سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

تو خونه تکونی پیداش کردم ...

پیداش کردم با کلی "کاردستی" دوران دانشجویی ، به همراه یه گونی دریغ و حسرت و ... چرا؟!!!!

خونه تکونیِ دیگه! همه چی رو تازه میکنه !

۱ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۳۱
سپیدار

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

دیروز فاطمه اومده سر میزم و با مهربونی می پرسه: خانوم !؟ شما از من راضی این؟ 

میگم: بله که راضی ام ، تو خیــــــــــــــــــــــــــــــلی دختر خوبی هستی!

با لبخند و مهربونی میگه: منم از شما راضی ام!

flower دلاویزترین شعر جهان

پ ن: همیشه حسرت این حالِ بچه ها رو می خورم! ساده ان ، ساده راضی میشن و ساده دوست دارن!

یکی از خوبی های بی شمار بچه ها اینه که احساسشون رو پنهون نمی کنن! بین قلب و زبونشون راهی نیست. دوست داشتن و نداشتن ها شون رو تو صد تا لفافه نمی پیچن و بدتر از اون تو صد تا پستو قایمش نمی کنن! راحت به زبون میارن چیزی که تو قلبشونه ! و اینطوری ناراحتی ها نمی مونه تو دلشون که تبدیل به کینه بشه ودلشون انبار دوست داشتن های خاک خورده و فراموش شده نمیشه! و شاید برای همینه که اینقدر دوست داشتنی اند.

مثلا سوگند همچین شیرین و با ناز صدات می کنه" خانووم جووون!" که دلت غنج میره! پانیذ طوری از ته دل و خالص میگه " دوسِت دارم!" که آرزو می کنی آهنگ این جمله به گوش همه ی مردم دنیا برسه! 

خدا کنه وقتی که بزرگ شدن، مثل ما  لفّافه ها رو نشناسن و پستوها رو پیدا نکنن!!!

flower دلاویزترین شعر جهان

تو هم ، ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو !

این دلاویزترین حرف جهان را ، همه وقت ،

نه به یک بار و به ده بار ، که صد بار بگو !

...

...

۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۲۰
سپیدار
طبیعت گل های بهاری صورتی pink spring flowers

چشم‌انتظار آن بهارم

که با تقویم

از راه نمی‌آید

و با تقویم

راه نمی‌آید  ،

 

چشم انتظار آن بهارم

که با …

            آه ! نمی‌آید!

-----------------------

 از: مژگان عباسلو

۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۴۹
سپیدار

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

توی یکی از درسهای کتاب فارسی اوّل دبستان ، اسمی از "شاهنامه" شاهکار فردوسی بزرگ اومده. بعد از این درس ، کتاب شاهنامه رو بردم مدرسه تا بچه ها ببینند .( از کَت و کول افتادم ، از بس سنگین بود! اصلاً فکر کنم بعد از کار معدن!!! معلمی سخت ترین کار دنیاست!شاید هم قبل از کار معدن! کسی چه میدونه؟!!!) بعد از اینکه قصه به دنیا اومدن زال و دو - سه تا از خوان های رستم رو براشون تعریف کردم، کتاب رو چند دقیقه در اختیار گروه ها قرار دادم تا خوب ببینندش. (تصویر چند تا از خوان ها تو کتاب بود و می خواستم بچّه ها با علم به موضوع ، عکس ها رو ببینن.)

ببینید مهشید چه ذوقی کرده!

بچّه ها خیلی این تصویر مربوط به " رستم و جادوگر" رو دوست داشتن!

چند تا عکس قشنگ هم تو ادامه ی مطلب هست ...

پ ن: کار پیک عید تموم شده ولی ... نمیشه pdf ش کرد!!!!!! wordش هم تو سیستم های مختلف اینقدر به هم ریخته میشه که ...!!!!!

۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۱۶
سپیدار

یکی از همکارا فُرس ماژور ، تو کلاس یه آزمون ریاضی نوشته بود و زحمت چاپش رو هم کشیده بودند . (همچین همکارای زرنگی دارم من)

قبل از امتحان بهم گفتن یکی از سؤالا اشکال داره! (من هم فقط تا همین جاش رو شنیدم و پیش خودم گفتم : چه کاریه؟!!! میگم اون سؤال رو خط بزنن و حل نکنن![و اینطوری صورت مسأله رو پاک کردم!]

اون سؤال...

موقع گرفتن آزمون به این سؤال که رسیدم به بچه ها گفتم:

بچه ها یه چیز جالب ! این سؤال رو نگاه کنید!...(میخواستم بگم یه ضربدر گنده روش بکشین و نمیخواد حلّش کنید!)

که یه دفعه نازنین با خوشحالی داد زد: اِ... آینه!!!! ... ولی اینطوری نمیشه حلّش کرد ... باید برگه رو برگردونیم! (با یه خوشحالی و برقی تو چشاش این حرف رو زد و برگه رو برعکس گذاشت جلوش که کِیف کردم)

رفتم بالا سرش...با ذوق داشت حروف رو برعکس می نوشت!

