امروز از بچه ها خواسته بودم ابزار یه شغلی رو با خودشون بیارن !
4-5 نفر لوازم آرایشگری آورده بودن ! شونه و قیچی ، تا کاسه و فرچه و قلم مو ! اولیا لطف کرده بودن و لوازم میکاپ و بعضی ابزار خاص رو جزو ابزار آرایشگری نداده بودن بچه ها شون بیارن !
6-7 نفری هم لوازم خیاطی آورده بودن ! متر و نخ و سوزن تا چرخ خیاطی و انگشتانه و بشکاف !
ابزار نقاشی ، پلیس ، آشپزی ، بنایی هم بود . اما بیشترین آمار مربوط می شد به شغل پزشکی ! (10 نفرجعبه اسباب بازی لوازم پزشکی آورده بودن !) دو نفر گوشی واقعی پزشکی ، یه نفر مُهر ! سرنگ و چوب بستنی و ...
اما جالب تر اینکه بچه ای که پدر و مادرش هر دو پزشک هستن ، ابزار پزشکی نیاورده بود ! فانی بافت آورده بود و می گفت مثلا جواهر سازه ! دستبند و گردن بند و ... می سازه !
پزشکان کلاس ما
**********
طی سال و در موقعیت های مناسب و به خصوص موقع تدریس مشاغل اصرار دارم به بچه ها بگم که اینکه در آینده چه کاره میشن مهم نیست ! مهم اینه که آدم خوبی باشند و کارشون رو درست انجام بدن و خدا دوسشون داشته باشه!
بعد به پنجره های کلاسمون اشاره می کنم -که فوق العاده بد ساخته شدن و وقتی پرده نصب میشه دیگه امکان باز کردنشون نیست و تو روزهای گرم بچه ها خیلی اذیت میشن- و میگم : مثلا همین مهندسی که زحمت طراحی و ساخت مدرسه ی ما رو کشیده ! ببینید چقدر بد کار کرده !(و هر بار سر این مثال یکی از بچه ها میگه : دوست بابای من اینجا رو ساخته !)
********
پارسال مادر یکی از بچه ها همون اوایل سال (مهرماه) ازم پرسید : چه کار کنم بچه ام دکتر بشه؟!!!!!!!!!!
تو کتاب علوم اولی ها یه آزمایش هست بدین شرح:
چند تا سنگ سیاه رو تو کیسه ای می ریزند و اینقد تکون تکونش میدن تا خاک سیاه تولید بشه !
چند تا سنگ سفید رو تو کیسه ای می ریزن و اینقدر تکونش میدن تا خاک سفید تولید بشه !
تو کیسه ی سوم یه سنگ سیاه و یه سنگ سفید می اندازند و بعد از تکان دادن زیاد ، خاک خاکستری به دست میارن !
هدف از این آزمایش هم اینه که بچه ها بدونن خاک از سنگ به دست میاد و تفاوت خاکها به خاطر تفاوت سنگهاست !
...
اما مگه با سابیدن سنگ تو کلاس چقدر میشه خاک تولید کرد؟ من یه سال این کار رو انجام دادم ولی اینقدر خاک تولید نشد که بشه اسمش رو " آزمایش" گذاشت ! یعنی راستش اصلا خاکی تولید نشد !
عوضش انجام این آزمایش با گچ های رنگی فوق العاده است !
تولید خاکه گچ با یک رنگ گچ و تولید خاکهایی با رنگهای ترکیبی !
بچه ها از یک تا 100 شمردن و لیوان حاوی گچ ها رو تکون دادیم . هم تمرین ریاضی بود هم آزمایش علوم ! هم آموزش ساخت رنگ های ترکیبی از سه رنگ اصلی !
تولید خاک سبز از گچ های زرد و آبی خیلی برا بچه ها جالب بود !
چند تا از این گچ های مکعبی شکل با زوایای تیز داشتیم ؛ اونا رو انداختیم تو لیوان و تکونش دادیم ! هیجان بچه ها بعد از دیدن از بین رفتن زوایای گچ و گرد و صاف و بدون گوشه شدن گچ ها دیدنی بود !
********
پ ن: تا جمعه ان شاءالله پیک عید امسال رو میگذارم . همون پیک پارساله با کمی تغییر!
عاشق این خط استاد امیرخانی ام کشیده هاش محششششششششششششره!
یه زمانی که حالش رو داشتم از روش مشق می کردم! یادش به خیر!
********
گل گفت اگر دستگهی داشتمی
بگریختمی اگر رهی داشتمی
با بیگنهی چنین مرا می سوزند
ای وای به من گر گنهی داشتمی
نمیدونم شاعر این شعر کیه!
یکی از سخت ترین درس ها برای من تدریس "خوا" استثناست ! واقعا نمی دونم چه کار کنم بچه ها این کلمه های استثنا رو خوب یاد بگیرن !!!
کلمه هایی استثنا همیشه به دیوار و جلو چشماشون نصب میشه . هر سال هم با یه قصه و روش جدید این درس رو میدم ولی خودم خیلی از نتیجه اش راضی نیستم !
***
امسال از اول سال تا حالا چند تا از مادرا شکایت بچه هاشون رو بهم کردن که با خواهر و برادرشون راه نمیان و همه اش دعوا دارن ؛ خواهر و برادرشون کوچیکتر باشه که دیگه واویلاست ! حسادت و اذیتشون زیادتره !
