سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد معتمدی» ثبت شده است

صبح تلویزیون روشن بود و گلچینی از خندوانه پخش میشد . آخرش محمد معتمدی شعر ایران رو خوند با این دو بیت به یاد موندنی و دوست داشتنی :

ایران من! ای ریشه ی من، برگ و بر من

با نام تو، تاریخ پراست از اثر من

ایران من! ای عشق من، ای دار و ندارم

جان از تو گرفتم، به که جز تو بسپارم؟

(اینجا بشنوید+)

****

یادم افتاد بعد از دیدن اون برنامه ی معتمدی یه مطلبی درباره اش نوشتم . به وبلاگ که سر زدم دیدم یادم رفته از حالت پیش نویس در بیارم و همینطور منتشر نشده مونده . مثل نون بیاتی که دلم نمیاد دور ریز بشه میذارمش سر سفره!

****

داشت خندوانه می داد و من حال نداشتم و داشتم میرفتم بخوابم که رامبد گفت مهمون برنامه اش محمد معتمدیه! - محمد معتمدی همون خواننده ای که من عااااااااشق تصنیف "اسیر"شم ! -

برگشتم نشستم تو نزدیکترین جا به تلویزیون پای برنامه ای که خیلی حال خوب کُن بود . چند تا تصنیف و آواز خوند و چندتا دستگاه و گوشه ی موسیقی ایرانی رو  با ساده ترین و هنرمندانه ترین شکل معرفی کرد و من به این نتیجه رسیدم محمد معتمدی غیر از اینکه خواننده ی خوبیه ، معلم فوق العاده ای هم هست . با زبانی بسیار سهل و ممتنع دستگاه بیات ترک و بیات اصفهان و ماهور رو به منِ ایرانیِ موسیقیِ ایرانی نشناسِ مدعیِ ایران دوستی معرفی کرد .

پیشنهاد کرد فرصتی در اختیارش قرار داده بشه تا بتونه این دستگاه ها رو به مردم یاد بده که گویا قرار شد تو اپلیکیشن خندوانه این کار انجام بشه که به نظرم بهتر بود مثل همین برنامه ی خندوانه و از تلویزیون پخش میشد .

یکی از به یاد موندنی ترین آموزش هاش این بود که قبل و بعد از خوندن یه بیت آواز تو دستگاه بیات ترک(صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را ...) یه بخش از اذان مرحوم مؤذن زاده اردبیلی رو هم گفت و قشنگ فهمیدیم این که میگن این اذان تو دستگاه بیات ترک تو گوشه ی روح الامین گفته شده یعنی چی !

(مقایسه اذان مؤذن زاده و دستگاه بیات ترک)

محمد معتمدی خیلی خوبه خیــــــــــــــــــــــــــــــلی!

***

راستی مایی که اینقدر سنگ ایران رو به سینه می زنیم و رگ گردنی میشیم اگه یه گوشه ی اسم خلیج فارسمون سائیده بشه،  چند درصد از موسیقی هایی که میشنویم موسیقی اصیل ایرانیه؟ ایران که فقط کوروش و دیزی و کباب و هفت سین و امثالهم نیست .

اینطور که محمد معتمدی یاد میداد فکر نکنم یاد گرفتن اسم چند تا دستگاه و آواز(آواز ابوعطا ، شوشتری ، بیات ترک ، بیات اصفهان و دشتی) کار سختی باشه!

خودم موسیقی سنتی رو دوست دارم ولی اینها رو بلد نیستم . با یه جستجوی ساده به اینها رسیدم :

شور (مهمترین دستگاه و مادر موسیقی ایرانی، یاد ایام معروف تو این دستگاه خونده شده)، نوا (آلبوم نی نوای حسین علیزاده) ،  ماهور (یه دستگاه شاد ، مرغ سحر و ز من نگارم خبر ندارد رو به یاد بیارین) چهارگاه ( موسیقی انرژی بخش صبح، موسیقی سلام علیکم که اول صبح ها رادیو و تلویزیون پخش می کرد رو یادتون میاد؟) ، همایون که بهش دستگاه عشاق هم میگن (میخواهین گریه کنید ؟ یه تصنیف یا آواز تو این دستگاه رو امتحان کنید .شد خزان گلشن آشنایی ، اگر بار گران بودیم رفتیم ...) ، راست پنجگاه ( چشمه نوش افتخاری: دور از آن چشمه نوشم پند فرزانه به گوشم همه افسانه بوَد ) و سه گاه که نمونه اش میشه رسوای زمانه ی علیرضا قربانی که خیلی قشنگه!)

...

نمونه ی موسیقی هر دستگاه رو تو این سایت و این سایت می تونین بشنوین

...

طبق پیشنهاد دکتر یونس لینک موسیقی ها رو هم گذاشتم! :)

۳ ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۳۲
سپیدار

رفتی ز پیش دیده و بر جان نشسته ای

بر خاطرم چو اشکِ به دامان نشسته ای

از ما چه دیده ای که به صد سوز، همچو شمع

خندان میان بزم حریفان نشسته ای

بر چشم غیر اگر بنشینی به دلبری

اندیشه کن چو اشک، که لرزان نشسته ای

ای اشک هرچه ریزمت از دیده زیر پای

بینم که باز بر سرِ مژگان نشسته ای

ای دل تو را چه شد که از آن حلقه های زلف

مجموع رفته ای و پریشان نشسته ای

(علی اشتری)

***********************************

پ ن: اینم یکی دیگه از تصنیفهایی که جناب معتمدی خوندن و از بس گوشش کردم میترسم خود جنابشون دستی از غیب برون آرند و گوشی منو بکوفن به دیفال!!!

۰ ۰۴ آذر ۹۳ ، ۲۱:۲۳
سپیدار

رفتی ز پیش دیده و بر جان نشسته ای

بر خاطرم چو اشکِ به دامان نشسته ای

از ما چه دیده ای که به صد سوز، همچو شمع

خندان میان بزم حریفان نشسته ای

بر چشم غیر اگر بنشینی به دلبری

اندیشه کن چو اشک، که لرزان نشسته ای

ای اشک هرچه ریزمت از دیده زیر پای

بینم که باز بر سرِ مژگان نشسته ای

ای دل تو را چه شد که از آن حلقه های زلف

مجموع رفته ای و پریشان نشسته ای

(علی اشتری)

***********************************

پ ن: اینم یکی دیگه از تصنیفهایی که جناب معتمدی خوندن و از بس گوشش کردم میترسم خود جنابشون دستی از غیب برون آرند و گوشی منو بکوفن به دیفال!!!

۰ ۰۴ آذر ۹۳ ، ۲۱:۲۳
سپیدار