سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زرویی نصرآباد» ثبت شده است

تو کتاب "ماه به روایت آه"*  که درباره ی قمربنی هاشم هست ، قسمت قشنگش به نظر من بخش"زید بازرگان" بود .و این هم قسمتی از کتاب:

...در میان هق هق گریه از او خواستم از جانب من از برادرانش ، به ویژه عباس ، حلالیت بطلبد و خداحافظی کند . ضمنا از آنان دعوت کردم که اگر به شام آمدند ، محنت سرای مرا نیز متبرک کنند . 

جعفر که در مرز نوجوانی و جوانی بود ، با لحنی محجوب گفت: برادرم عباس بر شما درود فرستاد و گفت بگو ای زید ، دیری نخواهد گذشت که من و برادرانم در معیت سرورمان حسین بر تو خواهیم گذشت و از بلندا ، سلامت را پاسخ خواهیم گفت. 

خدا مرا ببخشد که با شنیدن این پیام ، از شوق بر خود لرزیدم. تا امروز در آرزوی دیدن آن لحظه بودم که حسین با قیام علیه معاویه یا خلف صدقش یزید ، بر بام دارالخلافه ی شام بایستد و همراه با برادرش عباس ، به مهربانی و لبخند ، سلام عاشقانش را پاسخ گوید.

 امروز وقتی چهره ی زیبای عباس را با آن لبهای خشک و ترک خورده ، بر بلندای نیزه دیدم ، گریان و بر سر زنان ، بی اعتنا به تازیانه ی سواران و سنگ اندازی و ضرب و شتم مردم و مأموران ، پیش رفتم و با صدایی بریده و سوخته عرض کردم :" خوش آمدی مولای من ..." آن گاه در حالی که بغض و گریه گلویم را می فشرد ، نالیدم که : آیا چنین است شیوه ی کریمان در وفای عهد؟ مگر نه این که مرا بشارت دادید به این که سلام و درودم را پاسخ خواهید گفت؟

 آه آه آه ... می دانی چه شد که از هوش رفتم ؟ به خدا قسم هنوز جمله ام را به پایان نبرده بودم که آن لبهای خشکیده ، با همان  لبخند شیرین و محجوب به حرکت درآمد : سلام بر تو ای زید...

 *نویسنده : ابوالفضل زرویی نصرآباد -انتشارات کتاب نیستان

۰ ۱۴ آبان ۹۳ ، ۲۳:۳۴
سپیدار