از یه هفته قبل به اطلاع اولیا رسوندم که برا درس "خوا" بچه ها باید عکس خواهر یا برادرشون رو بیارن !
***
تو راه مدرسه به قصه ای فکر می کردم که امسال برا تدریس این درس باید سرهم کنم ! داستان "خ "،"ا" و دوست جدیدشون "و" که ناشنواست و نمی تونه حرف بزنه !
- چند بار حین تعریف قصه با اشاره به نشانه های "خ و ا" از بچه ها می خوام که صدای هر کدوم رو بگن . نکته اینجاست که موقع اشاره به "و" بچه ها باید دهانشون رو محکم ببندن و حرفی نزنن !)
طی این قصه با بچه ها درباره ی آدمهایی که دچار معلولیتی هستن و توانایی هاشون حرف زدیم . از طرز رفتار با اونا ، اینکه اونا هم مثل ما نقاشی های خدا هستند و نباید نقاشی های خدا رو مسخره کنیم ، اینکه همون طور که ما قد و رنگ چشم و پوست و رنگ و حالت موها و پدر و مادر و ... رو خودمون انتخاب نکردیم پس نباید باهاشون پز بدیم. نباید چیزهایی که خدا داده رو دوست نداشته باشیم و بقیه رو به خاطر چیزی که دست خودشون نبوده اذیت کنیم !و کلی از این بحث ها...
بعد درباره ی خوبی های داشتن خواهر و برادر تو بچگی و بزرگسالی حرف زدیم ! همبازی بودن ، دعوا کردن ، کمک هم بودن ؛ تو بزرگسالی کمک ها و درد و دل های خواهرانه ، پشت گرمی های برادرانه و ...
سر هر کدوم هم کلی نقش بازی کردم که: خواهر ! دلم گرفته میایی با هم کمی حرف بزنیم؟ خواهر قرمه سبزی رو چطوری بپزم؟خواهر ... (داغ دلم تازه شد!)
یا اگه کسی بخواد اذیتت کنه داداشت میاد و مواظبته ! : کی بود خواهر من رو ناراحت کرد؟ و ... (برای اینکه بار دراماتیک قصه رو بالا ببرم مجبور شدم برادره رو بزن بهادر و قیصرطور! نمایش بدم ! از اینایی که مشت حواله ی طرف می کنند و با سر میرن تو صورت یارو! تا بچه ها بخندن!)
(البته فکر کنم این مدل خواهر و برادرها دیگه به افسانه ها پیوسته باشن ! )
بعد بچه ها عکس خواهر و برادرشون رو تو دفترشون چسبوندن و دورش رو تزیین کردن و کنارش نوشتن :
من و .... با هم خواهر /خواهر و برادر هستیم .
من خواهرم/برادرم را دوست دارم !
***
7 نفر از بچه ها خواهر و برادری نداشتن طفلکی ها ! (کلی دلشون رو سوزوندیم ! ) بعد برای اینکه خیلی غصه نخورن ازشون خواستم 2 تا 2 تا و 3 تا 3 تا دستشون رو بدن به هم و خواهر هم بشند ! پس از این کار اونها هم عکس خواهر جدیدشون رو تو دفترشون چسبوندن !
هر دانلود پنج صلوات
پ ن:
زمین آسمان جُل را به حال خویش بگذارید کسی چشم انتظار ماست آن بالا و بالاها
بیاید هر که از فرهاد شیرین عقل تر باشد نیاید هیچ کس جز ما و مجنون ها و لیلاها
محمدمهدی سیار
من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم ...
********
چهارشنبه درباره ی انتخابات برای بچه ها گفتم و ازشون خواستم صبح جمعه با پدر و مادرشون برن رأی بدن و برای شنبه یه نقاشی از چیزهایی که دیدن بکشند .برنامه هم این بود که شنبه نقاشی ها رو به دیوار بچسبونیم و با رأی گیری ، بچه ها خودشون بهترین نقاشی رو انتخاب کنند !
ظهر دیروز (جمعه) یکی از مامانا برام پیغام گذاشته که : رها از صبح رفته رو مخمون که بلند شین بریم رأی بدیم . الان هم باهامون قهره!
از عصر تا آخر شب هم کوچولوهای کلاسم یکی یکی عکسهایی رو که با برگه ها و صندوق رأی گرفته بودن ، برام می فرستادن و من هم تک تک ازشون تشکر می کردم!
البته خیلی ها هم گفتن مسئولین نذاشتن عکس بگیرن !(مسئولین بی ذوق!) عوضش بعضی هاشون برای عکس گرفتن کارتهاشون رو انداخته بودن گردن بچه ها ! یکی هم عمو پلیس حفاظت حوزه رو گزینه ی مناسبتری برا عکس انداختن تشخیص داده بود!
امروز هم که تعطیله! همون شنبه ای که سه چهار روزه با قاطعیت اعلام میشد به هیچ عنوان تعطیل نیست !
خلاصه :
اللّهم رضاً برضاک/اللّهم اجعل عواقب امورنا خیرا
*******
در آن قضیه که با ما به صلح باشد دوست
اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم