سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برکت» ثبت شده است

تلوزیون رو شبکه 3 بود که دیدم یه آقایی نشسته پشت یه میز و داره یه کتابی رو میخونه . قشنگ هم می خوند .

قصه ای که میخوند هم به نظرم قشنگ اومد و ... و نشستم به تماشا !

قصه از زبان پسر بچه ای ایرانی روایت می شد که همراه خانواده اش رفته سیدنی استرالیا . برای چی؟ برای اینکه پدرش اونجا درس بخونه .

پدر، اونجا همراه درس خوندن تو یه پیتزا فروشی پیک موتوری بوده. این پسر با پسر بچه ای پیتر نام تو همسایگیشون دوست میشه به قول خودش با اینکه زبان هم رو بلد نبودن ولی شیطنت های بچگی شون به راه بوده . 

یه روز تو کوچه درختی می بینن که شاخه هاش از پس دیوار خونه ای به کوچه ریخته . میرن جلو می بینن درخت بادام هست و کلی هم بادوم های سبز داره . با ایما و اشاره به دوستش حالی می کنه که دنبال سنگ بگردند و بعد با سنگ میزنند و کلی بادوم سبز میریزه و میخورند ...

در حین خوردن پدر پسرک با موتوری که پیتزا میبرده سر میرسه و بدون حرف و کلامی دست پسرش رو می گیره و ترک موتور سوارش می کنه و میره ...

میرسن خونه ، مادر داشته غذا می پخته ، پدر میگه : آماده بشین بریم بیرون! ... کجا؟ ... گفتم آماده بشین !

میرن یه فروشگاه و میگردن و قسمت بادامها رو پیدا میکنن . قیمت یک کیلو بادام چقدره؟ حدود یک سوم حقوق پیتزا فروشی پدر!

پدر می پرسه : چقدر بادوم خوردی؟

: دو مشت !

پدر دو تا نیم کیلویی میخره . 

نیم کیلو رو میده به پسر که : هر وقت بادام خواستی به خودم بگو از درخت مردم نکن !

نیم کیلوی دوم رو هم میده دست پسرک و می بردش دم خونه ای که بادامها رو خورده بودن . خودش دور می ایسته و از پسرش میخواد که در بزنه و بادامها رو تحویل بده و بگه بادام هایی که خورده رو حلال کنه!

در میزنه . پیرمردی سبیلو در رو باز می کنه . پیرمرد چیزی میگه که پسر نمی فهمه ولی پدر میگه که گفته : به گدا پول نمیده !

پدر بهش میگه : نه ! گدا نیست ! عوض بادام هایی که از درخت شما خورده براتون بادوم آورده .

پیرمرد نگاهی میکنه و بدون حرفی ، در رو باز میگذاره و برمی گرده خونه !

بعد از مدتی پیرمرد میاد با یه شاخه ی بریده از درخت بادام که دو سه کیلویی هم بادوم بهش بوده و میگه : من و همسرم اینجا تنها زندگی می کنیم و کسی نیست این بادامها رو بچینه و بادومها میریزن رو زمین ...

و این میشه باب آشنایی این خانواده با اون خانواده ! و رفت و آمد اینها به اون خونه و باغ!

یه روز مادر این پسر تو باغچه ی خونه ی پیرمرد یه درختی می بینه و از جاستین - همسر پیرمرد- می پرسه این چه درختیه؟ 

جاستین میگه : نمیدونم ! به اسم سیب کاشتم ولی مزه اش گسه! (حتما خودتون حدس می زنین چه درختی بود!چشمک)

مادره میره میبینه درخت ، درخت به هستش اونم تو استرالیا! و چندتایی میچینه میبره و باهاش مربّای به میپزه و شیشه ای از اون رو به جاستین میده ! و اینطور میشه که درآمدشان از فروختن مربّای به بیشتر از پیتزا فروشی پدر میشه !

و روزی پدر به پسرش میگه : ببین پسر! لقمه ی حلال ممکنه کم باشه ولی برکت داره ! و اگه پی لقمه ی حلال باشی خدا خودش میرسونه (یا یه همچین جمله ای!)

-جالبه که ریز قصه یادمه ولی موقعیت و عین جمله ای که پدر به پسرش میگه رو یادم نمیاد!متفکر-

۰ ۲۷ آذر ۹۵ ، ۱۵:۱۵
سپیدار

خانومه اومده نشسته جلوی دوربین و مثلا داره مردم رو تشویق می کنه به صرفه جویی تو مصرف برق! میگه (نقل به مضمون ):

" وقتی تو استفاده از چیزی که مربوط به همه است دقت کنی و مواظب باشی کائنات به زندگیت برکت میده!!!!!"

پ ن1: جانم؟!!!!! کائنات برکت میده؟ 

کائنات چه کاره هستند اونوقت؟! تا جاییکه ما میدونیم کائنات یعنی همه ی آفریده های خدا . همه ی آنچه در آسمان ها و زمین است . انسانها ، حیوانات ، نباتات ، جمادات ، مجردات و ... .

