سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد علی بهمنی» ثبت شده است

 

خبر این است که: من نیز کمی بد شده ام

اعتراف این که :

                 در این شیوه

                              سرآمد شده ام

پدرم خواست که فرزند مطیعی بشوم

شعر *پیدا شد و من آنچه نباید شده ام

عشق برخاست که شاعرتر از آنم بکند

که همان لحظه ی دیدار تو ، شاید شده ام

شعر و عشق 

            این سو و آن سوی صراط اند

                                                           -که من 

چشم را بسته و از واهمه اش رد شده ام

مدعی نیستم 

            -اما : 

                 هنری بهتر از این؟

که همانی که کسی حدس نمی زد شده ام!

مادرم ، شاعری و عاشقی ام را که گریست 

باورم گشت که گمگشته ی مقصد شده ام!

...

* به جای "شعر" میشه خیلی چیزها و کلمه های دیگه گذاشت که به اندازه ی "شاعری "ِجناب محمدعلی بهمنیِ عزیز و شاید هم بیشتر، باعث بشه آدمی، فرزند مطیع و سربه راه و حرف گوش کن و معقول و مقبول و ... نباشه و نهایتا چیزی بشه که خودش هم حدس نمیزد و به خواب هم نمیدید ! چیزی که گمگشته از مقصد شدن رو باعث بشه و مایه ی گریه ی عزیزان!!!! و این جانشینِ شعر، همونطور که واضح و مبرهنه ،لزوما چیز بد و ناپسندی حتما نباید باشه و چه بسا چیزِ عزیز و دوست داشتنی و به جان بسته ای هم باشه!!! 

◇◆◇

کتاب "من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم" محمد علی بهمنی ، با این عنوان معرکه اش رو این روزا خیلی دوست می دارم .

من اهل و اهلی این روز و روزگار نبودم

معاصر توام و از قرینه های قرونم 

...

کتابی که علاوه بر عنوان خیلی قشنگش ، کاغذهای کاهی نخودی رنگش هم حال دل آدم رو خوب می کنه !

دلم گرفته ، به خود قول داده ام اما-

برایتان ننویسم چه با دلم کردند 

...

.

.

.

فقط:

گله ای نیست ، من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست!

۰ ۰۷ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۴۴
سپیدار

هر صبح

بر بامت می نشیند

تو

پلک نمی گشایی

و آفتاب

به خانه ی شاعری دیگر

پرواز می کند

از کتاب تنفس آزاد بامحمدعلی بهمنی

۰ ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۲۶
سپیدار

همه می توانند بنشینند

و از ایستاده ها بسرایند

ایستاده ها -اما

همه درخت و دیوار نیستند

تا چه نوشتن را

              دل

              دل کنی

ایستاده ها رفته اند!

از کتاب تنفس آزاد با محمدعلی بهمنی

----------------------------------------------------------------------

پ ن: دل دل کردن ...

۱ ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۴۰
سپیدار