سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

رونوشت ، بدون اصل

يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۳۸ ب.ظ

نمایشگاهِ کتاب گردیِ امسال من بیشتر از هر چیز رنگ و بوی نادر ابراهیمی رو داشت .(نادر ابراهیمی دوست داشتنی) و چه رنگ و بوی خوبی!

"رونوشت ، بدون اصل" یکی از اون کتاب هاست . که طبق معمول انتشارات روزبهان که ناشر آثار نادر ابراهیمی هست چاپش کرده.

رونوشت بدون اصل

"رونوشت بدون اصل "- کتابی 100 صفحه ای و کم حجم که میشه یکی دو ساعته خوندش و ازش لذت برد. کتابی با صفحه های کاهی که خوندن کتاب رو شیرین تر هم کرده بغل. - شامل 7 داستان کوتاهه که اولین بار سال 56 چاپ شده . داستان هایی درباره ی توهم ، مرگ و زندگی ، جنگ و عشق و ...

"رونوشت ..." از اون کتابهاست که از خوندش لذت می برید . لذتی همراه با کمی درد ، کمی خشم ، کمی افسوس ، کمی فکر ، کمی دیگه فکر و کمی بیشتر فکر ...

اما اسامی اون 7 قصه:

  1. گفت و گوی من و غریبه ی صبحگاهی
  2. کارˆمرگ
  3. سکوت
  4. قهرمانِ من، قهرمان ذلیلِ من ...
  5. تپّه
  6. قصه ی نقاشی که عاشق شد و معشوق از او خانه یی خواست
  7. عشقِ من ، چاد

...

1- گفت و گوی من و غریبه ی صبحگاهی

گفت و گوی مردی بی حوصله و تنها با جوجه تیغی ای که معلوم نیست از کجا اول صبح سر و کلّه اش تو اتاقی تو طبقه ی چهارم پیدا شده اونهم به قول خودش بدون آسانسور!

جوجه تیغی ای فیلسوف و مؤدب که مرد بی حوصله و گاه بی ادب رو وادار می کنه ساعت هفت صبح سفره ی صبحانه ای پهن کنه با چای داغ و نونِ گرم ... جوجه تیغی ای که با حرف ها و مهربونی هاش باعث میشه بوی زندگی به اتاق مرد تنهای بی حوصله وارد بشه ...

آدمهای این قرن هر کدوم به یه دونه از این جوجه تیغی ها نیاز دارند برای زندگی کردن!

-دوست داشتن چه ربطی به عکس دارد؟ شما خوب می دانید که خود ما به عکس هایی که به دیوار اتاقمان می کوبیم نگاه نمی کنیم ، یا خیلی به ندرت و تصادفاً نگاه می کنیم . ما به حضور دائم و به چشم نیامدنی آن ها عادت می کنیم . عکس ، فقط برای مهمان است . آیا این طور نیست آقا؟

- اشتباه می کنید . شما مهربان هستید ؛ امّا همه ی قلب های مهربان ، واژه های مهربان را در اختیار ندارند .

♠♠♠

2- کارˆمرگ

یکی از بهترین های مجموعه .  

داستان سفر راوی به سرزمینی بی نام که تو هیچ نقشه و تاریخ و جغرافیایی نشانی ازش نیست . ناکجایی که هیچ جاست و همه جاست .

راوی به دعوت شخصی "اومیاسیاکو" نام -که نامش هم نشاندهنده ی هیچ جا نیست - به میهن بی نام او وارد میشه و با مراسمی به نام " کارˆمرگ" روبه رو میشه . مراسمی که بدون استثنا همه ی مردم باید انجامش بِدن و هیچ شناسنامه ای تا کارمرگ توش ثبت نشه اعتبار نداره .  داوطلبان انجام این مراسم باید تمام مراسم یک مرگ واقعی رو قبول کنند و تحمل . از آغاز تا انجام . از غسل و کفن تا زمانی که سنگی روی گور آنها گذاشته بشه و تاریکی مطلق ! و بعد از زمانی کوتاه سنگ برداشته میشه و مراسم تمام .

دلیل این کارمرگی چیه؟ به قول اومیاسیاکو:

انسانِ مرگ آشنا ، بی نیاز از تباه کردنِ روح است .

و راوی با وجود قبول نداشتن کارکردها و اهداف کارمرگ ، برای نشان دادن بیهوده بودن این مراسم قبول می کنه اجراش کنه ...

داستان قشنگیه اما من به جمله ای که راوی قبل از انجام کارمرگ میگه فکر می کنم:

چرا گمان می کنید که درک بی اعتباریِ حیات ، انسان را آن چنان ناامید نمی کند که بخواهد به مدد هر وسیله یی شیره ی زندگی را  بمکد . حتی به مدد فساد؟

به نظرم غیر از مرگ آگاهی آنچه باعث میشه انسان روحش رو نفروشه و تباه نکنه ، ترس از ناشناخته ای به نامِ زندگیِ پس از مرگ و حساب و کتابی هست که ازش گریزی نیست .

♠♠♠

3- سکوت

دون خوزه فدریکو محکوم میشه به 2 سال سکوت . حق نداره کلمه ای بر زبان بیاره ، بنویسه و یا حتی اشاره و علامتی به کار ببره که مقصود و منظوری در آن نهفته باشه . هر حرکتی که نشان دهنده ی ارسال پیامی باشه ، این حکم لغو و حکم اعدام جانشین اون میشه ...

برای کسانی شاید 2 سال سکوت کار چندان سختی نباشه ولی برای کسانی که حرفی برای گفتن دارند و یا حتی برای کسانی که حرف زدن براشون خود زندگیه ، سکوت فرقی با مرگ نداره ...

یکی از نگهبان ها به دون خوزه میگه:

سکوت، یک جور موریانه است که بی صدا می جَوَد و قلب آدم را سوراخ می کند .

چوب چوب ! چوب پوسیده ی ترک خورده ... از قلبش کمی خاکه ی چوب بیرون ریخته بود ...

♠♠♠

4- قهرمانِ من، قهرمان ذلیلِ من ...

نویسنده ای که کارمند بانکه . قهرمان و شخصیت داستانش رو پیدا کرده قهرمانی مهربان و مؤدب ، ولی نمی تونه برای اون قهرمان، قصه و ماجرا بنویسه . و این ناتوانی یعنی بگومگو و درگیری بین نویسنده و قهرمانش ...

قهرمان من سر به جانب من گرداند و گفت: بیچاره! تو حتی نمی توانی از چاه خودت آب بکشی . کسی که می خواهد برای دیگران زندگی بسازد باید زندگی ساخته یی داشته باشد .

قهرمان رفته رفته خسته و غمگین و خشمگین و درمانده میشه و دیگه نمیتونه صبر کنه و ...

داستان زندگی خیلی از ما آدم ها که برای قهرمانان و شخصیت های قصه ی زندگی مون برنامه و ماجرایی نداریم ... ذلیل میشیم و ذلیلش می کنیم ...

♠♠♠

5 - تپّه

داستانی نمادین از یه گروه سرباز آمریکایی در جنگ ویتنام . 5 سرباز از شرق و غرب و شمال و جنوب و مرکز آمریکا که برای فتح تپّه ای در ویتنام می جنگیده اند . راوی داستان تنها سرباز بازمانده از اون گروه 5 نفریه که تو بیمارستان ارتش برای پرستاری روایت می کنه . سربازی با رگه هایی از روشنفکری و تبختر آمریکایی .

داستان کسانی که نمیدونن برای کی و برای چی می جنگند ...

جایی از داستان طعنه ای به ارنست همینگوی زده که جالبه:

راستش همینگوی خیلی زحمت کشیده تا صورت واقعی جنگ رو نشون بده . نشون بده جنگ چه نکبت بزرگیه؛ اما "واقعیت" رو از جنگ گرفته . اونو توی داستان آورده . آدم ، داستان های همینگوی رو با لذت می خونه . و خودشو ، گاهی یکی از آدمهای داستان خیال می کنه . جنگ براش اون حالت خوفناکش رو از دست میده . جنگ میشه قصه ، میشه رمان، میشه فیلم . آدم توی جنگ ، گاری کوپر و آوا گاردنر و این جور عروسک ها رو می بینه نه اون چیزی رو که فقط توی خود جنگ میشه دید . حتی اون لاشه های روی هم ریخته ی همینگوی هیچ شباهتی به مغز پخش شده ی یه سرباز جوون یا دست قطع شده ی یه بچه که گوشه ی خیابان افتاده یا تو دهن یک سگ ولگرده ، نداره .

