سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

http://s4.picofile.com/file/8101552834/26.jpg


پ ن:

تو را نادیدنِ ما غـــــــــــــــــــــــــــــــــــم نباشد

که در خـــــــــــــــــــیــــــــلت بِه از ما کم نباشد

۰ ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۱۲
سپیدار

راهپیمایی بیست و دوم بهمن امسال مشهد بودم. نمادهایی تو دست مردم بود که توجهم رو جلب کرد طوری که آخر مراسم ، قبل از نماز ظهر و عصر ، تو صحن جامع رضوی ازشون عکس گرفتم.

کار جالبی از جوانان آستان قدس رضوی:

پ ن: عدد 4 رو پیدا نکردم!

ببخشید که کیفیت عکسها خوب نیست!

۰ ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۲۷
سپیدار

نگذارید که این سلسله در هم شکند

مطرب عشق دف از قافله‌ی غم شکند

مشعل مهر فرو افتد و خاموش شود

آسمان رنگ ببازد، دل شبنم شکند

خم ز جوش افتد و میخانه به تاراج رود

شحنه‌ی مست جهان آینه‌ی جم شکند

دم جادوی یهودا لب عیسی بندد

تهمت از حیله زند حرمت مریم شکند

دیو، انگشتری از دست سلیمان گیرد

نقش زیبنده‌ی توحید به خاتم شکند

گرچه آورد در این دیر خراب آبادم

نی روا تیغ جفا بر سر آدم شکند

شرحه شرحه دل ما در گرو زلف شماست

زلف بر باد مده تا دل آدم شکند

یاد، از واقعه‌ی طف جگرم سوخته است

این چه بغضی است که در ماه محرم شکند

پایبند سخن عشق شمایید شما

نگذارید که این سلسله در هم شکند

-------------------------------------------------------------------

پ ن: شعر از مشفق کاشانی ، که معنی مصرع دوم بیت اول رو متوجه نمیشم!

۰ ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۰۱
سپیدار

 

گنجشک ضعیف توام ای مایه ی ناز

افتاده به دام تو به صد عجز و نیاز

هرچند به پا گذاریم رشته دراز

چون رشته به دست توست می آیم باز

۰ ۲۲ بهمن ۹۳ ، ۰۷:۵۳
سپیدار

روزی حضرت عیسی(ع) با گروهی از یارانش سخن می گفت. یکی از یارانش به او گفت:« ای پیامبر بزرگوار، شما به اذن خدای متعال قادرید مردگان را زنده کنید و بیماران را شفا دهید و کورها را بینا سازید. شما افرادی را شفا داده اید که به  بیماریهای لاعلاجی مثل جذام مبتلا بوده اند.افراد فلج و زمینگیر را شفا داده اید به  طوری که از بستر بیماری برخاسته اند و توانسته اند روی پای خود بایستند و راه  بروند. آیا مرضی هم هست که نتوانسته باشید شفا دهید؟

حضرت عیسی پاسخ داد:«آری من نتوانستم  آدم های احمق را شفا دهم وبرای درمان آنها  کاری بکنم.آن شخص گفت:« مگر حماقت هم بیماری است؟اگر بیماری است آدم احمق چه نشانه هایی دارد؟»

حضرت عیسی در جواب گفتند:« فرد احمق  از خود راضی و خود پسند است؛ نظریـّه ی خود و رفتار خود را بالاتر از نظریّه و رفتار دیگران می داند. او همواره خود را حق به جانب می داند، وهیچگاه خود را ناحق جلوه نمی دهد؛ چنین فردی احمق است و تا این حالت را دارد ،چاره ای برای درمان او نیست.

پ ن: به قول سعدی بزرگ:

آن کس که به قرآن و سخن زو نرهی

آن است جوابش ، که جوابش ندهی

۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۲۹
سپیدار

 خاطرات دوران اسارت در کتاب من زنده ام

خداوند انسان را بر وزن نسیان(فراموشی) آفرید.ص 587

این همه نشانگر این بود که مابه این سلول ها و دیوارها که زندان نام دارد خو کرده ایم و سلول سیزده را متعلق به خودمان می دانیم . چه حس غریبی ، انسان چه موجود عجیبی است . چه زود تعلق خاطر پیدا می کند ، حتی به لکه های سایه روشن دیوارهای سلولش ، حتی به موشهایش. ص356

اینها جملاتی است از کتاب "من زنده ام" . خاطرات اسارت خانم معصومه آباد ، انتشارات بروج

چند روز پیش عزیزی از اقوام داد تا بخونمش ! همزمان من و بابا خوندیمش و البته بابا چند ساعت زودتر از من تمومش کرد. کتاب قشنگی بود ، بیشتر از اونی که فکر می کردم . فصل کودکی ، خیلی برام جالب بود ، سبک زندگیشون رو واقعا دوست داشتم! احساس می کردم خانواده ی معصومه رو مثل خانواده ی خودم دوست دارم . مخصوصا پدرش رو .