اشکال سؤال ، کشیدن خط تقارن عمودی بود و راحت میشد به بچه ها گفت خط تقارن افقی رو رنگ کنن و اون یکی رو ندید بگیرن! که ما ترجیح دادیم کل سؤال رو ندید بگیریم

دیگه اینکه کشیدن نیمه دوم این شکل (واقعیش!) کار بچه ها نیست!

پ ن: گرفتن این آزمون به دیدن ِ این ذوق نازنین می ارزید...

۰ ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۴۱
سپیدار

از حضرت فاطمه سلام الله علیها روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله فرمودند:

مَثَلُ الإمام مَثل الکعبة إذ تُؤتی وَ لا تَأتی؛

امام همچون کعبه است که باید به سویش روند، نه آن که (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید.

بحار الانوار ، ج 36 ، ص 353

فقط نشسته و گفتیم : خدا کند که بیابی...

 

۰ ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۳۰
سپیدار

مرگا به من که با پر طاووس عالمی          یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم*

پ ن: امروز حضرت آقا دیداری داشتند با مردم تبریز . یکی از فرازهای مهم سخنان ایشون تو این دیدار ، تأکید دوباره و چندباره بر استفاده ی اجناس و تولیدات ایرانی توسط مردم بود ! البته از اونجایی که فرمایش آقا برای ما حجت شرعی و قلبی محسوب میشه ، چند سالی هست که عزممون رو جزم کردیم تا حد امکان (یعنی تا جایی که از پس نفس توجیه گر و بهانه جوی خودمون بربیاییم!) و تا جایی که به ما مربوط میشه و حرفمون خریدار داره ، اجناس و تولیدات ایرانی بخریم !

* شعر از ناصر فیض

 

 

این کارگرافیکی قشنگ "نقاش فقیر"  هم به شدت مناسب امروز و هر روز ماست!

۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۳۷
سپیدار

زیباترین عکس نوشته های عاشقانه 4

...

مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار

ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند

◇◆◇◆◇

۰ ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۲۶
سپیدار

این مُلک خلل گیرد، گر خود ملِک رومی

وین روز به شام آید، گر پادشه شامی

روزی حضرت داوود علیه السلام از یک آبادی میگذشت. پیرزنی را دید بر سر قبری ضجه زنان ، نالان و گریان. پرسید: مادر چرا گریه می کنی؟

پیرزن گفت: فرزندم در این سن کم از دنیا رفت. 

داوود گفت: مگر چند سال عمر کرد؟

پیرزن جواب داد:350 سال!! 

داوود گفت: مادر ناراحت نباش.

پیرزن گفت: چرا؟

پیامبر فرمود: بعد از ما گروهی به دنیا می آیند که بیش از صد سال عمر نمیکنند.

پیرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسید: آنها برای خودشان خانه هم میسازند، آیا وقت خانه درست کردن دارند؟

حضرت داوود فرمود: بله آنها در این فرصت کم با هم در خانه سازی رقابت میکنند.

پیرزن تعجب کرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به سجده خدا میپرداختم.

۰ ۲۷ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۳۷
سپیدار

 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

 

" خاله بازی" !

از مشترکات "خاله بازی " بچه های دیروز با خاله بازی بچه های امروز ، فقط یه تشابه اسمی مونده !

قدیما " خاله بازی" یه جور تمرین زندگی بود. یه زندگی با تمام ارکانش! پدر ، مادر ، بچه !

"پدر" رو هر صبح روانه ی " سرِکار" می کردیم تا شب ، خسته بیاد خونه و بریم بهش خسته نباشید بگیم . بیاد و براش چایی و غذا ببریم . بیاد و بریم مهمونی ، بیاد و مهمون بیاد خونمون، بیاد و بریم خرید ، بریم پارک.

و خودمون اگه "مامان" بودیم باید خونه رو تمیز می کردیم، غذا می پختیم، لباس می شستیم ، بچه هامون رو می خوابوندیم ، حموم میبردیم ، موهاشون رو شونه می زدیم ، دعواشون می کردیم ، مهمون دعوت می کردیم، مهمونداری می کردیم(اونم با نون و غذا و میوه ای که از آشپزخونه برداشته بودیم!)، خرید می کردیم ، به استقبال "بابای خونه" می رفتیم و براش چای و غذا می بردیم و...

اگه " بچه " ی خونه هم بودیم ، باید می رفتیم اوامر مادر رو اجرا می کردیم ، نون می خریدیم، درس می خوندیم و مشق می نوشتیم و بازی می کردیم . مهمونی می رفتیم و باید مؤدب بودیم تا آبروی بابا و مامان نره!

*******

چند سالِ به "خاله بازی" بچه های کلاسم توجه می کنم.

زیراندازهاشون رو پهن می کنن، وسایل خونه شون رو می چینن ، عروسکهاشون رو می خوابونن و شروع می کنن به خوردن خوراکی هایی که آوردن !(چیپس و پفک و پفیلا اکثراً) . هر کدوم مادرهایی میشن با یه بچه! اگه خیلی خلاق باشن بعدش با هم و با عروسکی تو بغل، میرن گردش! همین! و این سناریوی تکراری اغلب " خاله بازی" بچه هاست!

۰ ۲۶ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۱۶
سپیدار