نادر ابراهیمی 40 سال پیش یه حرفی از زبون این سرباز آمریکایی زده که تاریخ مصرف نداره . حتی جغرافیای مصرف هم نداره . حرفی بدون تاریخ و جغرافیای انقضا !

ما باید شکر خدا رو کنیم که مردم دنیا خیلی فراموشکارن ؛ یا خیلی دسّ و دل باز. اونا همه ی بلاهایی را که سرشون اومده فراموش می کنن یا می بخشن . اگه ابنجور نبود الان ملت آلمان باید تنهاترین ملت روی خاک باشه . باید هیچ کس باهاش معامله نکنه . و اگه این جور باشه باید سی چل سال دیگه مردم دنیا از گوشت تن ما بیفتک سرخ کرده درست کنن ، اما الجزایریا با فرانسه دوست میشن، فرانسویا با آلمان ، و مردم مجارستان با روس ها . و ما می دونیم که یه روزی مردم دنیا کارایی رو که ما داریم می کنیم فراموش می کنن.

امروز سی چل سال دیگه است و ما همچنان فراموشکار و خوش بین و ...

♠♠♠


6- قصه ی نقاشی که عاشق شد و معشوق از او خانه یی خواست

یکی از جالب ترین بخش های کتاب . اصلا جالب ترین بخش کتاب . چرا این بخش خاص و جالبه؟ به خاطر اینکه این بخش تایپ شده نیست . دست نویس خود نادره با اون خط قشنگش!

داستان هنرمندی عاشق با تعریفی خاص از لذت و زندگی و عشق و معشوقی که تعریفش از لذت و عشق به کلی با نگاه عاشق فرق می کنه . تقابل هنر و ثروت ... و معلومه که چه بلایی سر عشق و عاشق میاد .

رونوشت بدون اصل

رونوشت بدون اصل

♠♠♠

7- عشقِ من ، چادقصه ای کوتاه از مثنوی هفتاد من درد و رنج استعمار . مستعمره ای آفریقایی به نام (چاد) و استعمارگری حق به جانب و مظلوم [!] به اسم فرانسه!

قصه ی تقابل استعمارگر و استعمار شده ... قصه ی انتقام ها ...قصه ی سربازی فرانسوی و تجاوز به دختر بچه ی ۹ساله ی احمدبن سالم ، قصه ی انتقام احمد ، قصه ی انتقام استعمارگرا از خانواده ی احمد بن سالم ... انتقام از همه ی آفریقایی ها ، همه ی استثمار شده ها! ... قصه ی تکراری همه ی ظالمان و مظلومهای عالم!

"... جهان متعلق به جنایتکاران است ؛ و خوشبختانه ملت من هم به خوبی ثابت کرده است که در وحشیگری ، چیزی از پرچم داران بزرگ جنایت در جهان امروز کم ندارد ؛ و این نشانه ی وفاداری کامل ما به شعارها و آرمان های مقدس انقلاب کبیر است : آزادی ، برابری، برادری و محبت ..."

دکتر بلموند گروسه

♠♠♠

پ ن1: نادر ابراهیمی ، مردی که از نو باید شناخت ... خودش رو قلمش رو و ... قدرش رو !قلب

پ ن2: چرا " رونوشت ، بدون اصل"؟ اسم کتاب برام گُنگه ...

پ ن 3: تو اولین برگ کتاب نوشته شده

"انتشارات روزبهان در راستای حمایت از تولید کاغذ در ایران و ارتقای سطح مصرف محصولات سبز و دوست دار محیط زیست در تولید این کتاب از کاغذهای تحریر صنایع کاغذ پارس استفاده کرده است ." 

این هم یه دلیل دیگه برای دوست داشتن مردی به نام نادر ابراهیمی!قلب

پ ن4: متشکرم از دوستی که خوندن این کتاب رو پیشنهاد داد .

پ ن5: "آرش در قلمرو تردید" رو دوست نداشتم !

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی