سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امید مهدی نژاد» ثبت شده است

بی تو آواره ی شامیم، خودت را برسان

آفتابِ لب بامیم، خودت را برسان

 

ای به تدبیر تو محتاج، جنون مندیِ ما!

تیغِ گم کرده نیامیم، خودت را برسان

 

خُرد منگر به چموشی و حَرونی رمه را

پیش فرمان تو رامیم*، خودت را برسان

 

پرچم سبز تو بر خاک نخواهد افتاد

سبز پوشانِ قیامیم، خودت را برسان

 

نفسی تازه کن، ای وارث اعجاز مسیح!

زیر دندان جذامیم، خودت را برسان

کافر و مؤمن، آواره و شبگرد، همه

همه محتاج امامیم، خودت را برسان

امید مهدی نژاد

حَرون یعنی اسب سرکش و نافرمان . حَرونی هم میشه سرکشی و نافرمانی

به قول مولانا:

هر محال از دست او ممکن شود      هر حرون از بیم او ساکن شود

*****

* شعره دیگه! وزن و قافیه ایجاب می کرد "رام" باشیم و گرنه کجا "پیش فرمان تو رامیم" ؟...حَرونیم عزیز! حرون!

 سبک زندگی مون ، منِش و کُنِش مون ، موضع گیری هامون ، سکوت و سخنمون ، قضاوتهامون ، دوستان و دشمنانمون ، خواسته ها و ناخواسته هامون و خلاصه جزء جزء زندگیمون که یه چیز دیگه میگن! ..."قحطی به دینمان زده یا ایهاالعزیز"!

شعر رو هم چون قشنگ بود گذاشتمش همین!

کاش نرگس فصل نداشت ...

۰ ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۱۷
سپیدار

روحم- وبالِ پیکرم -را می فروشم

ته مانده های باورم را می فروشم

شعرم، امیدم، دفترم، مهر نمازم

حتی نگاه آخرم را می فروشم

 

هم ردّ پای دوستان رفته ام را

هم اشک های مادرم را می فروشم

بر شانه ام سنگین تر از تقدیر باری ست

گر می خرید از من، سرم را می فروشم

 

روزی عقابی...امشب اما خاک بازم

ای آسمانی ها! پرم را می فروشم

عمری در آتش زندگی کردیم و....رفتند

من مانده ام، خاکسترم را می فروشم

 

دیگر نخواهم دید مردی یا نبردی

حتّی غلاف خنجرم را می فروشم

اینها نیاز رزق امشب بود، فردا

ناگفته های دیگرم را می فروشم...

"امید مهدی نژاد" - رجزمویه

۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۵
سپیدار

 رجز مویه - امید مهدی نژاد - انتشارات سپیده باوران

 "رجز مویه"! اولین چیزی که تو این کتاب برام جالب بود همین اسمشِ! رجز - مویه ؛ تناقض و پارادوکس جالبی تو اسمشه که تأمل برانگیزه و بعد از خوندن کتاب دیدم چه اسم بامسمّایی هم هست!

کتاب رو برداشتم بخونم . از اون کتابها نیست که شعرهاش فقط در بند خطّ و خال و چشم و ابروی یار باشه ! یه جور شعر حماسه و اعتراضِ! شعر فریاد و درد!  شعر 1:

اوج می خواهم ، اما در این شهر

جاده ای جز تنزّل ندارند

از تو می پرسم ، ای قلّه ی دور

هیچ این درّه ها پُل ندارند؟

یه تیکه کاغذ از سر برگه ی کنار دستم می کنم و به عنوان نشانه ی شعری که دوسِش دارم بالای صفحه میگذارم.

همین طور جلو میرم . ... اینجا رو بشنو :از شعر 2

۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۹
سپیدار