برترین و شریف ترین این کائنات هم که شخص شخیص خودمون هستیم ؛ حالا این سنگ و چوب و جَک و جونور قراره گونی گونی برکت بریزن تو زندگیمون یا زحمت اون رو هم باید خودمون که خیر سرمون اشرف مخلوقاتیم بکشیم؟ 

کلمات قشنگ و دهان پر کن شدن حجاب اندیشه ی ما . وقتی کسی چهار تا کلمه میگه که کم شنیدیم ، سریع خلع سلاح میشیم و حتی نمی پرسیم : این که گفتی یعنی چه؟

پ ن2: قدیما بی سوادهایی بودن که می گفتن:  از تو حرکت از خدا برکت!

۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۵
سپیدار

لقمه ی حلال! لقمه ی حلال ! لقمه ی حلال! 

شده لقلقه ی زبونمون!

 صبح تا شب داریم جون می کنیم، معلومه که درآمدمون حلاله! از دیوار مردم بالا رفتیم؟ دزدی کردیم؟ دزد ندیدی ! دزد اونه که بانک می زنه! اونیه که 3000میلیارد تومن پول مملکت رو می خوره و یه آب هم روش! دزد اونه که با رانت دولتی ، میلیاردها تومن به جیب می زنه! دزد اونیه که میلیاردی اختلاس می کنه ! مال حروم مال اونه ! نه حقوق چندصد هزار تومنی من!

 درسته، همه ی اینه مصداق بارز دزدی و نون حرومه ولی ...

اون کارمندی که از کارش کم میذاره ! راننده ای که بقیه ی پول مسافر رو نمیده (هرچند فقط چند ده تومن باشه!)! تولیدکننده و فروشنده ای که جنس رو کم میکشه و کم می فروشه و گرون می فروشه! کسی که رشوه میده تا مثلا خلافی ماشینش صفر بشه! کارگری که از کارش می زنه و جنس بی کیفیت تولید میکنه چی؟

 یعنی 3000میلیارد دزدیه و مال حروم ! ولی 3000تومن و 300 تومن و 30 تومن هیچی نیست؟!!! 

درست که نگاه کنیم، در اصل ماجرا فرقی بین 3 با 3000 میلیارد نیست! اونی که سه هزار میلیارد میدزده ، امکان این مقدار رو داره و میدزده! و اونی که 300 تومن میدزده ، امکانش همینقدره ! و اگه جای اون 3هزار میلیاردی باشه ، اونم اختلاس بزرگ می کنه! 

دیگرون رو مذمت میکنیم که چرا درست کار نمی کنن؟ چرا اختلاس و دزدی می کنن؟ ولی وقتی خوب به احوالات خودمون نگاه می کنیم می بینیم، ما کار طرف رو بد نمی دونیم ، اونی که بده انجام دهنده ی اونه! یعنی اگه 3000 میلیارد رو من بردارم و به من بدن هیچ ایرادی نداره! بده ، چون من ندارم! 

 یکی می گفت همه مون یه فرعون تو وجودمون داریم، منتها اندازه ی مصرهامون متفاوته! اونی که دزدی کوچیک میکنه ، مصرش کوچیکه ، اگه مصرش بزرگ بشه اونم شناگر قابلیه!

 صبح تاشب سگ دو می زنیم بازم هشتمون گروی نهمونه! مالمون برکت نداره! همیشه می نالیم! مشکل کجاست؟ 

یکی از بزرگترین دلائل ، همین لقمه های کوچیک حرومه که داره سیل میشه و زندگیمونو می بره!  

 مال حلال کم رو نمی خواهیم و به هر قیمتی شده می خواهیم زیادش کنیم ! به کم خودمون قانع و شاکر نیستیم! که اگر بودیم حتما روزگارمون بهتر بود! 

باور کنیم زیاد بودن پول به کمیتش نیست، به کیفیتشه! چه کارهای بزرگی که با پول کم  با برکت میشه کرد که با پول زیاد بی برکت نمیشه!

 این لقمه های کوچیک حروم مثل فضله موشی که تو یه تانکر شیر بیفته، همه ی شیر رو نجس می کنه!!!داره تموم زحماتمون رو به باد میده!

  یه کاسه شیر طیب و طاهر بهتره یا یه تانکر شیر نجس و مسموم؟ !!!!!!

حالا چرا اینا رو گفتم ؟ به خاطر اتفاقی که داره تو آموزش و پرورش ما می افته: 

دوره های ضمن خدمت الکترونیکی و لقمه های حرومی که خواسته و ناخواسته داریم وارد زندگیمون می کنیم! 

تو پست بعدی درباره اش توضیح میدم.

۰ ۱۱ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۳۷
سپیدار