فقط خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی زود و ناغافل تموم میشه ! آزادی ناگهانی با پایان یکباره ی داستان ، یکی میشه! دلم میخواست چند ده صفحه ی دیگه هم ادامه پیدا میکرد که نکرد... .

پ ن: با اینکه ممکنه صفحه های نازک و کاهی کتاب به مذاق خیلی ها خوش نیاد، ولی من دوسِش داشتم! حس خوبی بهم میداد ورق زدنش!

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن

خیری ندیده ایم از این اختیارها ...

۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۰
سپیدار

Letter4us

راه اندازی جنبش letter4u / چگونگی انتشار نامه رهبری در سراسر دنیا

 " اطلاعات مربوط به اسلام را از منابع اصلی و اولیه آن دریافت کنید.

اطلاعات مربوط به اسلام را از قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن بگیرید.

می خواهم از شما بخواهم که به صورت مستقیم، قرآن مسلمانان را قرائت کنید.

آیا شما تا کنون آموزه های پیامبر اسلام(ص) و اصول انسانی ایشان را مطالعه کرده اید؟

آیا پیام اسلام را از منبعی غیر از رسانه ها دریافت کرده اید؟

آیا تا کنون از خود پرسیده اید که چگونه و بر چه مبنایی ، ارزش های اسلام توانست بزرگترین تمدن علمی و فکری را در دنیا ایجاد کند و در طول قرن ها بزرگترین دانشمندان و متفکران را بپروراند؟ "

**********************************

letter4u فضای مجازی را تسخیر می‌کند

این قسمت نامه ی آقا برای جوانان اروپا و آمریکای شمالی ، به نظرم مربوط به ما ایرانی ها "هم " میشه . مایی که عادت نداریم برای به دست آوردن اطلاعات دست اول ، خودمون رو به زحمت بندازیم ! مایی که راحت تریم اطلاعاتمون رو از رسانه های صوتی و تصویری و مجازی بگیریم ! مایی که اطلاعاتمون رو بیشتر از راه گوش به دست می آریم ، نه چشم!

مایی که شاید هنوز یکبار هم درست و حسابی قرآنمون رو نخوندیم! شاید آخرین دیدارمون هم تو ماه رمضون گذشته بوده باشه ، همون شبی که رو سرمون گرفتیمش و خدا رو بهش قسم دادیم تا دنیا رو برامون گلستون کنه ... !

۰ ۱۰ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۵۵
سپیدار

در خیالات خودم ، در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست

مینشینی روبه رویم خستگی در میکنی

چای میریزم برایت ، توی فنجانی که نیست

◆•◆•◆•◆

باز میخندی ومیپرسی که حالت بهتر است؟

باز میخندم که خیلی! گرچه میدانی که نیست

شعرمیخوانم برایت ، واژه ها گل میکند

یاس ومریم میگذارم توی گلدانی که نیست

◆•◆•◆•◆ 

چشم میدوزم به چشمت ، میشود آیا کمی

 دستهایم را بگیری ، بین دستانی که نیست؟

 وقت رفتن میشود ، با بغض میگویم نرو

پشت پایت اشک میریزم ، در ایوانی که نیست

◆•◆•◆•◆ 

میروی وخانه لبریز از نبودت میشود

باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست

رفته ای وبعد تو ، این کار هر روز من است

باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست …

پ ن: برای مهلای عزیز

شاعر شعر رو هم متاسفانه نمی شناسم !

۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۰۵
سپیدار

صبح ها هر روز دو نفر از بچه ها به عنوان نماینده ی شیر ، میرن و شیر کلاس رو میارن. 5-6 نفر از بچه ها به دلایل مختلف شیر نمیخورن! مثل حالم بد میشه ، مامانم گفته شیر سرد نخورم و صبحانه خوردم و ... .(البته اگه کسی بخواد بعدا شیرش رو بخوره یا ببره خونشون میتونه سهمش رو برداره!)

