سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معلمی» ثبت شده است

این چند روز تو شبکه های مجازی و حتی تلویزیون خبری شنیدیم با این موضوع : تنبیه بدنی دانش آموز فلان مدرسه در فلان شهر با سیم شارژر ، با شلاق و یا سیلی توسط معلمش!!!

همین اول موضع خودم رو روشن کنم که کسی فکر نکنه خدایی نکرده من موافق تنبیه بدنی دانش آموزا هستم ! نه عزیزم ! تنبیه بدنی خیلی هم ناپسنده و علاوه بر اینکه با کرامت انسانی معلم و شاگرد در تضاده ،هیچ مشکلی رو هم حل نمی کنه و مهمتر از همه حق الناسیه که خداوند خدا نمی بخشه و در روز موعود وبال گردن اون معلم کذایی میشه ! و البته یکی از مصداق های بارز حدیث " بترس از ظلم به کسی که جز خدا فریاد رسی نداره!"است . . .

و اما بعد ...

ولی الان من میخوام از یه زاویه ی دیگه به این مسئله نگاه کنم .

یه کم برگردیم به چند دهه قبل و ببینیم قرار بود چطوری یه نفر معلم بشه برای تربیت بچه های این مملکت .

خیــــــــلی سال قبل یه جایی بود به اسم "تربیت معلم"! تو این مراکز کسانی با آزمون کنکور وارد میشدند تا دو سال مورد آموزش و "تربیت" قرار بگیرند و تبدیل بشن به "معلم" ! خب طبیعتا روانشناسی رشد و کودک و روانشناسی تربیت جزء دروس اصلی این مراکز بود .

اما مهمتر از این درسها به نظر من زندگی اجباریِ خوابگاهی و شبانه روزی این متقاضیان شغل معلمی بود. زندگی خوابگاهی چیز بسیار مهم و ارزشمندی بود که دانشجو معلمها یاد می گرفتن تعامل با دیگران رو . یاد می گرفتن چطور با اخلاقهای مختلف و متضاد سازگار بشن . صبوری و کنترل خشم و ناراحتی رو تمرین می کردن . زندگی با چند نفر توی یه اتاق (ما 13 نفر بودیم !!!!!!!!) خیلی چیزها به اون بچه ها یاد می داد و یواش یواش بزرگشون می کرد و آماده شون می کرد تا بتونن با چند ده دانش آموز با اخلاق و رفتار متضاد ، خوشایند و ناخوشایند ، از خانواده های مختلف با سبک زندگی ها و تربیت های متفاوت ،در یک کلاس زندگی کنند ! (تو اون مراکز تربیت معلم مرحوم ، زندگی خوابگاهی اجباری بود . شنبه تا چهارشنبه باید تو خوابگاه می موندی با مرخصی های مشخص . حتی اگه خونه ات دیوار به دیوار اون مرکز بود!)

اما متاسفانه اون مراکز به علت بار مالی!!!!!!!!!! تعطیل شد و آموزش و پرورش بدون توجه به صلاحیت های افراد ، صرفا به خاطر داشتن مثلا یه لیسانس در هر رشته ای و بدون اینکه واقعا شناختی از روانشناسی کودکان و نوجوانان داشته باشند استخدام و روانه ی کلاسها کرد !(به نظر شما گذراندن کلاسهای یه ماهه دو ماهه برای آماده شدن یه فرد برای معلم شدن کافیه؟ حالا از تق و لقی و باری به هر جهت بودن و صرفا برای پر کردن رزومه که بگذریم تو این کلاسها بیشتر تمرکز روی روش تدریسه نه تعامل و رفتار با دانش آموزان!)بگذریم که خودم معلمهایی ضد دین و منزجر از ایران و فرهنگ ایرانی تو مدارس دیدم!!!!

بعدها نشستن و دیدن عجب کار اشتباهی شده !!!! و اومدن "دانشگاه فرهنگیان" رو تاسیس کردن و تصمیم گرفته شد دوباره برای کلاسها "معلم" تربیت کنند . اما بدون بخش  مهم"زندگی اجتماعیِ خوابگاهی)!

این اولین موردی که به ذهنم میرسه برای چرایی وجود افرادی که صلاحیت و شخصیت معلمی ندارند در جایگاه معلمی در مدارس ما!

اما دومین مسئله به نظرم موضوع معیشت معلماست !

بیایین یه آقا معلم رو تصور کنید که باید با حقوق بسیااااار کم خرج خانواده اش رو بده (به اعتراف وزیر سابق که فرمودن در بین تمام کارکنان دولت در تمام ارگانها و وزارتخونه ها ، معلمها کمترین حقوق رو می گیرن !) در نظر داشته باشید که تدریس کار بسیار سختیه مخصوصا در مقاطع پایین تر که معلم هم مسئول تدریسه و هم یه جورایی مسئول یادگیری! و باید تا حد امکان مطمئن بشه دانش آموزانش درس رو یاد گرفتن ! با رفتار پسربچه های شلوغ و ... هم که آشنا هستید ! فکر کنید 30- 40 تا از این گودزیلاها تو یه کلاس 30-40 متری جمع شده باشن ! (کلاس من الان 44 نفره است. 44 دانش آموز کلاس اولی در کلاس حدود 30-35 متری!!!!!!)خب به نظرتون با این وضع فاجعه بار اقتصادی ، آیا  آستانه ی تحمل این معلم پایین نمیاد برای مواجهه با سختی های که تو کلاس و مدرسه براش پیش میاد؟! مگه خشونت های فیزیکی و کلامی یکی از نتایج همین اوضاع سخت اقتصادی نیست که روزانه در اطراف خودمون و در هر قشری از اقشار جامعه می بینیم؟!

حالا تصور کنید این معلم مجبور باشه به کار دوم و سوم و مسافرکشی و ... هم رو بیاره . بفرمایید ایشون کِی و چطور استرس های ناشی از شغلهای چندگانه اش رو برطرف کنه؟ بله؟

و حال یه خبر بدتر ! امسال علاوه بر اینکه بازنشسته ها رو برگردوندن سرکلاسها، خیلی از معلمها رو هم مجبور کردن دو شیفت تدریس کنن! (غیر از اونهایی که قبلا هم به خاطر وضع بدِ معیشتی مجبور بودن شیفت دوم هم برن مدرسه!) خب بفرمایید این معلم کِی به خودش و خانواده اش و اعصاب و روانش برسه؟ کِی مطالعه کنه؟ کِی برای کیفیت تدریسش فکر کنه؟ کی تنش ها و استرسهایی که تو دو شیفت تدریس به 70 -80 دانش آموز بهش تحمیل شده رو از خودش دور کنه؟ تاااااازه در نظر داشته باشید بعضی که نه! خیلی از این دانش آموزا با مشکلات رفتاری و روانی و تحصیلی و خانوادگی از خانواده هایی با مشکلات عدیده که کمترینش مشکل اقتصادی خانواده است پا به کلاس درس اون معلم خسته و فرسوده گذاشتن؟!!!!!

....

من به هیچ عنوان حق رو به اون معلمی که دست رو دانش آموز بلند کرده ، نمیدم ؛ ولی بهتره نگاه کنیم و ببینیم سهم یقه سفیدها و مسئولان شیکی رو که صبح به صبح با ماشین آنچنانی با شیشه های دودی! و راننده ی شخصی ، از شمال شهر (آنجا که من و شما رو حتی راه هم نمیدن!)از خطوط ویژه ای که من و شما حق عبور ازش رو نداریم ، عبور می کنند و در دفتری بزرگتر از چند کلاس ما در هوای مطبوع و بدون آلودگی صوتی و تصویری می نشینند و سر ساعت هم قهوه و دمنوش و نیم چاشت مقوی و میوه ی نوبرانه و ناهار مخصوصشون رو نوش !!!جان می فرمایند و یه جلسه با حق جلسه ی آنچنانی با افرادی مثل خودشون ترتیب میدن و برای خالی نبودن عریضه ، خودنویس و قلم چند صد هزارتومانی خود شون رو روی کاغذ می چرخانند و بخشنامه های از سر شکم سیری صادر می کنند و اوضاع مملکتی را برای سالها و دهه ها و قرنها ویران می کنند !

من پشت اون آدم بیچاره ای که از سر ناچاری و از بدِ روزگار معلم شده و دست رو دانش آموزش دراز کرده ، اون مسئولی که تربیت معلم رو تعطیل کرد رو هم می بینم . اون مسئولی که شأن اجتماعی و اقتصادی معلم رو اینقدر پایین آورد که مجبور شد دو شیفت و سه شیفت کار کنه رو هم می بینم !  و اون مسئولی که معلم رو مجبور کرد دو شیفت تدریس کنه ، و در کل اون مسئولانی که فرهنگ و اقتصاد کشور رو فدای جیب خودشون و فرزندان و فک و فامیلشون کردن!

اگه فریادی هست باید سر مسببان اصلی این اتفاق تأسفبار کشید !

****

همین الان فکر کنم وزیر آ.پ (اینقدر این وزارت خونه ی بی نوا ! وزیر و سرپرست عوض کرده ، نمی شناسمش!)در تلویزیون ظاهر شدن و فرمودن به هیچ عنوان کمبود معلم نداریم . چرا که بعضی کلاسها توسط معاونین مدارس اداره می شوند و اونهایی که میگن معلم کمه این کلاسها رو نمی بینن!!!!!! (واقعا دیگه حوصله ی جواب دادن به این فرمایش جنابشون رو ندارم ! شما خودتون هر چی دلتون خواست نثارشون کنید !)

******

بعدا نوشت:

یه مورد دیگه رو هم اضافه کنم که اگه از دو موضوع قبلی مهمتر نباشه کم اهمیت تر هم نیست . و اون شرایط مدارس و کلاسهای مدارس ماست!

تصور کنید حجم زیاد کتابهایی که باید آموزش داده بشه و زمان کم که اصلا متناسب با اون حجم کار نیست . و از طرف دیگه یه فضای کوچیک و تعداد زیااااااااااد دانش آموزان یک کلاس رو در نظر بگیرید که برای هر دانش آموز حتی یک متر هم فضا وجود نداره !!!!!!  همین محیط و شرایط فیزیکی و تفاوتهای صد و هشتاد درجه ای دانش آموزان یک کلاس با نیازهای متفاوت و متکثر رو بگذارید کنار شرایط منحصر به فرد زندگی هر کس که معلم هم میتونه یکی از اون هرکسها باشه! خب انتظار چه نتیجه ای دارین؟؟؟؟؟؟ 

معلم فرشته است؟ امامزاده است؟ پیغمبره؟ صاحب معجزه است؟؟؟؟ ... 

کاااااااااش دستی از غیب برون آید و کاری بکند !!!!!!!!

......

پ ن2:

 از شما چه پنهان، امسال به خاطر همین شرایط وحشتناک محیطی که خود من دچارشم ، دنبال راه در رو از آموزش و پرورش می گردم !!!!! چند بار از مدیر مدرسه و معاونین و ... شرایط بازنشستگی پیش از موعد و باز خرید و انتقالی و ... رو پرسیدم . خلاصه ی کاسه ی چه کنم دست گرفتم ...  :-))

 

۲ ۲۰ آبان ۹۸ ، ۲۱:۱۷
سپیدار

وارد کلاس شدم دیدم یکی از دختر کوچولوها با چادر نشسته تو کلاس ! منم که خدای ذوق کردن ! ... واااای اینو ببین ! چقدر قشنگ شده ! به به ! چقدر چادر بهت میاد ! ( البته به نظرم چادر به همه میاد ! این فرشته کوچولوها که جای خود دارن! ) 

چادر خودم رو که تا می کنم صداش می کنم میاد جلوی کلاس و کمک می کنم چادرش رو دربیاره تا چروک نشه و همزمان که روش تا کردن چادر عربی رو بهش توضیح میدم ، چادرش رو تا می کنم و میدم بهش !

حالا چند روزی هست که چادرش رو من براش تا می کنم و اون هم با یه لبخند و برق قشنگی تو چشماش ، چادر تا کرده رو ازم تحویل می گیره !

(یه سال جوگیر شده و چادر ملی خریده بودم !-که الان خیلی ازش بَدَم میاد! آخه آدم از پشت شبیه پنگوئن میشه - بچه های اون سال هر کس از کلاسم چادر سر می کرد، چادرش ملی بود ! و حالا همه شون چادر عربی سر میکنن!)

بعضی بچه های سالهای پیش هم هر وقت چادر سر میکنن یه سر به من میزنن تا من ذوق کنم از چادر سرکردنشون!(یادم باشه یه مقدار کادو تهیه کنم بذارم تو کلاس تا تو چنین مواقعی یه هدیه هم بهشون بدم ! )

جالب تر از اون تقلیدشون از روسری سر کردن منه ! بعضی وقتها تو کلاس می بینم یه طرف مقنعه شون رو بردن سنجاق کردن به طرف دیگه ی سرشون! یا وقتی اجازه داده بودم با خودشون وسایل بازی و عروسک بیارن بعضیهاشون روسری و شال هم آورده بودن و سعی کرده بودن شبیه من روسری و شال رو سر کنن!

میدونم اینا تازه اول راهند و معلوم نیست سالهای بعد که میان مدرسه و بزرگتر میشن چه خاطراتی از چادر و حجاب تو خاطرشون بشینه ! ولی من میخوام تهِ تهِ ذهنشون یه خاطره ی خوب از حجاب و چادر داشته باشند . 

حالا این موضوع الگو برداری بچه ها ، بیشتر از اینکه خوشحالم کنه  من رو می ترسونه !

من هم مثل بیشتر آدمها متأسفانه اخلاقای بد دارم ، روزای بد دارم ! روزایی که بد میشم و حوصله ی هیچکس رو ندارم ! این روزای بد که حالم بده و اخلاقم گند! می ترسم از تأثیری که ممکنه رو بچه ها داشته باشم ! این وقت هاست که آرزو می کنم کاش "معلم" نبودم ! کاش شغلی داشتم که با بچه ها ، سر و کار نداشتم ! و این موقع است که به مشاغل دیگه فکر می کنم. به اینکه اگه "این" شغل رو نداشتم دوست داشتم چه کاری انجام بدم؟

کار جالبیه اینکه خودت رو جای کس دیگه ای بذاری و ببینی آیا کار اون رو دوست داری یا نه ! درباره ی این که"دوست داشتم چه کاری بکنم؟" هم بعدا می نویسم ...

اما...

"معلمی" کار سختیه ! خیلی سخت !

- هر چند کار راحت تو دنیا وجود نداره ! هر کاری سخته وقتی که یقین بدونی یه بزرگی اون بالا می بیندت ! بزرگی که خودش قاضی و خودش شاهده ! - البته اینطوری هم میشه بهش نگاه کرد و گفت : هر کاری شیرینه اگه یقین بدونی یه بزرگی اون بالا ...

اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً

.....

 پ ن: اولین شرط معلم بودن انسان بودن است/ شیخ این مجلس کهنسال است اما پیر نیست ! (فاضل نظری )

۱ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۰۷
سپیدار