از به خون خفتن یک شیر ، چهل روز گذشت
از مصاف سر و شمشیر ، چهل روز گذشت
از همان روز بلا ، روز عطش، روز فراق
و از آن روز نفس گیر، چهل روز گذشت
از همان روز که بر چشم یل لشگر عشق
بوسه میداد لب تیر ، چهل روز گذشت
از اسیری و از آن لحظه که ناموس خدا
بسته شد در غل و زنجیر ، چهل روز گذشت
از زمانی که همان شیر زن کرب و بلا
شده این گونه زمین گیر ، چهل روز گذشت
و از آن روز که زینب ز غم دوری دوست
چون چهل ساله شده پیر، چهل روز گذشت
از غم و غصه و بیداد ، چهل روز گذشت
و ازآن روز غم و غصه و فریاد چهل روز گذشت
۰
۰۲ دی ۹۲ ، ۱۲:۵۹