفته و در فریزر رو باز میکرده و توی اونو نگاه می کرده! وقتی علت رو جویا مشه بچه میگه : می خوام ببینم گوشتی که تو فریزر گذاشتیم بچه شده یا نه؟!!!!!