شعر زیبایی در قالب مسمط از "احمد بابایی" که همین چند روز پیش در بیت رهبری قسمتهایی از اون رو شاعرش خوند و یکی از قشنگترین شعرهایی که امسال تو افطاری شعرا خونده شد:
◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇•◇
خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شدهست
سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شدهست
سرِ دین، طعمهی سرنیزهی تکفیر شدهست
□
هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آوردهست
گویی از معرکهها نعش شهید آوردهست
□
روضهی مشک رسیدهست به بیآبیها
خون حق میچکد از ابروی محرابیها
باز هم حرمله... سرجوخهی وهابیها
□
کوچه پسکوچهی آینده، به خون تر شده است
باز بوزینهی کابوس، به منبر شده است
□
خط و ربط عرب ای کاش که کاشی گردند
تا حرم، همسفر «قافلهباشی» گردند
لاشهخواران سقیفه، متلاشی گردند
□
میزند قهقهه، «القارعه» بر خامیشان
خون دین میچکد از «دولت اسلامی»شان
□
بنویسید: تب ناخلفیها ممنوع!
هدف آزاد شده، بیهدفیها ممنوع!
در دل «عرش»، ورود سلفیها ممنوع!
□
«عرش» یک روضهی فاش است که داغ و گیراست
«عرش»… گفتیم که نام دگرِ سامرّاست
□
شرق، در فتنهی اصحاب شمال افتادهست
بر رخ غرب، از این حادثه خال افتادهست
وا شده مشت و از این چفیه، عقال افتادهست!
□
گویی از هرچه که زشتیست، کفی هم کافیست!
جهت خشم خدا، یک سلفی هم کافیست!
□
تا «بهار عربی» روی علف باز کند
جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند
وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند!
□
عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خداست
سینهی «سنی و شیعه» سپر شیر خداست
□
لختِ خونِ جگر ماست به روی لبشان
کورهی دوزخیان، گوشهنشین تبشان
لهجهی عبری و لحن عربی، مکتبشان
□
«نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زد
شک مکن؟ ما همه را «مکر یهود» آتش زد
□
بیجگرها جگر حمزه به دندان گیرند
انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند
چه تقاصی ز لب قاری قرآن گیرند
□
بیشتر زان که از این قوم، بدی میجوشد
از زمین غیرت «حجربن عدی» میجوشد!
□
گره، انگار نه انگار به کار افتاده
سایهی سرکش ما گردنِ دار افتاده
چشم بیغیرت اگر سمت «مزار» افتاده
□
صاعقه در نفسِ ابری خود کاشتهایم
به سر هر مژهای یک قمه برداشتهایم
□
سنگ تکفیر به آئینهی مذهب؟ هیهات!
ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات!
دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات!
□
ما نمک خوردهی عشقیم، به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند
□
داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز!
کفر بر سینهی توحید نشیند؟ هرگز!
مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز!
□
پایتان گر طرف «کرب و بلا» باز شود
آخرین جنگ جهانیِ حق آغاز شود
□
خوشخیالی است مرامی که اجاقش کور است
مفتیِ نفتیِ این حرملهگان، مزدور است
قصه حنجره و تیرِ سهپر مشهور است
□
خار در چشم سعودی شده «بیداریِ ما»
باز کابوس یهودی شده «بیداریِ ما»
□
رگ «بیداریِ ما» شد شریانی که زدند
بشنوی (بر دُهُل «جنگ جهانی» که زدند)
پاسخ شیعه به هر زخم زبانی که زدند
□
بذر غیرت، سر خاک شهدا میکاریم
پاسخ شیعه همین است که «صاحب داریم»