اوایل اضافه ها رو برمیگردونم دفتر مدرسه . ولی چند هفته ای میشه که اضافه ها رو تو کلاس نگهمیدارم تا زنگ آخر.

زنگ آخر ، زنگ خوردن شیر جایزه ایه ! بچه ها برا این شیر سر و دست میشکنن ! شماره ی بچه ها رو به صورت قرعه کشی از تو لیوان شماره ها درمیارم و اگه تا حالا شیر جایزه ای نخوردن ، میان و جلوی کلاس ، یکی از شیرها رو باز کرده و سر می کشن ! (تا کامل شدن یه دور ، به کسی دوباره شیر جایزه ای نمیدیم)

جالب اینجاست ،چند روز بعد از اجرای این برنامه ، یکی از بچه ها که شیر نمیخورد ، به شیر جایزه ای که رسید اصرار کرد اونو بیارم ؛ و تازه بعد از خوردن شیر جایزه ای گفت : میشه یکی دیگه بخورم؟!

و حالا دیگه صبح سهم شیرش رو میخوره و زمان خوردن شیر جایزه ای ، دست به دعا میشه ، یا حتی اصرار داره بدون قرعه کشی بیارمش!

◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆•◆

چیزهایی هست که همه داریم و داشتنشون اینقدر بدیهیه که دیگه نمی بینیمشون ! اینقدر هستن که "نیست" میشن و بی ارزش ! حالا اگه همونها رو نداشته باشیم یا به دست آوردنشون خیلی هم راحت نباشه ، اونوقت برامون عزیز میشن و به هر دری میزنیم برای به دست آوردنشون! اصولا چیزهای کم ، کمیاب و دور از دسترس عزیز و ارزشمند و دلخواهند!

 گاهی اینقدر درگیر چیزهایی که نداریم هستیم که حتی حاضر میشیم همون چیزهای همیشگی با ارزش رو بدیم برای داشتنِ نداشته های کم ارزش! (اگه به یه نفر مثلا یه پژو بدن خیلی راضی تر و خوشحال تر میشه تا وقتی که به همه ی مردم نفری یه پورشه بدن!!!)

__________________________________________________

پ ن1: بعد از سالها تدریس و با بچه های کلاس اول بودن ! هنوز هم از بعضی از کارها و رفتارهاشون ، جا میخورم ! هیجانزده میشم و ذوق می کنم ! بعضی از کارها و حرفهاشون ساعتها و روزها فکرم رو مشغول می کنه!

پ ن2: مادر یکی از شاگردام می گفت ، دخترم بهم میگه: مامان ! تو صورتت خوشگله ولی اخلاقت اصلا خوب نیست!!!

۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۳۵
سپیدار

بعضی شکست ها و ناکامی ها، اونقدر که به نظر می رسند تلخ نیستند و شاید . . .  یه جور خاصی شیرین هم باشند!

وقتی به خاطر داشتن یا نگه داشتن کس یا چیز ارزشمندی تن به شکست بدی ، اون شکست دیگه خیلی تلخ نیست و هر وقت به اون کس یا چیز ارزشمند نگاه می کنی، یه احساس شیرینی قلبت رو پر می کنه.  چون می بینی اونو مفت به دست نیاوردی ! براش هزینه دادی! به خاطرش از خیلی چیزها گذشتی ! و اون شکست میشه ، جزئی از سرمایه ات!( تقبل الله )  

و تو همچنان راضی و شاکر به خاطر حفظ با ارزشترین داشته هات - هر چند در نظر مردم ، اون شکست بیشتر از داشته های تو به چشم بیاد!-

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگر هر لحظه رنگی تازه گیری 

به غیر از زهر شیرینت نخوانم

***

بسی گفتند:«دل از عشق برگیر!

که نیرنگ است و افسون است و جادوست!»

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم 

که او زهر است اما نوشداروست !

چه غم دارم که این زهر تب آلود

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه درد

غمی شیرین دلم را می نوازد

***

اگر مرگم به نا مردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی است

وگر عمرم به ناکامی سر آید

تو را دارم که مرگم زندگانی است.    


قسمتی از شعر زهر شیرین فریدون مشیری

پ ن : برای "دوستم" که دیروز برای چندمین بار، ترجیح داد شکست بخوره!!!

۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۴۳
سپیدار